بچه ها سلام. من اسمم آرش ه و 38 سالمه. من تو عمرم یه حسرت داشتم اونم گاییدن دختر دوست خانوادگیمون، دنیز بود. 15 سال از من کوچیکتر بود. از وقتی که یادمه تو چشم بود و لباسای کوتاه می پوشید. از اون دخترایی بود که نشون می داد ولی پا نمی داد. یه بار خونه ما همه مهمونی دعوت بودن. مال وقتی بود که 15 16 سالش بود. هیچ وقت فرم پا هاشو با اون دامن کوتاه لی و نیم بوت یادم نمیره. سفید و خوش فرم. تو مهمونی کلی با من و چند تا پسر دیگه رقصید و من کل مراسم چشم به پاهاش بود. شمارشو داشتم و باهاش کلی حرف می زدم. شیطون بود ولی دم به تله نمی داد. منم دیگه بی خیال شدم و تو 22 ازدواج کرد. مراسمشون رفتیم و دیگه قضیه تموم شده بود که یه بار سمت پارک وی تو ماشین دیدمش. افتادم دنبالش کنجکاو بودم ببینم کجا میره. ماشینو پارک کرد و پیاده شد بره لوازم آرایش فروشی. دیدم یه شلوار کوتاه پوشیده زیر زانو. از شدت سفیدی ساق پاهاش دیوونه شدم. منم پیاده شدم و منتظر شدم از مغازه اومد بیرون. تا منو دید سلام و احوال پرسی کردیم. دست داد و کلی لبخند رو صورتش بود. بعد گفت ماشینم یه صدای بوقی میده، نگا می کنی چیه؟ منم از خدا خواسته قبول کردم. نشستم پشت فرمون روشن کردم دیدم آمپر چسبیده به ته. توضیح دادم که قابل روندن نیست و باید بمونه بیان ببرنش. گفت شوهرش مسافرته و باید بگه باباش بیادو منم نذاشتم که مگه من مردم؟ خلاصه سوار ماشینم شد و من بردم برسونمش. 1 ساک داشت اونو من ازش گرفتم که بذارم تو ماشین. اونم رفت جلو نشست. ساکو که می ذاشتم صندلی عقب دیدم یه گردن بند چرم توشه. از اینایی که دخترای اسلیو (برده) میبندن دور گردنشون. دیگه دیوونه شدم. زیپ ساکو آروم نصفه باز کردم و نشستم پشت رول و را افتادم. تو راه فقط زیر چشمی ساق پاهاشو دید میزدم. تو یه موقعییت مناسب یه ترمز شدید کردم و ساک افتاد و وسایلش ریخت. خم شد برداره من پیش دستی کردم که تقصیر منه و من جم می کنم. ترافیکم بود. رفتم تو کوچه و خم شدم و وسایلو که برداشتم او گردن بند چرم و زودتر برداشتم. تا دید که من اونو دیدم دستپاچه شد. گفت برا دوستم کادو گرفتم. منم خندیدم و گفتم به تو هم میاد. کپ کرد. گردن بندو آروم گذاستم رو گردن شو از پشت بستم. بعد بحثو کشوندم به فیلم سوپرا که اینارو دوست دارم و این حرفا. سرخ شده بود. دیگه تو دور بودم. گفتم برا ساق پاهاتم باید بگیری، با شلوار کوتا خوشگل می شه. دنیز که دید نمیشه انکار کنه گفت خب تو بگیر برا پاهام. دیگه من چراغ سبز و گرفتم. دعوتش کردم رستوران سمت الهیه، اونم قبول کرد. وارد رستوران که شدیم زن و مرد فقط پاهای دنیز و نگا می کردن. منم بیشتر هات شدم. بعد ناهار دعوتش کردم بریم خونه من. یکم من و من کرد اما آخر سر راضی شد. تو کل مسیر من شق بودم و اونم می دید. رسیدیم خونه، وارد واحد که شدیم چسبوندمش به دیوار و ازش لب گرفتم. اونم کم نیاورد.دستمو گذاشتم رو شونشو گفتم وقت ساک زدنه. بی معطلی رو زانو نشست و زیپ شلوارمو باز کرد و برام ساک زد. چشام تو چشاش بود. حشری و خوشگل. دیدم داره آبم میاد، آبرو ریزی میشه بلندش کردمو نشوندمش رو مبل. شلوار کوتاشو در آوردم. باورم نمیشد. بعد از 8 سال اون پاهای سفید و داشتم می لیسیدم. به شدت حشری می شد که رفتم سر وقت کسش. من لیس، اون آه و ناله. رفتم کاندومو باز کردم و نصب کردم بعد از ساکش گردن بند چرمشو آوردم و گفتم جنده ی من کیه؟ خندید، گفت ارباب خوبی نمیشی، خیلی مهربونی! منم یه چک خوابوندم تو گوشش اساسی، گریش در اومد، گفتم جندهی من کیه گفت من! گردن بند و بستم و به پشت خوابوندمش. گفت از کون نه! گفتم خفه. دستاشو از پشت گرفتم. شروع کرد التماس که آرش من از کون نمی خوام. مال من تنگه، مال توام گنده. من کون دوس ندارم اما دیگه خون به مغزم نمی رسید. کلی تقلا کرد اما دیگه دیر بود. به زور کیرم و تا نصفه کردم تو کونش. نفسش بند اومد یه لحظه بعد شروع کرد به گریه. من بیشتر حشری شدم و نصف دیگشم دادم تو. چقدر داد می زد و گریه منم دیگه ول کن نبودم. تو همون حالت 10 دقیقه کونشو گاییدم تا آبم اومد. اما تموم نبودم. از روش بلند شدم داد زد خیلی وحشی هستی. منم گفتم باهات هنوز کار دارم. کاندومو در آوردم و باز افتادم روش. سینه هاشو گاز می گرفتم و گردنشو میک میزدم. دیگه اونم اساسی حشری شده بود. پاهاشو بلند کردم و کیرمو دادم تو. دستاشو کنار سرش نگه داشتم و به قصد کشت تلمبه می زدم. جیغش تا هفت آسمون بلند بود و منو حشری تر می کرد. این بار 20 دقیقه طول کشید تا آبم بیاد. دیگه نای باند شدن و جفتمون نداشتیم. یه نیم ساعت رو مبل ولو بودیم که گفت منو برسون خونه، دیره. منم ازش قول گرفتم که یه بار دیگه هم بیاد. این بار براش سور پرایز دارم. می خوام بگم دوستمم بیاد، دوبله بگاییمش. جنده رو باید گایییییید.
نوشته: آرش