داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

پسری که قیافه خوبی نداشت

سلام من ناصرم اهل یکی از شهر های شمالی . من از بچگی شیطون بودم و همه من میشناختن منو واسه همین کسی بم پا نمیداد حالا چرا پا نمیداد ؟ خب معلوم بود من نه قیافه خوبی داشتم نه وضع مالی خوب نه جذاب بودم نه کیوت و نه هرکصشعر دیگه وضع مالی مونم کیری بود شرافتن 😂 تازه پدرم هم با خانوادش مشکل داشت و… خلاصه هیچکس منو دوست نداشت و من تنها بودم (: بجز ۲ نفر یکی رفیقم که اسمش محمد بود و نسترن. محمد پسر عموم بود و چون پدرم با خانواده مشکل داشت اون رو یواشکی ملاقات می‌کردم و رفیق خوبی بود دوست دختر های زیادی داشت و قیافشم خوب بود پدرشم تو شرکت کار میکر و نسترن نسترن دختر خاله من بود ی دختر خوشگل مهربون که خیلی منو دوست داشت ولی به عنوان داداشش 😑 همیشه بهم میگفت تو مث داداشمی من از نسترن ۴ سال بزرگتر بودم و آخرین بار ۱۳ سالش بود که دیدمش چون خونشون تهران بود و ما پول نداشتیم بریم مسافرت منم به یه ورم هم نبود چون مشغول بودم مشغول به جق مشغول به ترقه بازی مشغول به ولگردی و… خلاصه وقتم پر بود من اولین دوست دخترم ۱۵ سالگی بود دختر همسایمون بود ی دختر که قیافه معمولی داشت ولی منع بیشعور با قیافه تخمیم فقط خوشگل پسند بودم ولی باز باهاش رل زدم چون میدونستم دوست دختر خوشگل حالا حالا ها گیرم نمیاد 😂 آخه دخترا پول میخواستن من با پولدار شدن خیلی فاصله داشتم باید از رو آخوندا رد میشدم باید درس می‌خواندم باید کنکور میدادم باید دانشگاه میرفتم و این چیز هارو من بخاطر وضع کیری خانواده از خودم محروم کردم و از ۱۷ سالگی کار میکردم پدرم هم زود مرد سکته قلبی کرد 💔 من بزرگ شدم بزرگتر تر تا شد ۲۲ سالم راستیتش اوضاع بهتر شده بود من تو ی خانواده پر جمعیت به دنیا آمدم واسه همین همه کار میکردن واسه همین وضع مالیمون کمی بهتر بود من تو ی کارواش کار میکردم و اونونقع بهم ۱۲۰۰۰۰ تومن دستمزد میدادن که خیلی بود من که ی کار دوم هم داشتم قطعات خودرو جور میکردم واسه یکی از دوستام اونم میفروخت پولش تقسیم میشد واسه همین پول زیادی دستم میومد من تونستم ی لپ تاپ بخرم خیلی خوب بود لپتاپ سیم‌کارت خوار بود و من اینترنت میخریدم فیلم دانلود میکردم خیلی خوب بود 😁 یروز داشتم تو حیاط خونمون عین دیوونه ها قدم میزدم که یهو نسترن اومد تو ذهنم از اول تا آخرین لحظات رو مرور کردم و دلم تنگ شد من ی خواهر داشتم که تو ۲۰ سالگی شوهر کرده بود اونم تو تهران زندگی میکرد و گاهی میومد سر میزد با خالم اینا رابطه خوبی داشت واسه همین ازش خواستم که شماره صفحهنسرترن رو از خاله بگیره که بم گفت چیه عاشقش شدی ؟😂 گفتم نه بابا همینطور گفت : من که تورو میشناسم ولی باشه میگیرم خبرت میکنم . راستیتش خواهرم خیلی من رو دوست داشت قبلا خیلی باهم صمیمی بودیم ولی الان کمرنگ شده بود قبلا از دوست دخترام براش میگفتم یبارم با ی پسر دیدمش پسررو بدجور زدم خودشو هم دعوا کردم یشب اومد گفت که شماره رو گرفته و بهم دادش ( اگه دوست داشتین دامش می‌نویسم)

نوشته: ناصر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها