داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بهترین سکسم با مریم جان زن عموی زنم

سلام دوستان اسم من فرامز هست متولد ۶۰ هستم مدت کوتاهیه که با انجمن کیر تو کس آشنا شدم و لذت میبرم ولی اکثر داستانا خیلی تابلو هستش معلومه ساخته ذهن هستش آدمو بدتر از سکس میندازه تواین فکر افتادم داستان واقعی خودمو با شما به اشتراک بزارم خانم من اسمش سولمازه هستش و ۱۰سال از خودم کوچیکتره،متاسفانه بچه دار نمیشه،من هم ناراضی نیستم باهم میگذرونیم خیلی داغ و حشری ولی مذهبی که فقظ برا خودمه ،توی فامیلاشون یکی از زن عموهاش متولد ۶۰ هستش یعنی همسن من همیشه احساس میکردم بهم گرا میده از نگاه کردنش خندهاش حتی وقتی شوهرش پیشش نبود ما میرفتیم خونه اونا یابرعکس وقتی چایی یا اسباب پذیرایی میاورد دقت کرده بودم طوری لباس میپوشید جلوم خم میشد قشنگ سینه های سفید و گردش دیده میشد،یا بعضی وقتها گوشیش و میداد میگفت ایراد داره درستش کن مثلا پیام ارسال نمیشه منم شیطونی میکردم پیامهای فوق حشریشو که با چندتا از خانمای فامیلشون بود میخوندم،خلاصه بد جور تو نخش بودم،ولی نه اون حرکتی میزد نه من میتونستم دلو بزنم به دریا دایم درحال نقشه کشی بودم،بازن خودمم هرروز یا یک روز در میان سکس داریم سیر نمیشیم،بالاخره گذشت تااینکه خانمم یه مادر بزرگ تنها توروستا داره با یه خونه درندشت،خیلی جمع میشن اونجا،قرار شد بازم طایف ای برن خونه مامان بزرگشون یه هفته دور هم باشیم خانواده خانمم آبجیاش داداشهاش و پدر مادرش و عمه ها و عموهاش،خیلی خوش میگذره تا اینکه شرایط طوری شد که رفتن همه به تاخیر افتاد جز من و خانمم و عموش و زن عموش،خلاصه قرار شد بریم اونجا بقیه هم پس فردا بیان ماراه افتادیم رفتیم رسیدیم اونجا حال احوال ناهار رو خوردیم مامان بزرگه به عروس و نوش که زن من باشه گفت خیلی کار داره باید کارای خونه رو انجام بدن شستن و گردگیری خلاصه خونه تکونی شدید،تو این حین گوشی عموش زنگ زد اونم معلوم بود ناراحته صحبت میکنه،صحبتش تموم شد گفت که باید بره ماشین تریلی دارن اونم نزدیکای قم خراب شده مجبوره بره مکانیک ببره ماشین و تعمیر کنه بار مشتری پشت تریلی نمونه به من گفت بیا باهم بریم منم گفتم باشه بعد یهویی گفتم خره کجا تا این بره بیاد کمش دوروز طول میکشه عشق وحال اینجاست که دبه کردم،گفتم نمیام اونا اصرار از من انکار که موفق شدم به بهانه گردگیری و کمک چقد زن عمو رو مالوندم همش بازنم شوخیای تابلو میکردم جو حشری شده بود تا اینکه نزدیکای عصر قرار شد منو زنم بریم باغ سه تا پتو اونجا با آب چاه بشوریم باغشون استخرینا داره آب چاه عمیق ،زن عموش هم شیشه ها رو پاک میکرد،مارفتیم باغ پتوها رو به کمک هم شستیم به زنم گفتم میخوام بکنم گفت خستم اصلا حال ندارم،گفتم توکه کاری نمیکنی فقط میخوابی زحمت بامنه که میخوام آمپول بزنم خلاصه خیلی مقاومت میکرد گفتم تو این چمنا نکردمت الان بهترین وقته ده دقیقه کشتی گرفتیم بالاخره موفق شدم بزنم زمین لختش کنم ،زنم حشری بشه دیگه کار تمومه همچین رام میشه میخوابه زیرم یه بیست دقیقه ای بکن بکن راه انداختیم کوس عرق کرده همچین صدای شالاپ شولوپ میداد کیف میکردیم ،کارمون تموم شد پاشدیم بیاییم خونه تو ماشین خوابش برد هم خوابش سنگینه هم بعد سکس بیهوش میشه طوری که یه بار دیگه کسش بزارم متوجه نمیشه،بالاخره رفتیم خونه یه خورده ریزه کاری انجام دادیم خانمم شام و بزور خورد گفت خوابم میاد جای مامان بزرگ رو تو اتاق خواب انداختن،زن عموش گفت من بد جور عرق کردم میرم دوش،خانمم گفت من فردا میرم تو برو من رخت خوابا رو پهن میکنم بیا بخواب ،رخت هارو پهن کرد کنار دیوار تو پذیرایی جای منو انداخت بعد دومتر انورتر جای خودش و که من گیر دادم پیش من بخوابه شب بکنمش عصبانی شد و غررر زد گفت خستم فاصله رخت خوابشو یه خورده هم بیشتر کرد جای زن عموش هم یه خورده با فاصله پاینتر از خودش انداخت لامپهارو خاموش کرد گرفت خوابید دو سه بار گفتم سولماز سولماز میدونستم بیهوشه بعد فکر زن عموش که تو حموم بود دیونم میکرد،میخواستم برم دید بزنم یا برم در بزنم برم بکنمش،یهویی یه فکری اومد به سرم پاشدم رخت خوابای زن عموش و آورد وسط خودمون بایکی دومتر فاصله از خودم پهن کردم همه جا تاریک بود بعد خودمو زدم به خواب از زیر پتو دید میزدم،یه خورده گذشت زن عموش اومد یه لحظه لامپو روشن کرد جاشو پیدا کرد رفت زیر پتو منم مثلا خوابم خرو پف میکردم یه ده دقیقه ای گذشت پاشدم رفتم دستشویی اومدم چشمم به تاریکی عادت کرده بود معلوم بود زن عموش بیداره زنم که کونش هم میذاشتم نمیفهمید خواب خواب بود،بعد خودمو زدم به اون راه که مثلا سولماز کنارم خوابیده گفتم سولماز بیداری؟ جواب نداد یه حوله کنارم بود پرت کردم رو زن عموش گفتم سولماز بیداری؟زن عموت عجب خور و پف راه انداخته پاشو بیا پیشم،هی سولماز؟مگه باتو نیستم زن عموش هم فک میکرد اشتباه گرفتمش دیگه نمیدونست نقشه خودمه آروم آروم به خودم جرات دادم رفتم پیشش گفتم سولماز بیا پیشم من دلم میخواد نترس زن عموت خسته است بیا،بیا مثل عصر توباغ زیر خوابم شو،دلو زدم به دریا دستشو گرفتم گفتم بیا بریم جای من زن عموت خوابه سر صدا نمیکنیم که خیلی آروم گفت خب،کل موهای تنم سیخ شد بالاخره بعد مدتها زن عموش رو میکنم خلاصه خزیدیم زیر پتوی من اون ساکت و بیحرکت بود من دست بکار شدم از لباش بوسیدم و لپاش آرو آروم روسریش رو باز کردم گردنشو بوسیدم گوشهاشو لیسیدم بعد رفتم سراغ سینه هاش لبم تو لبش بود کم کم یخش باز میشد دکمه های پیرهنشو باز کردم بدن سفیدش تو تاریکی برق میزد باشکمش و نافش بازی میکردم که خودش سوتینش رو باز کرد سینه های سفید و گردش اومد بیرون خیلی خوشحالتو سفته رفتم سراغ سینه هاش میک زدم آروم آروم ناله هاش شروع شد گفتم عزیزم همه خوابن راحت باش،دستمو از زیر دامن و شلوار بردم رو کوسش وای جاتون خالی تجسم کنی نوک سینش تودهنم دستم رو کوسش پاشدم دامن و شلوارشو در بیارم خودشم همکاری کرد کیرم داشت منفجر میشد تو عمرم اینقد حال نکرده بودم شرتم خیس خیس بود رو به پشت کردمش باخودم گفتم باید همچین حال بدم برا همیشه مال خودم بشه،شورتشو دآوردم عجب کون و باسنی برای اولین بار توعمرم یه سوراخ کون رو لیسیدمو بوسیدم،شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش و ستون فقراتش و گردنش بوی حموم و عطر صابون میداد دیگه بی اختیار بود با زبون بی زبونی میگفت بکن،برش گردوندم دراز کشیدم روش لب تولب آروم کیرمو حل دادم تو کوس خیسش، یه دفعه ای دستاشو حلقه کرد پشت کمرم همچین فشار داد فهمیدم ارضا شد،کمی وایسادم بعد شروع کردم آروم تلمبه زدن نمیتونست داد بزنه ولی آروم ناله میکرد همه جاشو میخوردم کیرمم تو کوسش عقب جلو میکرد،برش گردوندم حالت داگی با تلمیه های آروم میکردمش خودشم با چوچولش بازی میکرد خم شدم سیئشو گرفتم تو گوشش گفتم سولماز امشب چقدر فرق کردی خوشمزه شدی همیشه اینجوری بمون کوست چقد تنگه جان،باز داغ کرد منقبض شد آبش اومد منم نتونستم خودمو نگه دارم آبمو ریختم توکوسش،کمی پیش هم خوابیدیم نوازشش کردم لباساشو پوشید بره جاش نزاشتم گفتم یه دونه زن عموته اونم خوابه بمون همینجا آروم گفت نه،طفلک فکر میکرد من اشتباه گرفتم دیگه نمیدونست سرکاره بعد بهش گفتم امشب خیلی بهم خوش گذشت بهترین سکس عمرم بود،همدیگرو بوسیدیم لب گرفتیم پاشد رفت،منم لباسامو پوشیدم خوابیدم،صبح باصدای زنم از خواب پاشدم گفت برو دوش بگیر بیا صبونه بخوریم رفتم و اومدم سر سفره همش خنده رو لبهای زن عموش بود،بالاخره گذشت وهمه اومدن روستا ،روز سوم بود یه گوشه از باغ تنها شدیم شروع کرد به درد دل که شوهرش خیلی اذیتش میکنه و همیشه تنهاست و خیلی وقته رابطه ندارن،طوری شد که گفت اونشب بازنم اشتباه گرفتمش منم اعتراف کردم که میدونستم،بعد اون هرجا فرصت شده کوس و کون خوشمزشو فتح کردم من تنها بشم اون میاد پیشم اون تنها بشه من،خوش باشید،

نوشته: فرامرز

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها