داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن عموی بچه باز!

با هزار عربده دست و پامو گرفتن که ختنه ام کنن ۶ ۷ سالم بود
وقتی برگشتم خونه کللی آدم داخل خونه بود این حجم از بزن برقص برای یه کیر بریده رو درک نمیکردم چند روزی که از افتادن حلقه دور دودولم گذشته بود رفته بودیم مسافرت خونه عموم زن عموم که خودش کارمند سابق مرکز بهداشت بود و مثل اینکه از ختنه و اینجور مسائل سر در میورد جلوی همه شلوار منو کشید پایین و ی برسی دقیق کرد و اعلام رضایت کرد
عصر که از خواب بیدار شدم تمام اعضای خانواده همراه عموم رفته بودن بازار و منو زن عمو داخل خونه بودیم بعد اینکه از جام پاشدم بعد کللی قربون صدقه زن عمو بهم گفت که برم دستشویی و جیش کنم و دودولمو کامل بشورم و بیام که میخواد برسیش کنه منم بدون کلمه ای حرف ۳ ۴ بار با مایع دستشویی امیر کوچولو رو شستم و رفتم پیش زن عمو کامل با دستمال خشکش کرد و شروع کرد به حرف زدن راجع به ختنه و اتفاقات بعدش و گفت باید یه کارایی بکنم‌ که بزرگ شدی فلان بشه و اینا منم که از خجالت در و دیوار رو نگاه میکردم ک ی لحظه خیسی و داغی دهن زن عمو رو حس کردم یکم دودولمو مکید و نگام کرد و منتظر واکنش بود منی که کلا ۲ ۳ بار زن عمو رو دیدم بودم حتی از خجالت توی چشماش هم نگاه نمیکردم چه برسه به اعتراض کردن خندیدو گفت باید مطمئن بشم کارشو خوب انجام داده یکم دیگه خوردو بعد گفت به کسی چیزی نگیا بعدشم کللی خوراکی برام اورد و گذشت من که کلا درکی از این موضوع نداشتم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده تا چندین سال به زندگیم ادامه دادم و کلا فراموش کردم این موضوع رو
گذشت از اون روزا چندسالی من شده بودم یه پسر ۱۷ ساله با قد نسبتا بلند و هیکل خوب یک روز والیبال بودم و یک روز استخر که هیکلم رو مدیون این دوتام پیش آبجیام‌ که بزرگ تر از خودمن نشسته بودم و خیلی اتفاقی شنیدم که دارن راجع به پسر همسایمون که به مامانش تعریف میکرده زن عموی فاطمه اینا( آبجیم) همیشه دودول منو با دست فشار میده صحبت میکنن و میخندیدن از اونجایی‌ که با هم خیلی راحت بودیم داستانو پرسیدم گفتن که عمو اینا وقتی که شهر ما زندگی میکردن زن عمو همیشه با پسر بچه ها ور میرفته جوری که توی محل کسی جرعت نمیکرده با پسر عموهام همبازی بشه من که خاطره بچگیامو فراموش کرده بودم یهو یادم اومد چه اتفاقی افتاده بود با فکر کردن به اون روز چشمام خمار میشد و کل بدنم داغ میکرد منی که از نظر جنسی تامین بودم با فکر کردم به کص و کون یه زن ۵۰ ساله کلا بهم میریختم جوری که حتی توی سکس با یه دختر ۱۸ ساله هم سینه های نسبتا شل و کوچیک زن عمو رو تصور میکردم هیچوقت از ذهنم بیرون نمیرفت به خاطر شغل بابام زیاد نمیتونستیم مسافرت بریم و شاید ۶ ماهی یبار عمو اینارو میدیدم چون حدود ۳۰۰ کیلومتر با ما فاصله داشتن و پسرعموهامم همه شون سر خونه زندگیشون بودن دلیلی نبود که من بخاطرش خودمو برسونم به زن عمو که شاید بتونم یکم این آتیشی که ۱۰ سال زیر خاکستر بوده و حالا روشن شده رو خاموش کنم مدتی بود که شعله هاش کم شده بود ولی هنوز موقع خودارضایی یا سکس تصورش میکردم کنکور که دادم و نتیجه ها که اومد توی یک دانشگاه خوب توی شهر عموم اینا که مرکز استان هم بود قبول شده بودم شعله ها با دیدن اسم شهر بیشتر شدن انگیزم برای رفتن به دانشگاه ده برابر شد منو مامانم برای کارای دانشگاه و خوابگاه رفتیم خونه عموم اینا تیپ و هیکل زن عمو جوری بود که اصلا نمیشد دیدش زد همیشه یه شلوار سنبادی گشاد پاش بود که به اون بدن لاغرش اجازه خودنمایی نمیداد و سینه هایی که اگه زیر دستمال کاغذی هم بودن به چشم نمیومدن چه برسه به لباس های گل و گشادی که زن عمو میپوشید تقریبا هیچ امیدی نداشتم تا وقتی که بحث خوابگاه شد عمو که یه بازنشسته تقریبا ۷۰ ساله بود کلا تو چرت بود حرفش حرف زن عمو بود و زن عمو هم گفت امیر چرا پیش ما نمیمونی ما که ۲ تا اتاق خالی داریم فقط هم منو عمو هستیم غذا هم که من برات درست میکنم عموت که یا بنگاه پیش رفیقاشه یا خوابه منم از تنهایی در میام من که از خدام بود مخالفتی نکردم و بعد از کلی تعارف با مامانم اونم قبول کرد که من خونه عمو بمونم.
یروز که صبحش کلاس نداشتم بیشتر از حد معمول خوابیدم پاشدم که برم دستشویی دستگیره رو که گرفتم از در کناری که حموم بود زن عموم سریع پرید بیرون که سریع بره توی اتاقشون با دیدن من خشکش زد یه نگاه سریع به دوتا سینه کوچولو ولی خیلی سفیدش انداختم و یه نگاه به اون کص بی مو و لاغرش که شبیه هسته خرما بود، برگشت داخل حموم و هیچی نگفت من فقط گفتم ببخشید گفت فدای سرت میشه از داخل کشوی اتاقم برام حوله بیاری آدرس کشو رو داد رفتم بیارم که گفت ولش کن امیر از فلان کشو برام لباس زیر میاری مرسی کشو رو باز کردم بالای ۲۰ مدل شرت و سوتین ست کنار هم بود و یه دونه اسپری تاخیری هم لا به لاشون بود گفتم زن عمو کدومو بیارم گفت فرق نداره هرکدوم دوست داری یکم زیر و روش کردم و یه ست مشکی واسش بردم وقتی از دستم گرفت یه نگاه به شلوارم کرد و با یه لبخند درو بست وقتی نگاه کردم دیدم امیرَک داره خودنمایی میکنه
از اون روز نخ دادن بین منو زن عمو شروع شد شلوار سنبادی تبدیل به شلوارک شد لباسای گلو گشاد جاشو به تاپ و تیشرت داد یروز در زد و با یکم میوه اومد داخل اتاقم
گفت: امیر عمو که صبح تا شب بنگاهه خونه نیست اگه دوستی داخل دانشگاه پیدا کردی و میخای بیاریش خونه به من بگو منم یکی دو ساعتی میرم بیرون تا تو راحت باشی منظورشو فهمیدم
گفتم: نه مرسی زن عمو من دوستای من در حد دانشگاهن فقط
-:یعنی میخوای بگی جذابی مثل تو دوست دختر نداره

: والا شهر خودمون که بودم بودن یه چند نفری ولی اینجا که اومدم فعلا قصدشو ندارم
-: چراا خوبه که آدم یکیو داشته باشه باهاش صحبت کنه درد و دل کنه نیاز هاشو برطرف کنه
+: الان شما با عمو درد و دل میکنید؟ عمو که هیچوقت خونه نیست اگرم باشه که خوابه
-: از من که گذشته دیگه این حرفا عموتم دیگه سنش بالا رفته و زیاد اهمیت نمیده
+: یعنی میخواین بگین شما دیگه نیاز به درد و دل کردن با کسی ندارید
-: خب چرا ولی چاره چیه چند ساله که ساختم با این تنهایی
+: شما گفتید امیر بیا اینجا که من از تنهایی در بیام پس اگه درد و دلی و کاری هست خب به من بگید منم مطمئن باشید اگه نیاز به صحبت کردم با کسی و درد و دل کردن باشه اولین نفر میام پیش شما قبول؟
-: باشه 🙂 چایی میخوری برات بیارم امیر مهربونم
دلم ریخت چشمام داغ شد همون حسی که با فکر کردن به خاطرات بچگیم بهم دست داد
+: نه مرسی زن عمو
-: حالا که قراره با هم دوست باشیم بهم بگو بانو ( اسمشه)
+: چشم بانوی مهربونم 🙂
بخاطر پادردش فیزیوتراپی میرفت داشتیم صحبت میکردیم که گفت میتونی داخل اینترنت ببینی نزدیک به ما کجا دیگه فیزیوتراپی هست گفتم چرا مگه همین سر خیابون نمیرید شما گفت چرا ولی چند جلسس که یه پسره اومده دوست ندارم دست مالیم کنه منظور داره رفتاراش با اینکه با دستکش ماساژ میده ولی حس خوبی بهم نمیده خودمو غیرتی نشون دادم میخواین برم منظور دار باهاش رفتار کنم پرید پیشونیمو بوسید و نشست سر جاش
مرسی مهربونم نیاز نیست دیگه پیششون نمیرم فعلا خودم ماساژ میدم تا جاییو پیدا کنم
+: میخواین من براتون انجام بدم؟
-: نه مرسی نیاز نیست عزیزم خودم میتونم فقط پشت زانوم یکم سخته واسم که به عمو میگم‌اگه حوصله داشت برام ماساژ بده
+: خب چه کاریه منکه بیکارم میتونم براتون انجام بدم عمو رو که میشناسید فکر نکنم انجام بده اگرم انجام بده سرسری انجام میده اون نتیجه واقعی رو نداره
-: اره خودمم میدونستم ولی خواستم یه تعارف کرده باشم ^_^
+: قرار شد با هم دوست باشیم دیگه؛ وسایلشو دارید انجام بدم براتون؟
-: الااان؟
+: اشکالی داره؟
-: ن ن نه خب میگم بزار فردا که من برم دوش بگیرم که پمادش راحت تر جذب شه
+: گفتم خب باشه پس
خودمم یادم نبود که دیدم با یه حوله دور سرش در زد اومد داخل امیرجان دستت آزاده بیای پشت پامو ماساژ بدی
+:اره احتما الان بیام؟
-: صبر کن من بقیه جاهارو ماساژ میدم هرجا دستم نرسید میگم شما بیای
+: خب چه کاریه دیگه همشو ماساژ میدم شما دیگه الکی خودتو تو زحمت نندازی
از جام پاشدم رفتم سمش پمادو گرفتم گفتم بریم تو اتاق شما؟
هیچی‌نگفت گفتم اگه راحت نیستین میخواین‌ انجام ندم گفت نه آخه رونامم باید ماساژ بدین گفتم شاید دوست نداشته باشین
+: این چه حرفیه بانو جاان بفرمایید شما منم الان میام برم دستامو بشورم
-: دستکش دارم‌نیاز نیست
+: با دستکش که نمیشه بدون دستکش راحت تره شما برید منم میام
با یه شرت سفید با توپ توپای قرمز زیر نور چراغ خواب، دمر خوابیده بود رفتم داخل گفت میشه چراغو روشن نکنی خجالت میکشم گفتم چشم رفتم نشستم روی ساق پاهاش جوری که بهش فشار نیاد گفتم شروع کنم یه سر تکون داد و چیزی‌ نگفت پاشدم و پایین تر نشستم از مچ پاهاش شروع کردم به ماساژ دادن گفت اونجا نیاز نیست امیر گفتم اشکال نداره پیشگیری بهتر از درمانه خندید و دیگه چیزی نگفت آروم آروم تا پشت زانوش اومدم بالا اون یکی پا رو هم ماساژ دادم و اومدم بالا آروم آروم رون هاشو ماساژ میدادم با اینکه لاغر بود ولی خیلی خوشگل و خوش تراش بودن پاهاش تا مرز شرتش ماساژ دادم خیلی داغ کرده بودم صدای نفساشو میشنیدم آروم دستمو بردم زیر شرتش یکم که جلو رفتم دستشو گذاشت رو دستم و گفت امیییر سرمو بردم کنار گوشش جوری که تحریکش کنم گفتم پیشگیری بهتر از درمانه یه بوس از گردنش کردم دستشو شل کرد از زیر شرت باسن نرم و لاغرشو ماساژ میدادم شرتشو آروم از پاش در اوردم خیسی کصش شرتو به پاش چسبونده بود جداش کردم و شرتشو در اوردم خیلی سریع شلوار و شرتمو با هم در اوردم و نشستم روی پاش لختی پامو که حس کرد یه آه کشید و شل شد لباسشو آروم در اوردم سوتین نبسته بود تیشرتمو در اوردم و کامل خوابیدم روش کیرم روی چاک کونش قرار گرفت لرزید و خودشو سفت کرد آروم گوششو خوردم و سرشو چرخوندم لبامون تو هم قفل شد سر کیرمو گرفتم و خیسی کصشو حس کردم لبامو گاز گرفت و تکون نمیخورد آروم سرشو کردم داخل من کص باکره هم کردم ولی هنوز داغ تر و تنگ تر از اون کص توی زندگیم ندیدم خیلی سخت فرو میرفت لبامو ول کرد سرشو روی بالشت گذاشت و فقط آه و ناله میکرد ولی هیچ مقاومتی نشون نمیداد درش اوردم کللی تف مالیش کردم و دوباره فرو کردم داشتم آتیش میگرفتم با تمام توانم توی کصش تلمبه میزدم سرشو توی بالشت فشار میداد و فقط جیغ میکشید فقط تلمبه میزدم و به هیچی فکر نمیکردم دلم میخاست تا آخر عمرم همونجوری بمونم بعد ۵ دقیقه با تمام فشار آبمو توی کصش خالی کردم و همونجوری روش خوابیدم حدود نیم ساعت چهل دقیقه توی همون وضعیت خوابم برد وقتی بیدار شدم کیرم از کصش اومده بیرون اومده بود و چند قطره از آبم روی کصش بود از روش پاشدم و تمیزش کردم خواب خواب بود میدونستم عمو تا ۲ ۳ ساعت دیگه نمیاد بغلش کردم بیدار شد ازم یه لب گرفت پشت بهم خوابید منو کشید سمت خودش و پتو داد روی جفتمون دوباره خوابم برد بعد یکی دو ساعت گوشیش زنگ خورد عمو پرسید که چیزی نمیخواد تو راه بگیره گوشیو که قطع کرد ۵ دقیقه دیگه توی بغل هم بودیم بعد پاشدم رفتم توی اتاقم لباسامو پوشیدم شب شام رو خوردیم عمو که رفت خوابید اومد پیشم دراز کشیده بودم اومد سرشو گذاشت روی سینم و چشاشو بست.
عاشقتم بانوی من 🙂

نوشته: زاریان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها