داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس هات بعد از هفت سال خود ارضایی

سلام دوستان من یلدا هستم 32 سالمە خیلی خجالتی هستم قدم168، لاغرم ولی باسن بزرگی دارم قیافه م معمولیه ولی خیلی به تیپ و آرایش و ادکلن و… اهمیت میدم همیشه شیک و مرتبم اینم بگم خیلی میل جنسیم زیاده جوری که روزی حد اقل یه بار خودارضایی میکنم
خاطره ای که میخوام تعریف کنم مو به موش واقعیته فقط اسمها عوض شده
داستان برمیگرده به ده سال پیش که پسر عمه م (امید) بهم قول ازدواج داده بود سه سال با هم بودیم و من دیوانه وار عاشقش بودم چند بار از عقب سکس کرده بودیم و درنهایت بکارتم رو از دست دادم و امید همون روزی که من بکارتم رو از دست دادم دیگه جواب تلفن ها و اس ام اسامو نداد و هیییچ وقت بهم توضیح نداد چرا این کارو کرده حتی دو سه بار ازش پرسیدم اما اون فقط سکوت میکرد
تو این هفت سال هیچ کس نتونست جای امید واسم پر کنه دو بار سعی کردم با پسرای دیگه ارتباط بگیرم ولی هر دو بار به دو هفته نکشید باهاشون کات کردم برای همین تصمیم گرفتم برم پیش یه روانشناس پرس و جو کردم یه روانشناس خوب پیدا کردم یه آقای هفت سال از خودم بزرگتر،هیکل و فوق العاده خوشتیپ و برند پوش مثل خودم ولی من اصلا تو فازش نبودم تنها کسی که بهش فکر میکردم امید بود رفتم سیر تا پیاز قضیه رو تعریف کردم یه کم آرومم کرد یه کم قضیه برام عادی شد گفت تنها راه فراموش کردن امید اینه که دوست پسر بگیری.گفتم سعی کردم ولی نتونستم یه تست روانشناسی ازم گرفت و فهمید میل جنسی م زیاده خیلی خجالت کشیدم وقتی فهمید، یه مدت نرفتم پیش آقای کریمی چون حالم بهتر بود اما از شانس بدم فهمیدم امید داره با یکی از دوستای خودم ازدواج میکنه دنیا رو سرم خراب شد اینکه باید تو عروسیش شرکت میکردم منو عذاب میداد دوباره رفتم پیش آقای کریمی گفت باید حتما شرکت کنی تو مراسمشون باید با واقعیت روبرو شی باید قوی باشی گفتم نمیتونم گفت بیا این شماره منه رفتی عروسی هر جا دیدی اذیتی هر ساعتی بود بهم زنگ بزن با من حرف بزن در مورد احساست شماره شو ذخیره کردم ولی بهش زنگ نزدم خجالت کشیدم چند هفته بعد رفتم پیشش ازش تشکر کنم گفتم شما نبودید من نمیتونستم تو مراسم شرکت کنم اونم گفت کاری نکردم وظیفمه تو هم از این به بعد سعی کن واسه خودت زندگی کنی خوش باشی خاطراتتو بریز دور چیزای جدید رو تجربه کن گفتم نمیتونم
دفترش حالت اداری طور بود به میز اداری داشت و سه تا صندلی اداری من رو به روش مینشتم یعنی فاصله مون همون یه میز بود
دست من روی میز بود داشتم با دستم بازی میکردم خیلی ذهنم مشغول بود با حرفایی که بهم میزد تو فکر فرو رفتم هفت سال بودبا کسی سکس نکرده بودم و به شدت نیاز داشتم از طرفی سکس رو به غیر از امید با کسی نمیتونستم هضم کنم اونم همه ش میگفت باید از اول شروع کنی با یکی دیگه گفتم نمیتونم همه ش با امیدمقایسه میکنم که یه دفعه با دستاش محکم دستامو گرفت گفت دلیلش اینه که با بهتر از اون رابطه نداشتی که یادت بره، چون به شدت خجالتی هستی… خیلی خوب منو میشناخت
دستمو که گرفت یه جوری شدم مدتها بود یه غریبه اونجوری دستامو نگرفته بود خواستم دستامو عقب بکشم ولی گفتم الان فکر میکنه بی جنبه م، من مذهبی نیستم گاهی پیشش روسریمم میفتاد درستش نمیکردم چون تایم یک ساعته مشاوره میگرفتم راحت بودم
رفتم خونه دو سه روز بعد سال تحویل بود و منم که شمارشو داشتم تو واتساپ بهش از این پیامای رسمی تبریک سال نو دادم پایینش اسم خودمو نوشتم تادو روز بعدش سین نکرد
یه شب دیدم پیام داده: سلام خانم … ببخشید به نت دسترسی نداشتم پیامتون رو دیر دیدم ممنون سال نو شما و خانواده محترمتون مبارک
اختیار دارید آقای کریمی ممنون
دیدم بعد ده دقیقه پیام داده: اون روز نمیدونم کار درستی کردم دستاتو گرفتم یا نه احساس کردم ناراحت شدی من تو رو خیلی دوست دارم خیلی هم واست احترام قائلم احساس کردم بهت فشار آوردم با حرفام
نمیدونستم چه جوابی بهش بدم انتظارشو نداشتم گفتم نه ناراحت نشدم ممنون ازتون
بی مقدمه گفت تو تمام وجودت انرژیه، میله، وقتی حرف میزنی صدات میلرزه خیلی وحشی هستی از نظر سکسی. چرا حرف نمیزنی درموردش؟ تمام اضطرابت به خاطر میل جنسی زیاده
من شوکه شده بودم از طرز حرف زدنش نمیدونستم چه جوابی یدم بهش چقدررررر خوب منو میشناخت
گفتم چی بگم آخه باشما نمیتونم حرف بزنم نمیخوام جور دیگه ای باهاتون حرف بزنم منم برای شما احترام قائلم شبتون به خیر
اینو گفتم ولی تو دلم غوغا بود جدیدا اصلا حوصله نداشتم کسی رو وارد زندگیم کنم از اول باهاش حرف بزنم و خودمو واسش توضیح بدم ولی اون کاملا رو اخلاقم شناخت داشت سه چهار بار پیامشو خوندم: تو تمام وجودت انرژیە، میله… خودمو خیس کردم با همین دو سه تا جمله
دیدم جواب داده: قرار نیست اینکه در مورد مشکلت حرف بزنی اتفاقی بیفته یا بی احترامی کنی به من، تو خیلی سخت گرفتی به خودت حتما بیا حرف بزنیم. هر اتفاقی هم بیفتە از نظر من اشکال نداره. منم دوست داشتم برم ولی مطمئن بودم اتفاقی میفته بینمون یە هفتە با خودم کلنجار رفتمو بالاخره دلو زدم به دریا زنگ زدم منشیش واسه فردا یه وقت گرفتم .فرداش رفتم یه دوش گرفتم چند سالی بود کل بدنمو لیزر کرده بودم و بدن صاف و بی مویی داشتم .شورت و سوتین سفید پوشیدم یه تاپ دو بنده سفید،کیف و کفش و شلوار سبزآبی ست کردم با یه مانتوی سرخابی جیق شالمم ترکیبی از این دو رنگ بود یه آرایش خیلی ملایم کردمو ادکلن زدم راه افتادم تو راه خیلی استرس داشتم رسیدم دفترش دیدم منشیش اومد گفت اشکال نداره من شمارو تنها بزارم؟ امروز باید مامانمو ببرم دکتر از آقای کریمی مرخصی گرفتم تو دلم هزار فحش به خودم دادم انقدر استرس داشتم احساس کردم رنگم عوض شد گفتم نه چه اشکال داره رفتم توقلبم داشت از جا کنده میشد ولی به روم نمیاوردم رفتم تو سلام کردم و نشستم گفت منتظرت بودم منم لبخند کمرنگی زدم گفت میدونی تو رو باید بکنن نباید معطلت کنن چرا اینجوری میکنی زندگی رو سخت گرفتی تو طعم سکس رو چشیدی باید سکس کنی نیاز داری مثل غذا خوردن و دستشویی رفتن چرا خودتو عذاب میدی؟ گفتم نمیتونم گفت پاشو بیا اینجا رفتم کناڕ صندلیش منو در کسری از ثانیه گرفت نشوند رو پاش شروع کرد لب گرفتن ازم جوری شوکه شدم که نمیتونستم واکنش نشون بدم به خودم اومدم دیدم رفته سراغ سینه م سینه چپمو با ولع میخوره خواستم مقاومت کنم نمیتونستم خیس شده بودم سرشو محکم چسپونده به سینه م به شدت میک میزد منم با دستم موهاشو نوازش میکردم انقدر خوب میخورد که آهم دراومد داشتم منفجر میشدم از شدت هوس نمیدونستم چی درسته چی غلط یه دفعه دست منو گرفت میخواست منو ببره اون یکی اتاق که اتاق استراحت خودش بود مقاومت کردم گفتم نه گفت خفه شو و همونجا تو اتاق مشاوره دکمه شلوارمو باز کرد و کشید پایین پشتمو کرد به خودش حالت داگی زانوم رو صندلی بودمنم هی میخواستم مقاومت کنم نتونستم شلوار خودشو کشید پایین کیرشو گذاشت تو کس داغم از ته دلم آه کشیدم گفت جووون همینو میخواستی؟ گفتم آره بکن منوووو آه. کیرش از کیر امید کوچیکتر بود ولی واسه من که هفت سال بود کس نداده بودم و کلا دومین بار بود که از کس میکردنم زیاد بود درد داشتم همراه لذت،ـ داشتم جر میخوردم گفت جون چه کس تنگ و کوچیکی داری منم فقط آه و ناله میکردم با صدای بلند اونم گوشش بدهکار نبود اسپنک های سنگین میزد یه دفعه آبش اومدکیرشو درآورد آبشو ریخت رو زمین
خودمو جمع و جور کردم شلوارمو پوشیدم و نشستم روبروش گفت راحت شدی؟ منم انگار لال شده بودم نمیتونستم تو چشاش نگاه کنم سرمو با علامت تایید تکون دادم گفت حالا صبر کن یه کم استراحت کنم دوباره میکنمت تو دلم گفتم یا خدا یه کم درد داشتم هنوز، یه کم حرف زدیم دوباره اومد روبروم بلندم کرد خواستم حرف بزنم لبشو گذاشت رو لبم نذاشت حرف بزنم انگار تو خلسه بودم این بار با ذوق بیشتری همراهیش کردم لب نرم و گوشتی شو میک میزدم انگار رو ابرا بودم بعد رفتم سراغ گردنش گردنشو لیس زدم بوسیدمم بوی ادکلن مردونه ش دیوونه م کرده بودمحکم بغلش کرده بودم و به خودم فشارش میدادم جوری که برجستگی و سفتی کیرش رو حس میکردم پرسید از کون بکنمت یا از کس؟ گفتم از جلو،تو یه چشم بهم زدن شلوارمو درآورد منو نشوند رو صندلی شلوار خودشم درآورد سرعت عملش خیلی بالا بود روبروم ایستاد کیر راست شده و خوش فرمش روبروم مثل فنر بالاو پایین میومد بی معطلی پاهامو باز کرد گذاشت تو کس خیسم منم پاهامو گذاشتم روشونه هاش،دستاشو که روی دسته صندلی بود محکم گرفتم تو دستام این بار کمتر درد داشتم و بیشتر لذت داشت با صدای آه وناله هام اتاقو گذاشتم رو سرم میگفتم جون بکن منو پاره م کن چقدر خوب میکنی با هر کلمه سرعتش بالا میرفت داشتم جر میخوردم که ارضا شد و دوباره ابشو ریخت رو زمین منو از رو صندلی بلند کرد و ایستادیم روبروی هم، همو بغل کرده بودیم داشتیم لب میگرفیم که ایستاده دوباره کرد تو کسم منم پاهامو بهم چسبوندم که کیرشو بهتر حس کنم چشمامو بستم اگه تا صبح منو میکرد بازم کمبودم جبران نمیشد بهش امون نمیدادم لباشو یک لحظه بیخیال نمیشدم یه جوری بازوهای عضله ایش رو دورم حلقه زده بود که دلم نمیخواست هیچ وقت اون لحظه تموم شه صدای ضربان قلب همومیشنیدیم، یه کم اسپنک زدو من ارضا شدم یه آه از ته دل کشیدم به خودم میپیچیدم ومحکم فشارش میدادم تو بغلم بهترین تجربه سکسم بود بعد رفتم دسشویی خودمو تمیز کردم ساعتو نگاه کردم دیدم یه ساعت گذشته خدافظی کردم بوسیدمش و اومدم بیرون تو راه به حرفاش فکر میکردم به اینکه میگفت باید یکی بهتر از امید بیاد تا فراموشش کنی راست میگفت دیگه اصلا بهش فکر نمیکردم

نوشته: یلدا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها