داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سیما و انتقام بعد از چند سال

وقتی 16 سالم بود عاشق دختر یکی از فامیلهای دورمون شدم ک 2 سال از من کوچیکتر بود … اون موقع گوشی زیاد مد نبود… بالاخره یه جور بهش فهموندم ک دوسش دارم و باهم دوست شدیم… البته من بچه شهرستانی بودم و اون دختر تهرونی… آنقدر دوسش داشتم که نگو و نپرس… و فقط من سالی دوبار میتونستم ببینمش وقتی بود ک با خانواده به خونشون میرفتیم . بعد از یک سال من موبایل خریدم و بعد از دو سال اون گوشی خرید و اینطور شد ک شروع به پیام دادن به هم کردیم و همش براش شارژ می‌فرستادم، اینطور شد ک برای کارگری کردن به تهران اومدم و روزی 7 هزار تومن کارمیکردم و روزی 2هزارتومن شارژ براش می‌فرستادم… یه چند ماه گذشت و بی دلیل قهر کرد و من از طریق دختر داییش خبر دار شدم ک نامزد کرده… برام خیلی سخت بود ولی به روی خودم نیاوردم… فقط روز عروسیش رفتم کنار شیشه ماشین و بهش گفتم مبارک باشه انشاالله خوشبخت شی

ولی به فکر انتقام بودم
بعد از سه سال من با همون دختر داییش ازدواج کردم ک خیلیا از جمله خود سیما مخ زنمو میزد که با من ازدواج نکنه و من آدم خوبی نیستم و اهل دختر بازیم ولی اون گوش نمی‌داد… و با من ازدواج کرد… از طریق زنم فهمیدم ک اون سالها،سیما بعد ازینکه از آب و گل درومده و سنش به دوست پسر داشتن رسیده فقط منو بخاطر پول شارژ میخواسته و همیشه منو بچه دهاتی خطاب میکرده و چندتا دوست پسر داشته و آخرسر هم با یکیشون ازدواج کرده ک پسره هم قیافه تخمی و لاغری داشت… من هر گوهی بودم مطمئن بودم ک ازون پسر سرترم
بعد از ازدواج،، بابام یه خونه برای من و خانمم داخل تهران خرید و من هم یه شغل اداری پیدا کردم و مشغول بودم… آنقدری که یه الان یه ماشین مدل بالا دارم وتوی همون خونه زندگی میکنیم

خلاصه بعد از یه سال که ما با خانواده سیما و پدرشینا و پدرزن من ک به مسافرت رفته بودیم متوجه نگاه های خاص و پرمعنای سیما شدم و کم کم شد که مخفیانه بهم پیام می‌دادیم و منکه قصدم انتقام بود جوابشو میدادم و قربون صدقه ی هم میرفتیم… بهم میگفت ک شب عروسیم خیلی گریه کرده و منو دوست داشته ولی من که میدونستم ک سیما یه دختر کثیف و عوضیه و با اینکه شوهر و بچه داره با من اینطور صحبت میکنه و مطمئن بودم ک بازم دوست پسر داره، حس انتقام شدید تر شد
و بازم خلاصه بگم… تا پیام‌های ما توی تلگرام حال و هوای سکسی گرفت و سکس چت میکردیم… بعد از یه مدت ک همسرم برای دیدن پدر و مادرم به شهرستان برده بودم و خودم برای ادامه کار به تهران برگشته بودم و سیما هم که متوجه این ماجرا شده بود خیلی بدتر از قبل سکس چت می‌کرد و می‌گفت اگه الان خونتون بودم باهام چکار میکردی و ازین حرفا…
بهش گفتم اگه مایلی بیا خونمون ک جواب مثبت داد… گفت بیا فلان جا دنبالم… با ماشین رفتم دنبالش…

وقتی اومدیم خونه روسریشو درآورد و منم براش مانتوش باز کردم و با تاپ و شلوار نشست رو مبل و تقاضای آب کرد… منم براش آوردم… بعدش کم کم رفتم بغلش کردم… سینه هاشو مالیدم ک کمی حشری شد… اونموقع بود که گفت وضعیتم قرمزه… منم ک اصلا قصد کس کردنشو نداشتم فقط دوست داشتم سینه هاشو بخورم تا لااقل به خودم بگم ک اونموقع ک انقدر براش شارژ خریدی لااقل یه دستی به بدنش و سینه ها تپلش رسوندی

خلاصه بلندش کردم و بردمش رو تخت و تاپشو درآوردم و از بالای سوتینش جفت سینه هاشو درآوردم و شروع به خوردن کردم و اونم از رو شلوار کیرمو می‌مالید… شروع به خوردن و زبون زدن به سینه هاش کردم… دوست داشتم محکم میک بزنم تا نوک سینه هاش زخم شه ولی از بدبختی سینه هاش شیر داشت چونکه بچه شیر میداد ولی باز چندتا گاز از نوکش گرفتم… زیاد نمیخواستم پیش برم… شایدم میخواستم بذارم برای دور بعد که بیارمش خونه و لااقل کیرمو لای سینه هاش بزارم و عقده خالی کنم
یه کم ک خوردم گفت باید برم چونکه بچشو پیش مادرش گذاشته بود و می‌گفت بیدار میشه گریه میکنه
.
.
بعد چند روز ک همسرم برگشت دیدم ک انگار چیزی از ماجرا بو برده ولی دیدم نه فقط سیما بخاطر اینکه بخواد زندگی منو دوباره بهم بریزه به همسرم پیام داده بود که شوهرت به من پیام میده و ازین حرفا… که به دنبال این کارش با همسرم دعوام شد و کار به اینجا رسید ک پدر و مادرم اومدن و کار ما میخواست به طلاق بکشه که با کاری که من کردم به خیر گذشت… من از یه سری از اس ام اس هاش که فقط اون قربون صدقه من رفته بود اسکرین شات گرفته بودم و همچنین یه بار که بامن تماس گرفته بود صداشو ضبط کرده بودم برای روز مبادا، ک منو به کافه دعوت کرده بود و منم گفته بودم که نمیتونم بیام…

خانواده ها رو صدا کردیم و دور هم جمع شدیم تا اونا هم بفهمن ماجرا چی بوده و شوهر اون و باباشینا و بابای منو و در کل همه خانواده ک جمع شده بودیم واسه این ماجرا من اسکرین شات ها و صدای سیما رو ک پخش کردم سیما مثل یخ وا رفت و با فحش به من، که خیلی نامردی و از زن کمتری ، از خونه زد بیرون…
ولی خداروشکر این لو نرفت که حاج خانوم خونه خالیمم اومده بوده

منم ک خوشحال بودم ازین ماجرا و اینکه ضربه ای که می‌خواست به من بزنه رو خودش خورد ک میگن چاه نکن بر کسی… اول خودت بعدا کسی

ولی من نمیخواستم کار به اینجا بکشه
فقط قصدم خوردن سینه هاش بود
تقصیر خودش بود ک میخواست زندگی منو باز بهم بریزه ولی نتونست
منم دلم بحالش سوخت چونکه بالاخره زن بود و دستش کوتاه ( ولی کس کش ازون زن دریده ها بود)

حالا ک چند سال ازین ماجرا میگذره وقتی سال به سال همو میبینم یه سلام میکنه منم جوابشو میدم ولی شوهرش محل نمیده ک به تخمم

ببخشید طولانی شد…

نوشته: محسن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها