داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

یکدانه ای برای همه 4

مامان پاهامو به دو طرف بازش کرد .  لبای درشتشو گذاشت رو کسم . کسم از لباش کوچیک تر بود . درسته اونا رو تو دهنش جا دا د -اویییییییی اویییییییی ماااااااماااااااان جااااااان سوختم سوختم .. -نترس نمی سوزی من اینجام پیشتم . اینجام تا خنکت کنم . تا سر حالت کنم . پس دیگه منو به حرف نیار تا اون جوری که دوست دارم بتونم خوب و درست و حسابی کستو میک بزنم . وای که این مامان چقدر وارد بود و چه حالی می داد .  دلم می خواست همون بدن داغ خودمو بندازم تو یه آب سرد .. مامان آب سرد کجاست .. خودمو بندازم یه جایی همین دور و برا .. مااااماااااان .. خودمو میندازم توی استخر -دختر دختر عزیزم مامان فدای تو یه دونه اش بشه نازتو بخورم . الان یه کاری می کنم که هوس کنی خودتو بندازی اقیانوس یه طوری بهت حال بدم که فقط اگه بری قطب شمال می تونی خنک شی .. با یه التماس خاصی به مامانم نگاه می کردم و نمی دونستم چی بگم . -مااااماااااان تو راست میگی راست میگی همینه همینه جوووووووون مامان منو داشته باش دارم منفجر می شم . به شدت رو من فشار میاورد ولی من تکون بخور نبودم .. -آخخخخخخ آخخخخخخخ مامان مامان دلم دلم خیلی خوشم اومد .. .. داشتم از حال می رفتم . به زور  از اون فضا خارج شدیم تا یه خورده خنک شم . مامان فقط منو می بوسید و لیس می زد . من جوجه کوچولوی اون بودم . همه منو دوست داشتند . مامان بابا داداشا …. از اون پس با مامان احساس صمیمیت خاصی می کردم . راز دلمو براش می گفتم . بابا هنوز همون نگاههاشو داشت . دوست داشتم تحریکش کنم و کاری انجام ندم . لباسای تنگ و چسبون می پوشیدم ولی از اونجایی که می دونستم بعد از ظهر هایی که من کلاس ندارم و بابا خونه نیست میرم کنار مامان و باهاش لز می کنم بی خیال شده بودم . آخه همون حال کردنو می شد در کنار مادر تجربه کرد .. یه روز که با مامان داشتم حال می کردم دستمو گذاشته بودم لای کسش و انگشتامو که فرو کردم اون داخل مامان از حال رفت و اون قدر این کارو تکرار کردم تا اونو به ار گاسم رسوندم . همین کارو البته تا یه بند انگشت با خودم انجام دادم چه حالی داشت . هوس کرده بودم که منم راه کوسم باز شه و بتونم بیشتر حال کنم . از این که دختر نباشم بی عار شده بودم . سکس و لز به من یه لذتی می داد که حاضر نبودم اونو با هیچ چیزی در این دنیا عوضش کنم . الان اگه حال نکنم پس کی حال کنم . فر دا پس فردا که چند تا بچه دور و بر منو گرفت و خودمو اسیر شوهر و بچه کردم و همش باید حرص اینو بخورم که امروز ناهار چی درست کنم و چیکار کنم که شوهرم ازم دلخور نشه ;/; -مامان من می خوام دختر نباشم . -دختر دیوونه شدی ;/; من دلشو ندارم دختر ناز و گلم  به این چیزا فکر کنه . اگه بازم اصرار کنی متوجه میشم که دوستم نداری و ازت دلخور میشم . .. دیگه بی خیال شدم . تازگیها سینا و سانا هم خیلی دور و بر من می پلکیدند و مدام ازم می پرسیدند که خواهر خوشگله ما اگه اشکالات درسی داره ما در خدمتش هستیم . از اون طرف با مامان هم خیلی گرم گرفته بودند . نمی دونستم اونا هدفشون چیه . ولی مامان هم پیش اونا خیلی سکس می گشت . ولی داداشا اون جوری نبودند که دست از پا خطا کنن . مامانی مال خودم بود . هر وقت بابا خونه نبود می رفتم کنارش دراز می کشیدم . درو از داخل می بستیم . منو بغل می کرد لختم می کرد بهم حال می داد . من عاشق مامانم بودم و هستم . پنجشنبه ای رو دانشگاه کلاس داشتم وشبو می خواستم همونجا خونه یکی از دوستام که تولدش بود و فقط دخترا دعوت  بودند بمونم . سانا و سینا هم اون روز تعطیل بودند ولی رفته بودن خونه دوستاشون چند تا خونه اون ور تر . حداقل یک ساعت تا محل دانشگاهم راه بود . بابام هم رفته بود مسافرت . قبل از این که برم  بودم توی اتاق خودم ,  داشتم سر و وضعمو درست می کردم که از گوشه هال صدای مامانو شنیدم که تلفنی داشت با یکی صحبت می کرد . -سینا بابات که امشب نیست . سحر هم نمی خواد بر گرده . امروز لات بازی رو کنار بذارین زود تر بیایین خونه تا یه حالی با هم بکنیم . ببین من الان میرم حموم و سحر هم میره دانشگاه . بابا با دوستاش رفته ویلای خارج شهر .. من  میرم یه برق درست و حسابی به خودم میندازم و میام . جاااااااان پسرا پسرا مامان دودول هر دو تاتونو بخوره . حالا شده کیر کیر .. کیییییییرررررررر کیر هر دو تاتون با هم توی کس مامانتون .. آخخخخخخخ چی داشت می گفت مامان نهههههه .. باورم نمی شد . حتما داشت شوخی کرد . مامان مامان تو که مال من بودی تو که عشق من بودی . تو که همه چیز من بودی . چرا با داداشا .. نه باورم نمیشه . شاید فقط می خوان بگن و بخندن و همدیگه رو ببوسن . شاید پیشرفت دیگه ای تو کار نباشه . تا با چشام نبینم باورم نمیشه .. نههههههه نهههههههه من امروز نمیرم دانشگاه . زنگ زدم واسه دوستم عذر خواهی کردم و گفتم که نمیام به مامان چیزی نگفتم . گفتم بهتره فکر کنه که من رفتم دانشگاه . …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها