داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گاییدن دبیر ریاضی مدرسه (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

تا اونجا رفتیم که شب جمعه، پیش مارال خانم خوابیدم و اولین سکس سنگین را باهاش انجام دادم . مارال اونقدر خسته شده بود که فرداش تا ساعت ۲ ظهر اصلا بیدار نشد .من هم ناهار تدارک دیدم . مارال هنوز تو تختخواب بود . رفتم بغلش دراز کشیدم، و شروع به تحریکش کردم . یه کم همراهی کرد .ولی گفت واقعا توان سکس ندارم ، دیشب حسابی لت وپارم کردی. بلندش کردم و بردمش زیر دوش آب ولرم ، و کم کم آب را سرد کردم ، تا از حالت گیج و گنگی دربیاد .کامل شستمش و خشکش کردم و آوردمش سر سفره . خیلی گرسنه بود .و اصلا فکرش نمیکرد من ناهار درست کرده باشم. وقتی سفره غذا را دید خیلی تعجب کرد . و گفت واقعا تو در همه کار سرآمد هستی !!!
بعداز صرف غذا ، نگاهم کرد و‌ گفت واقعا خجالت میکشم ، برای اولین بار تو مهمان من بودی ، اونوقت تو غذا درست کردی؟ اونهم این غذای خوشمزه ، خلاصه بابد ببخشید. حتما شام از خجالتت در میام . شام قورمه سبزی خوش طعمی درست کرد و بعدش هم یه سکس توپ انجام دادیم . و شب باز پیشش موندم.
فرداش باهم رفتیم دبیرستان .و هرکسی رفت سر کلاس خودش . آخرای کلاس زنگ اول بهش پيام دادم . گفتم فانتزی سکس تو مدرسه خیلی حال میده… نوشته بود ، فانتزی و مرض‌ میخوای آبرومون بره . گفتم اکر تو راضی باشی ، جوری انجامش میدم که کسی شک نکنه،
گفت ، عمرا اجازه نمیدم ‌
نوشتم : خیلی حال میده ، با لباس رسمی مدرسه ،شلوارت بیارم پايين. برات بخورمش.
نوشته بود توراخدا ننویس اینجور .
نوشتم : شکمت را رو میز کلاس میندازم، از پشت کیر بزرگم را تو کوس ات میکنم و سینه هات را می مالم …
جواب نداد دیدم درب کلاسم را زدند . رفتم دم درب و دیدم مارال اومده. و رنگش کاملا سرخ شده بود . و داره می لرزه. گفتم .حالا شدی مارال واقعی و زیبا …
گفت خدالعنتت کنه نمی‌توانم تحمل کنم . نگاهی به راهرو کردم کسی نبود . دستم را به کوسش رساندم و چنگ محکمی به کوسش زدم . واقعا آبش راه افتاده بود. چقدر این زن حشری بود . نگاهی به ساعت کردم ، یک ربع تا زنگ تفریح وقت داشتیم. به بچه های کلاس گفتم کسی بیرون نیاد . ده دقیقه دم درب کار دارم نماینده کلاس را موظف به کنترل بچه ها کردم . مارال هم رفت و‌کلاسش را به نماینده سپرد. . چون طبقه دوم بودیم، کسی رفت و آمد نمی‌کرد، ته راهرو یه اتاق بنام اتاق مشاور بود . من کلیدش را از مشاور گرفته بودم. چون مشاور فقط دو روز در هفته سر کار می آمد ، گفتم مارال سریع برو تو اتاق مشاور ته راهرو . اونهم سریع رفت . درب اتاق را باز کردم ، میز مشاور را دم درب گذاشتم . شکم مارال را رو میز گذاشتم . خودم داخل اتاق بودم. مارال ، تو درب اتاق و بیرون را نگاه میکرد . اکر احیانا کسی می‌آمد ، مارال زودتر متوجه میشد. گفتم کاملا حواست باشه ، پشتش قرار گرفتم ‌ مانتوش را بالا کشیدم و شلوارش راپايين.
با زبانم چند لیس به کوسش زدم . صدای آه و آی بلندی داشت .شلوار خودم را پايين دادم . کوسش مث چشمه پر آب بود. با یکضرب کیرم را تا آخر در کوسش فرو بردم .افتاد رو میز . و من سریع تلمبه میزدم . حدود پنج دقیقه تلمبه زدم که دونفری ارضا شدیم . سریع جمع وجور کردیم و جداگانه رفتیم کلاس.
تو دفتر ، مارال یک ریز می‌خندید. شاد و شنگول بود .
من هم گفتم مارال خانم خیلی شادی ، خبری شده ؟؟؟
سکوت کرد و‌ چیزی نگفت.!!!
روزها به همین منوال گذشت ، و اون ۲۰ روزی که شوهر مارال سرکار بود ، هر وقت مارال میخواست ، من خانه اش میرفتم و سکس داشتیم. خیلی هات بود و در سکس لذت می‌برد، کمبودهاش با شوهرش را با من جبران می‌کرد. گفت دنیای جدید و تازه ای برام شروع شده .
چند وقتی بود در مدرسه ، پچ پچ کردن و خندیدن دزدکی مارال با دبیر ادبیات ، توجه منو جلب کرده بود . و هرچه به مارال می‌گفتم جواب منطقی نمیداد و میگفت حرفهای زنانه بین خودمونه، من هم تا حدودی بیخیال شدم ، اما متلک ها و حرفهای کنایه وار خانم کریمی دبیر ادبیات ‌، بدجور ذهنم را مشغول کرده بود . چند روزی عمدا و دور از چشم مارال با خانم کریمی گرم گرفتم و بیشتر در تنهایی باهاش شوخی میکردم. حتی تا شوخی دستی پیش رفتیم .
یه روز در طبقه دوم مدرسه بودم ، دبیر ادبیات میخواست بره سرکلاس، که جرقه ای به ذهنم خورد . صداش زدم و گفتم خانم‌ کریمی میتونم چند لحظه وقت تان را بگیرم ؟ گفت بفرما . گفتم میخوام خصوصی باهاتون حرف بزنم . در حالیکه با دست اشاره میکردم ، گفتم میتونین یه لحظه بیاین اتاق مشاوره.
لبخندی زد و رنگش به سفیدی گرایید و سمت اتاق راه افتاد .
یه دستی سختی بهش زدم و به دروغ و الکی گفتم‌ رک و پوست کنده بهم بگو ، این حرفهایی که تو و مارال دییر ریاضی در مورد من میگین ، از کجا شروع شد ؟
رنگش مث‌گچ سفید شد و لرزش شدیدی بدنش را فرا گرفت .
به تته پته افتاد و خیلی ناشیانه گفت: مارال نامرد، قرار نبود چیزی پیش تو بگه ،
گفتم حالا مارال همه چیز را بهم گفته . تو چرا باهاش همراهی کردی و حرف زدی ؟
بگفت بخدا مارال خودش شروع کرد و جریان پیش دستی کردنش برای رسیدن به تو و سکس سرپایی در این اتاق را برام گقت .
گفتم : چشمم روشن دوتا دبیر چه مسابقه ای گذاشتین برای تصاحب یه مرد .؟؟؟!!!
در حالیکه بهش نزدیک شده بودم و سالن را کنترل میکردم ، گفتم اگر این حرفها به گوش شوهرت برسه ، چی میشه ؟؟؟؟ !!!
گفت آقا محسن اشتباه کردم ‌ توراخدا چیزی به شوهرم نگی؟
دوباره بهش نزدیکتر شدم . و دستش را گرفتم و گفتم شرط داره !!!
گفت فقط به شوهرم نگو هرچه تو بگی قبوله…
ترس و نگرانی تو صورتش بود. آرام
بغلش کردم ‌ و لبم را بر لبش گذاشتم . و هردو سینه اش را فشار دادم . گفت آقا محسن الان کسی میاد . آبرومون میره!!!
گفتم نترس کنترل اوضاع دستمه . به پشتش رفتم و کامل بغلش کردم ،یه کم الکی مقاومت کرد ولی معلوم بود از ته دل راضی هست. زبانم را به لاله گوش و‌گردنش کشیدم . آه بلندی کشید و بی‌حال بغلم افتاد. ‌
گفتم یک لحظه همینجا بمان الان میام . رفتم درب کلاس خودم و کلاس دبیر ادبیات . به نماینده هر دو کلاس گفتم ،حدود ۲۰ دقیقه جلسه امتحانات داریم دانش آموزان را کنترل کنند و هیچکسی از کلاس بیرون نیاد .به اتاق مشاور برگشتم . خانم‌‌کریمی با سینه اش بازی می‌کرد. خنده ام گرفت ولی اون یه کم خجالت کشید . دوباره بغلش کردم .یه کم دیگه سینه هاش را مالش دادم و کیرم را به دستش دادم. از رو شلوار کیرم را می مالید . گفت آقا محسن بخدا من اهل هیچ برنامه ای نیستم . فقط مارال در خصوص سکس های تو و قدرتت در سکس و بزرگی کیرت خیلی برام گفت . وتحریکم کرد .
خانم‌ کریمی فقط دوسال بود عروسی کرده . زیبا و دوس داشتنی و با کلاس لباس می پوشید… شوهرش هم کارمند یکی از ادارات شهر و پسر دایی اش بود .
فرصت زیاد نداشتم . شکمش را رو میز گذاشتم . مانتوش را یالا دادم . شلوار لی آبی رنگش را پایین کشیدم. حجم کون و باسنش واقعا بزرگ و سفید متمایل به نارنجی بود . فوق العاده زیبا یود . نرم ومث پنبه بود . باهاش بازی کردم . آب کوسش راه افتاده بود .خجالت می‌کشید. وقتی گفتم لعنت بهت این همه زیبایی را چطور مخفی کردی ،؟ این چشمه جوشان بین پاهات نشان از حشری بودنت هست ،!!!
سرش رو میز گذاشتم و گفت لعنت به مارال ، هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز کسی غیر از شوهرم ، بدنم را لمس کند.!!!
سر کیرم را وسط پاهاش گذاشتم . آی بلندی کشید .با سر کیرم وسط شیار کوسش را مالش دادم .خودش را به سمتش عقب میداد. ولی من داخلش نمیکردم . چند بار تکرار کردم . گفت لعنتی زود باش دارم می میرم .!!! گفتم التماسم کن . بگو‌چه میخوای ؟
گفت آقا محسن توراخدا اذیتم نکن زود باش !!!
گفت فقط بگو .
گقت کیرت را بزار تو کوسم ،!!!
طیق عادتم . ناگهانی و یکضرب تا خایه در کوس نرم و سفیدش فرو بردم . خداوکیلی حدود نیم متر با میز زیر شکمش به جلو فرار کرد. ولی محکم گرفته بودمش. شروع به تلمبه زدن کردم …گفت تورا خدا آرامتر از درد دارم می میرم.
کم کم تلمبه زدم و آهسته باهاش مدارا کردم تا حس سکس دوباره برگردد. حدود پنج دقیقه آرام تلمبه زدم و باسنش را نوازش کردم . تا باهم ارضا شدیم .و داخل کوسش ریختم . همونجور مانده بود و آب کوسش رو زمین می‌ریخت. دستمال کاغذی براش اوردم‌. سریع وسط پاهاش گذاشت . لباس هاش را درست کرد و رفت سمت دستشویی. من هم پوشیدم و رفتم سمت کلاس.
زنگ تفریح به دفتر مدرسه رفتم ، خانم کریمی دبیر ادبیات رو صندلی نشسته و سرش را به میز تکیه داده .
مدیر مدرسه هم آب و قند بهش میداد!!!
گفتم خانم‌ کریمی خدا بد نده ، چیری شده ؟
سرش بلند کرد، نگاهی بهم کرد و‌گفت خدا بد نداده ،.خودم بد کردم .!!!

ادامه…

نوشته: محسن

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها