داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گاییدن برده ی شوهردار ( ۴ و پایانی )

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

بالاخره به زحمت با بدنی خیس عرق و لرزون به ماشین مارال رسیدم ، دائم نگاهم به اطراف بود و هر لحظه آماده بدترین اتفاق ممکن بودم ، وقتی رسیدم بغل ماشین مارال مکث کردم ، من به اون نگاه میکردم و اون به من ، بالاخره تمام توانمو جمع کردم و با صدایی لرزون گفتم :

مارال اینجا جاش نیست ، خواهش میکنم من اینجا آبرو دارم ، اگه با پلیس اومدی بریم یجایی که از دانشگاهم دور باشه

_ سلام آرمین ،سوار شو

بی درنگ سریع سوار ماشینش شدم، تنها هدفم اون لحظه دور شدن از محدوده دانشگاه بود ، وقتی نشستم توی ماشینش حرکت کرد ، یکی دو دقیقه بعد توی راه گفت :

_ لاغر شدی

به لطف بلاهایی که سرم آوردی تو این مدت انتظار داشتی نشم ؟

چیزی نگفت ، حالا که دور شده بودیم از محدوده دانشگاه مغزم کم کم داشت کار میکرد ، دقیق تر به مارال نگاه کردم ، قیافش مثل همیشه سرحال نبود ، یکم بهم ریختگی داشت ، دو ماه بود ندیده بودمش رنگ موهاش عوض شده بود ، بعد از ده دقیقه رانندگی بغل خیابون روبروی یه کافه پارک کرد و گفت بریم اونجا صحبت کنیم ، تعجب کردم ، دیگه مطمئن شدم که با پلیس نیومده و از اون بابت خیالم راحت شد ولی هنوز ترس داشتم که مارال چی توی سرشه ، پیاده که شدیم مارال یه مانتوی جلو باز تنش بود با یه ساپورت و کفشای پاشنه بلند و یه کیف بزرگ دستش ، با اینکه اوایل بهاربود ولی هوا هنوزانقدری گرم نبود که مناسب همچین پوششی باشه ، وارد کافه شدیم و نشستيم ، بهم نگاه میکردیم ، بالاخره مارال صحبت رو شروع کرد و گفت:

_ از همه جا بلاکم کردی که بی معرفت

خودت جای من بودی چیکار میکردی ؟ شبانه روزی داشتی تهدیدم میکردی ، مارال دیگه نمیدونم به کی و چی قسم بخورم که انگشترتو من بر نداشتم ، اصلا از کجا فهمیدی کلاسم امروز بود که اومدی جلوی دانشگاه ؟

_ چند روزه دم دانشگاه منتظرتم ، بالاخره امروز دیدمت ، راستش نمیدونم از کجا شروع کنم آرمین

چیو ؟

_ هفته قبل خواهرم بهم زنگ زد ، انگشترمو از توی اسباب بازی ها و خرت و پرتای خواهر زاده ی پنج سالم پیدا کرده ، گویا خواهر زادم از زرق و برقش خوشش اومده بود و جای اسباب بازی برش داشته بود بدون اینکه کسی خبردار شه

از حرفای مارال حسابی گیج شده بودم و گفتم :

چی داری میگی مارال، یعنی چی؟

_ دو سه روز قبل از اینکه احمد بره سفر و تو بیای خونمون اونا اومده بودن ، آرمین وقتی انگشترمو گم کردم انقدر عصبانی و گیج بودم که اصلا به فکرم نرسید کار اون بچه باشه ، حتی خود خواهرمم نفهمیده بود و کاملا اتفاقی پیداش کرده ، از هفته قبل که فهمیدم اصلا خواب و خوراک ندارم ، تو هم که بلاکم کرده بودی و موبایلت همش خاموش بود تا امروز که دیدمت

با تک تک کلماتی که می‌گفت توی وجودم ترس داشت جاشو با خشم و عصبانیت عوض میکرد ، بعد مارال از توی کیفش یه جعبه در آورد که توش یه آیفون دوازده پرومکس بود و گفت :

_ اینم به عنوان معذرت خواهی، میخوام اتفاقات گذشته رو جبران کنم برات

جبران کنی ؟ چیو جبران کنی ؟ ( با عصبانیت)

_ آرمین میدونم تو این مدت اذیتت کردم ، گوه خوردم ، خوبه ؟ میگم گوه خوردم ( با صدای نسبتا بلند )

صدای مارال یکم بلند بود باعث شد دختر و پسری که میز بغلیمون نشسته بودن صدامونو بشنون و با تعجب نگاهمون کنن ، دیگه از شدت خشم رنگم داشت قرمز میشد و گوشام داغ کرده بود ، اون لحظه دیگه به آستانه فروپاشی روانی رسیده بودم

هيس خفه شو زنیکه، صدامونو میشنون

_ بزار بشنون ، میخوای داد بزنم بگم ببخشید گوه خوردم ؟

آستین دستمو دادم بالا و جای بریدگی های دستمو نشونش دادم و گفتم :

چیو ببخشم ؟ ببین چی به سرم آوردی ؟

مارال با دیدن زخمام یهو ماتش برد و زبونش بند اومده بود ، بعد از جام بلند شدم و ورق قرصهای ضد افسردگی و اعصابم رو از جیبم در آوردم ریختم روی میز و گفتم :

زنیکه جنده زندگیمو بهم ریختی و روانیم کردی بعد میگی ببخشید؟

از شدت خشم و عصبانیت کادویی که مارال روی میز گذاشته بود ورداشتم و با تمام قدرت ممکن پرت کردم تو صورت مارال، دیگه اون لحظه هیچی واسم مهم نبود و فقط خشم بود که تصمیم میگرفت برام ، مارال دستاشو آورد بالا و تا از صورتش محافظت کنه که جعبه موبایل خورد تو دستش و یکم خراش روش انداخت ، دیگه مغزم کار نمیکرد ، کارکنان کافه و مشتریا متعجب نگاهمون میکردن، با سرعت از کافه زدم بیرون، مارالم سریع خودشو جمع جور کرد و بعد از معذرت خواهی از صاحب کافه افتاد دنبالم و توی خیابون همش صدام میکرد

_ آرمین وایسا، تو رو خدا یه لحظه وایسا

مردم نزدیک داشتن زیر چشمی نگاهمون میکردن و احتمالا از این متعجب بودن که همچین دختر سکسی و خوشگلی چرا افتاده دنبال یه پسر سن پایین و داره التماسش میکنه ، سعی کردم صدای خودمو کنترل کنم و گفتم

دنبال من راه نیوفت زنیکه جنده، بخدا یبار دیگه ببینمت مثل سگ میکشمت و به شوهرتم میگم چه جنده ای هستی

_ بکش ، اصلا هر بلایی میخوای سرم بیار ، آرمین باور کن نمیدوستم چه بلایی سر خودت آوردی ، هر بلایی که سرم بیاری حقمه ، بیا بریم تو ماشین صحبت کنیم مردم دارن نگاه میکنن،

برو گمشو دیگه نبینمت

اینو گفتم و سریع از اونجا رفتم ، شب از شدت عصبانیت خوابم نبرد ، چند روز دانشگاه نرفتم و همش تو فکر اتفاقات گذشته بودم ، باید انتقام میگرفتم ، هر چقدر سعی می‌کردم بلاهایی که مارال سرم آورده بود رو فراموش کنم و از زندگیم حذفش کنم نمیتونستم ، بالاخره بعد از کلی فکر کردن و کلنجار رفتن با خودم به این نتیجه رسیدم که بهترین راه اینه که با پنبه سر ببرم و خیلی نرم و آروم بلایی سرش بیارم که خودشم نفهمه چی به چیه ، چند روز بعدش مارال رو از بلاک در آوردم ، نیم ساعت بعدش پیام داد ، فکر کنم روزی چند بار چک میکرد که ببینه هنوز بلاکه یا نه ، شروع کرد به خایمالی و معذرت خواهی و توجیه، دوباره پرحرفیاش شروع شده بود ، بالاخره بعد از چند روز دوباره همو دیدیم و گوشی رو بهم داد و بازم کلی معذرت خواهی کرد ازم ، چند روز بعدشم شوهرش رفت مسافرت و قرار شد شبش برم خونش ، وقتی درو برام باز کرد محکم بغلم کرد و شروع کرد به قربون صدقه رفتن ، به خیال خودش میخواست خرم کنه ولی خبر نداشت چه نقشه ای واسش دارم ، بعد از کمی صحبت وقت شام رسید و مارالم حسابی سنگ تموم گذاشته بود ، غذاش انصافا خوشمزه بود ولی چند قاشق که با بی میلی خوردم گفتم:

غذات بی مزس چرا ؟

_ وا عزیزم مشکلش چیه ؟

نمیدونم احساس میکنم یچیزیش کم و زیاده

_ ولی مثل همیشه پختم

راستش همیشه بی مزه بود غذات فقط روم نمیشد بهت بگم ، زنگ بزن از بیرون غذا بیارن، ولش کن اصلا خودم زنگ میزنم

با این حرفم حسابی خورد تو ذوق مارال و ناراحت شد ولی چیزی نگفت ، وقتی گوشیمو از جیبم درآوردم دید همون موبایل قبلیمه و نه اون آیفونی که خودش کادو داده دیگه نتونست خودشو نگه داره و گفت :

_ هنوز قهری آرمین؟ نمیخوای از کادویی که بهت دادم استفاده کنی ؟

راستش فروختمش و باهاش قسط ماشینمو صاف کردم ، پولشو لازم داشتم

_ ولی اون هدیه بود ، یه یادگاری رو که نمیفروشن

مارال کادوتو خریدی منم استفاده کردم دیگه ، میخوای منت بذاری ؟

_ نه عزیزم، حالا چرا ناراحت میشی ، اصلا هر جور خودت صلاح میدونی اون هدیه مال تو بود

شام رو که آوردن و مشغول خوردن بودیم موقعیت رو مناسب دیدم و گفتم :

مارال میخوام از این به بعد از سکسامون فیلم بگیرم و بفروشم ، درآمد خوبی داره ، تو هم که سکست خوبه فیلمای خوبی ازت میشه ساخت

یهو متعجب نگاهم کرد و گفت:

_ چه فیلمی ؟ آرمین مگه من جندم ؟ فیلمارو شوهرم یا آشناهام ببینن که بدبخت میشم ، این چه فکریه دیگه ؟

جوری فیلم میگیرم که صورتت معلوم نباشه و چهرتو شطرنجی میکنم تو فیلم ، بعدم خیلیا دارن میسازن الان، ما هم یکیش

با این حرفم حسابی ماتش برد ، اصلا انتظار نداشت همچین حرفی بزنم

نمیدونم بخاطر عذاب وجدانش بابت کاری که باهام کرده بود بود یا بخاطر عشقش بهم بود ولی به هر حال بعد از کلی اصرار قبول کرد و گفت:

_ اوکی، چیکار باید بکنم

شامو بخور میگم بهت

بعد از شام بهش گفتم :

ببین مارال من میخوام فیلمای ارباب و برده ای بسازم ، توی فیلمامون من اربابم تو هم یه برده ای که از سگ بی ارزش تره ، همون کارایی هم که تو سکس قبلیمون میکردیم رو انجام میدی

_ نمیتونم آرمین، اونموقه بخاطر کوکائین نعشه بودم ، الان که نمیتونم

نگران نباش جنده ی درونت میتونه ، قوانینمون اینه ، توی فیلمبرداری حق نداری روی پاهات باشی و باید مثل سگ چهار دست و پا راه بری ، همه جای بدنمو باید مثل سگ بلیسی ، هر وقت خواستم میشاشم تو دهنت ، بعد از هر جمله ای هم که میگی باید بگی هاپ هاپ ، دقیقا مثل یه سگ ، میخوام فیلمام تو ایران بهترین باشه

مارال از حرفام بغضش گرفته و توی چشماش کمی اشک حلقه زده بود ، گفت :

_آرمین تو که اینجوری نبودی ، این حرفا از کجات میاد ، من که هزار بار گفتم غلط کردم و گوه خوردم چرا هنوز نبخشیدی منو ، دیگه چیکار باید کنم واست ؟

نه عزیزم این چه حرفیه، توی فیلمامون فقط رابطمون اینجوریه وگرنه تو حالت عادی که اینجوری نیستیم

توی دلم گفتم جوری مادرتو بگام و با پنبه سر ببرم که خودتم نفهمی و از شدت حقارت خودت حالت از خودت بهم بخوره

لخت شدیم و من کمربندمو باز کردم و انداختم دور گردنش و بعد فیلمبرداری رو شروع کردم و گفتم :

خب حالا به بیننده هامون بگو نوع رابطه ما چجوریه

مارال با خجالت و شرم گفت :

_ارباب آرمین شما ارباب من هستید و منم مارال سکس اسلیو و اسباب بازی جنسی شما هستم هاپ هاپ

خوبه ، حالا کارتو شروع کن

چهار دست و پا اومد به سمتم و شروع کرد به بوسیدن پاهام، اینبار دیگه مثل سری قبل حشری نبود و معلوم بود داره زوری نقش بازی میکنه ، یکی زدم پس کلش و گفتم:

درست ببوس پاهامو حیوون
_ ببخشید ارباب

مارال بخاطر پس گردنی که بهش زده بودم بهتش برده بود ولی سریع خودشو جمع جور کرد و اینبار با حس بیشتری کارشو ادامه داد ، پاهامو یکی یکی میبوسید، منم هر از گاهی انگشتای پامو میکردم تو دهنش تا میک بزنه ، بعد از چند دقیقه شلوارمو در آوردم و گفتم ساک بزنه ، شروع کرد به لیسیدن کیرم و بعد از چند بار لیسیدن شروع کرد به ساک حلقی زدن، خواستم یکم اذیتش کنم و وقتی کیرمو تا خایه میکرد تو دهنش با دستم سرشو محکم نگه می‌داشتم و بیشتر فشار میدادم سرشو به کیرم تا عوق بزنه ، بعد از چند بار تکرار اینکار گفتم حالا کونمو بلیس سگ خوب، پاهامو کمی بالا داد و شروع کرد به لیس زدن کونم ، منم با دستم کمربندمو که مثل قلاده انداخته بودم گردنش رو نگه داشته بودم و هر از گاهی می‌کشیدیم سمت خودم ، با اینکار سرشو می‌آورد بالا و شروع میکرد به لیسیدن شکمم و سینه هام بعد برمی‌گشت و کیر و کونمو لیس میزد ، از اینکه داشتم مثل سگ باهاش رفتار میکردم حسابی داشتم لذت میبردم و از طرفی هم قشنگ معلوم بود مارال با تک تک اینکارا داره خورد و تحقیر میشه ، یکم که ساک زد خسته شدم و گفتم بسه ، قلادشو گرفتم توی دستم و راه افتادم، مارال هم چهار دستو پا داشت دنبالم میومد ، وقتی متوجه شد دارم سمت در خروجی میرم یهو وایساد و با چهره ای بهت زده گفت :

_ آرمین تو رو خدا اینیکی رو بیخیال

یه چک محکم زدم زیر گوشش و گفتم:

من اربابتم جنده ، منو فقط باید ارباب صدا کنی ، هر چیم میگم باید بگی چشم و هاپ هاپ کنی

_ ارباب تو رو خدا هر کاری دوست دارید باهام بکنید ولی این یکی رو بیخیال خطرناکه، ممکنه کسی ببینه ، اصلا بیاید بریم توی حموم بشاشید تو دهنم، میدونم که اینکارو دوست دارید، سگتون میخواد روش بشاشید

نگران نباش به اونجاشم میرسیم ولی فعلا راه بیوفت که بریم تو راهرو

بعدم بی اهمیت به حرفاش قلادشو کشیدم و به سمت در حرکت کردم ، مارال که فهمیده بود تصمیمم جدیه دیگه مقاومت نکرد و فقط با بغض دنبالم راه افتاد ، ساختمون مارال اینا راه پله اضطراری داشت که با در از راهرو جدا شده بود و چون همه با آسانسور و راه پله اصلی جابجا میشدن خیالم راحت بود که کسی نمیاد توی راه پله اضطراری ، وارد راه پله که شدیم از پله ها رفتم بالا و مارالم جلوم داشت چهار دست و پا راه میرفت در حالی که قلادش دستم بود ، یهو همونجا نگهش داشتم و بصورت داگی کیرمو خشک خشک کردم تو کص مارال، مارال نفسش بند اومده بود و بزور خودشو نگه داشته بود که جیغش در نیاد تو راهرو، بعد از بیست سی ثانیه تلمبه زدن کصش خیس شد و منم تلمبه هام سنگین تر شد ، تو اون لحظه یه فکری به سرم زد و صورت مارال رو چسبوندم کف زمین و کف پامو گذاشتم روی صورتش و شروع کردم بصورت داگی گاییدن مارال در حالی که با یه دستم قلادشو گرفته بودم و با دست دیگمم مشغول فیلم برداری بودم، مارال بخاطر چسبیدن صورتش به سنگ سرد و همینطور تلمبه های من و فشار پام روی صورتش حسابی داشت تحقیر میشد و درد میکشید ولی صداش در نميومد از ترس اینکه همسایه ها بشنون ، اون لحظه بقدری برام لذت بخش و شهوتناک بود که دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و تو کص مارال ارضا شدم، کیرم جوری داشت توی کص مارال نبض میزد و آبکیر پمپاژ میکرد که انگار قصد تموم شدن نداره ، بالاخره بعد از سی چهل ثانیه پمپاژ آبکیرم توی کصش بالاخره قطرات آخر آبم وارد کصش شد و وقتی کیرم توی کص مارال خوابید کشیدمش بیرون ، به مارال نگاه کردم، نصف صورتش که به زمین چسبیده بود بخاطر سرما کمی قرمز شده بود و نصف دیگشم رد کف پام مونده بود ، ولی توی چهرش میشد خوشحالی رو از این بابت دید که چون ارضا شدم قراره برگردیم خونه ، قلادش رو گرفتم و دوباره به سمت پشت بوم حرکت کردم، مارال یهو با تعجب به آرومی گفت:

_ آرمین مگه الان ارضا نشدی ؟

با کف پام یکی زدم تو سرش و گفتم:

جنده مگه نگفتم منو فقط باید ارباب صدا کنی

_ ببخشید ارباب حواسم نبود ، بریم خونه براتون جبران کنم

نمیخواد باید تنبیهت کنم ، بریم بالا میخوام توی پشت بوم بکنمت

_ ولی ارباب شما الان ارضا شدید حالا حالا ها آبتون نمیاد ، بریم خونه تا کسی ندیده .

دوباره با کف پام زدم تو سرش و قلادشو کشیدم و به سمت پشت بوم حرکت کردم ، مارال وقتی دید قصدم جدیه دیگه مقاومت نکرد و راه افتاد ، به پشت بوم که رسیدیم متوجه یه قسمت شدم که دیوار بلندی داشت و گوشه بود و از هیچ جا دید نداشت و با خیال راحت میتونستم کارمو کنم اونجا ، هوا بهاری بود و بر خلاف دفعه قبل سرد نبود و با خیال راحت میتونستم به کارم برسم، به مارال گفتم:

دیدی که تازه ارضا شدم پس اگه میخوای برگردیم خونه سریع کیرمو بیدار کن که تا وقتی دوباره آبم نیاد از خونه رفتن خبری نیست.

مارال کیرمو که خوابیده بود کرد توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن، جوری کیرمو میک میزد و توی دهنش زبونشو دور کیرم میچرخوند که سی ثانیه ای دوباره شق شد کیرم تو دهنش، هر از گاهی هم سرشو می‌برد پایین تا تخمام و سوراخ کونمو بلیسه ، بعد از دو سه دقیقه بلندش کردم و تکیه دادمش به دیوار و شروع کردم به سرپایی گاییدنش در حالی که مارال دستاشو به دیوار تکیه داده بود منم مشغول فیلمبرداری و تلمبه زدن بودم ، هر از گاهی هم موقع تلمبه زدن انگشت شصتمو میکردم تو کون مارال که حسابی دردش میگرفت و بزور خودشو نگه می‌داشت که صداش در نیاد ، ده دقیقه که تلمبه زدم دیدم حالا حالا ها قرار نیست ارضا شم ، از طرفی هم یکم سردم شده بود و بخاطر تاریکی هوا هم کیفیت فیلم توی پشت بوم زیاد جالب نمیشد ، زانو های مارالم بخاطر چهار دست و پا راه رفتن روی ایزوگام پشت بوم حسابی قرمز شده بود ، به مارال گفتم بسه بریم خونه ، وقتی این حرفو شنید انگار دنیا رو بهش داده باشن ، سریع برگشتیم خونه ، مارال گفت:

_ آرمین اینجوری نمیتونم بزار یکم مشروب بخوریم حس بگیرم

وقتی مشروب رو آورد و ریخت توی پیک بهش گفتم صبر کن و لیوانش رو گرفتم جلو کیرم و شاشیدم توی مشروبش و گفتم :

بیا عزیزم برات رقیقش کردم بتونی راحت بخوریش

با ناراحتی و بغض بهم نگاه کرد ، اشک توی چشماش حلقه زده بود ولی چیزی نگفت و مشروب آمیخته با شاش رو سر کشید، اینکارو یبار دیگم تکرار کرد و دوباره شاشیدم توی لیوانش و سر کشید وقتی خواست پیک سوم رو بریزه گفتم:

بسه مارال بریم به ادامه فیلمبرداری برسیم

_ ولی آرمین دو پیک خوردم کلا ، این منو نمیگیره اصلا

اشکال نداره بسه بریم اتاق خواب کارت دارم

قصدم هم این بود که مارال رو توی هوشیاری کامل باشه تا از تک تک لحظاتی که تحقیرش میکردم و به بهونه فیلم مثل حیوون باهاش رفتار میکردم لذت ببرم ، رفتیم توی اتاق و روی تخت ، من سر پا وایسادم و مارال هم جلوم زانو زده بود ،

دهنتو باز نگه دار ، میخوام بشاشم

_ نه آرمین تو رو خدا اینجا نه ، بریم حموم ، اینجا کثیف کاری میشه

پس نذار یه قطرشم از دهنت بیرون بریزه

بی اهمیت به حرفای مارال شروع کردم به شاشیدن تو دهن مارال، مارال هم از ترس اینکه بریزه زمین سریع شاشمو قورت میداد تا دهنش خالی باشه ، وقتی دید اینجوری زیاد فایده نداره کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد به میک زدن کیرم که در حال تخلیه ادرارم بود ، این کارش لذت بشدت زیادی داشت و حسش مثل حس ارضا شدن بود ، حدودا بیست ثانیه طول کشید تا مثانم تو حلق مارال تخلیه شه ، بعدش خوابیدم روی تخت و به مارال گفتم بیا روی کیرم صد و هشتاد باز کن پاهاتو و بشین روش ، در حالی که مارال روی کیرم بالا پایین میشد منم سینه هاشو فشار میدادم که مارال برای اولین بار از شروع سکسمون اون شب ارضا شد ، بخاطر حجم زیاد آب کصش کل کیرم و شکمم خیس شد و مارال هم در حال لرزش های غیر ارادی بود ، وقتی یکم حالش جا اومد موهاشو گرفتم و سرشو به کیرم نزدیک کردم ، متوجه منظورم شد و شروع کرد به لیس زدن آب کصش از روی کیرم و شکمم، یکی دو دقیقه حسابی لیس زد تا تمیز بشه ، وقتی خوب کیرمو لیس زد خوابوندمش به پشت و شروع کردم به تلمبه زدن تو کصش، بقدری محکم تلمبه میزدم که صدای برخورد بدنم به بدن مارال کل خونه رو پر کرده بود ، احساس کردم میخوام ارضا شم و بدون اینکه نظر مارال رو بپرسم همونجا توی کصش خالی کردم خودمو، بعد از اینکه ارضا شدم رفتیم حموم و همو شستیم ، بیرون که اومدیم ویبراتور رو کردم تو کص مارال و خودم کمی استراحت کردم ولی مارال بخاطر ویبراتور نمیتونست استراحت کنه ، تا فرداش ساعت نه صبح اجازه نمیدادم مارال استراحت کنه و یا میکردمش یا وقتی خسته میشدم خودم استراحت میکردم و ویبراتور رو میکردم تو کص مارال و لرزیدنش رو تماشا میکردم ، صبح که شد مارال دیگه پدرش دراومده بود و گفت :

_ وااااای آرمین بخدا دیگه کسمو نمیتونم حس کنم ، تو رو خدا بسه ، از دیشب یه لقمه غذا هم بهم ندادی و فقط گاییدی ، بخدا دیگه کصم و پاهام زخم شده و دارم از گشنگی میمیرم ، باید برم سرکار مریض دارم امروز

فعلا نمیشه بری ، یبار دیگه باید آبمو بیاری تا بذارم بری

_ آرمین از دیشب سه بار ارضا شدی دیگه آبی تو کمرت نمونده که بخوام بیارم ، یه ساعت دیگه باید تو مطبم باشم بزار برم بیام تا اونموقه تو هم حسابی استراحت کن تا آبت عمل بیاد و کرمی و غلیظ شه ، قول میدم وقتی برگشتم حسابی به کیرت خدمت کنم و کیرتو عبادت کنم و بپرستمش

نمیشه، وقتی برگشتی هم میخوام بکنمت ولی فعلا تا آبمو نیاری جایی نمیری ، اگه میخوای زود آبم بیاد مثل سگ واسم هاپ هاپ کن و سگ شو ، شاید اینجوری حشری شم و زودتر ارضا شم ، مارال از ترس اینکه دیرش نشه شروع کرد به ادای سگ در آوردن و لیسیدن و ماچ کردن پاهام، پاهامو که ماچ میکرد سرشو می‌آورد بالا و مثل سگ برام زبونشو میاورد بیرون و هاپ هاپ میکرد و بعد دوباره میرفت سراغ سجده کردن و بوسیدن پاهام ، هر از گاهی سرشو می‌برد سمت کونم و شروع میکرد به لیسیدن کونم، وقتی کونمو لیس میزد با دستاشم واسم جق میزد ، ده دقیقه تمام هنرش رو بکار گرفت تا احساس کردم دارم ارضا میشم، از روی میز یه لیوان برداشتم و کل آبمو که زیادم نبود بخاطر اینکه چند بار قبلش ارضا شده بودم رقیق شده بود ریختم تو لیوان، بعد که ارضا شدم به مارال گفتم برو از پشت کونمو بلیس کار دارم ، مارال متعجب گفت:

_ آرمین مگه ارضا نشدی ، بده همونو بخورم برم کار دارم

میخوام وقتی دارم میشاشم توی لیوان تو هم همزمان کونمو و رگ زیر کیرمو بلیسی

_ آرمین بیخیال دیرم شده

تا کل لیوانو سر نکشی جایی نمیری حالا زود باش بلیس کونمو تا دیرتر نشده

مارال که در حال لیسیدن کونم بود شروع کردم به شاشیدن توی لیوانی که آبکیرم توش بود ، وقتی کامل تخلیه شدم به مارال گفتم:

بفرمایید، اینم نوشیدنی انرژی زای مخصوص ارباب

_ خدا بگم چیکارت کنه ، زود بدش من تا دیرم نشده

سریع لیوان رو یه نفس سر کشید و سریع رفت دوش گرفت و رفت سرکار ، منم رفتم تا وقتی مارال برگرده خوابيدم چون شب قبلش کلا بیدار بودم ، مارال که برگشت ولو شد روی تخت و خوابید ، خلاصه چند روزی که اونجا بودم انواع و اقسام بلا ها رو سرش آوردم ، همیشه وقتی میرفتم خونشون نهایت سه روز میموندم ولی اوندفعه دو هفته کامل موندم و تا دو روز قبل از برگشتن شوهرش هر بلایی که فکرشو بکنید سرش آوردم ، نمیدونم بخاطر عشق بود یا بخاطر عذاب وجدان ولی مارال هیچ مخالفتی با کار هایی که باهاش میکردم نمیکرد ، انقدر به کونش چک زده بودم که کبود شده بود و تو این دو هفته هر بار میخواستم بشاشم کارمو توی دهن مارال انجام می‌دادم و هر جور که میتونستم تحقیرش میکردم ، بعضی وقتا وقتی بغض و اشک های حلقه زده مارال توی چشماش رو میدیدم بخاطر شدت تحقیری که میشد حتی خودمم بخاطر کارهایی که باهاش میکردم ناراحت میشدم و از خودم حالم بهم میخورد ولی وقتی یاد بلاهایی که سرم آورده بود میوفتادم دوباره به فکر انتقام بیشتر میوفتادم و بلا های بدتری سرش میاوردم توی سکس ، مطمئنم کارایی که توی اون مدت یا مارال کردم حتی جنده پولی ها و پورن استار ها در قبال پول هم حاضر نبودن انجامش بدن ، سه ماه کامل کارمون این بود و حتی وقتایی که شوهرش بود با ماشین خودش میرفتیم بیابونی های جاده قم یا فرعی های فشم و جاده دماوند که پشه هم پر نمیزد و اونجا توی ماشین خودش میکردمش ، حتی یبار توی ترافیک خیابون فرمانیه پشت چراغ قرمز گیر کردیم و انقدر دستشویی بهم فشار آورد که نتونستم خودمو نگه دارم و همونجا زیپمو کشیدم پایین و بدون اینکه از مارال چیزی بپرسم سرشو گرفتم و کیرمو کردم توی دهنش ، مارال هم وقتی فهمید موضوع چیه و دید راه فراری نداره کل شاشمو قورت داد جوری که حتی یه قطره هم از دهنش بیرون نریخت ، البته بخاطر شیشه های دودی و ارتفاع ماشین مارال نسبت به بقیه ماشین های اطراف هیچکس ندیدمون ، توی سه ماه دیگه بقدری مارال رو خورد و تحقیر کرده بودم که خودمم خسته شدم ،بعد از سه ماه دیگه کم کم در برابر عشق و محبت مارال نرم شدم ، هر بلایی که سرش میاوردم بدون مقاومت قبول میکرد ، واسه همین دیگه تونستم ببخشمش و کم کم تونستم مصرف دارو های ضد افسردگی رو قطع کنم هر چند سکسامون هنوزم خشن هست و مارال هم این رو قبول کرده ولی توی بقیه مواقع همو دوست داریم و رابطمون معمولی و رمانتیک هست ، توی اون سه ماه از هر بلایی که سر مارال آورده بودم فیلم گرفتم و بخاطر کیفیت بالا و کارایی که مارال میکرد به پول خوبی رسیدم ، الان که این خاطره رو مینویسم هنوز با همیم و شاید در آینده بقیه خاطراتم رو با مارال یا سکسم رو با دختر همکلاسی دانشگاهم که هیجده سالش هست رو نوشتم ، دوستان این مجموعه به پایان رسید و تمام چیزی که نوشتم واقعیت بود بجز اسامی ، امیدوارم مورد پسندتون واقع شده باشه و اگر اشکالاتی داشت به بزرگی خودتون ببخشید،

با تشکر

نوشته: یک فرد درونگرا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها