داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گاییدن دبیر ریاضی مدرسه (۱)

محسن هستم ، دبیر مدارس در یکی از استان‌های کورد نشین غرب کشور .
۳۵ سال سن و ۱۸۵ سانت قد و ۹۰ کیلو وزن دارم کیرم هم ۲۰ سانته.
میخوام خاطره ی واقعی براتون بنویسم. انشاله پسند برخی دوستان فحاش انجمن کیر تو کس قرار نگیره و فوش بیشتری بدهند تا عقده هاشون خالی بشه‌ .

ماه آبان بود که از آموزش و پرورش باهام تماس گرفتند ، چون یکی از دبیران خانم به مرخصی زایمان رفته ، باید هفته ای ۲ روز برای تدریس دروس جامعه شناسی و روان شناسی به دبیرستان دخترانه ای در ۳۰ کیلومتری مرکز شهر بروم. من هم روز بعدش به دبیرستان رفتم و کلاس را شروع کردم . دربین همکاران فقط من مرد بودم و بقیه همه خانم تشریف داشتند. زنگ تفریح که میرفتم دفتر ، شش تا هفت ، خانم نشسته بودند و چایی و صبحانه می‌خوردند. روزهای اول با هم راحت نبودیم. ولی کم کم یخ روابط آب شد و بخاطر قدرت سخنوری و‌تجربه بیشتر تدریس ، مدیریت امور را در دست گرفتم . شوخی میکردم ، جوک میگفتم . و کم کم همکاران از حضور من در دفتر دبیرستان شاد بودند .
دبیر ریاضی مدرسه خانمی خیلی زیبا و خوشکل بود . وقتی نگاهم بهش می افتاد ، واقعا کیرم سیخ میشد . اتفاقا خیلی خوش خنده و شادمان بود . بیشتر جوک ها و‌شوخی های من هم بخاطر لبخند های او بود .
گاهی نگاه کردن بهش باعث تکان خوردن و سبخ شدن کیرم میشد که مجبور میشدم پشت میزی بنشینم تا مشخص نباشد. ولی احساس می‌کردم، همه متوجه می‌شوند.
یه روز در زنگ تفریح ، مدیر دبیرستان گفت آقا محسن ، سر کلاس چطور رفتار میکنی که دانش آموزان اینقدر ازتو راضی هستند ، هم از نظر درسی و هم اخلاقی.
گفت واقعا از وقتی اومدی ، دبیرستان شاد تر و‌مفرح تر شده است.
گفتم همین اخلاقی که با شما در زنگ تفریح دارم ، با دانش آموزان دارم . براشون جوک میگم ،
شوخی میکنم
. تدریس میکنم .
و…
برای همه دانش آموزان شخصیت و ارزش قائلم.
خیلی تشکر کرد و به همکاران گفت سعی کنید از تجربیات آقا محسن استفاده کنید .
دبیر ریاضی هم تایید کرد .
اون روز در حین رفتن به کلاس و در مسیر طبقه دوم با دبیر ریاضی
” مارال خانم ” همصحبت شدم و گفتم اتفاقا شما دبیر ریاضی میتوانید با روش شاد و مفرح ، دانش‌آموزان‌ را بیشتر به درس سخت ریاضی و خودت جذب کنی ،
گفت چطور ؟ .توضیحاتی براش دادم و گفتم این روشها را در کلاس اجرا کن. هفته بعدش خودش پیشقدم شد وگفت واقعا اجرای روش‌های شما خیلی خوبه ، دانش آموزان بیشتر به درس و خودم علاقمند شده اند .
گفتم چند روش دیگه هم برات میگم و کاری میکنم که درس ریاضی براشون مث درس ورزش لذت بخش باشد.
گفت ممنونم ،حتما استفاده میکنم!!. ساعت بعدش گفت چه روش های جدیدی داری برام بگی؟
گفتم ، اینجوری و سرپایی نمیشه و نیاز به توضبح دارند ، شماره منو داشته باش تا در واتساب برات بفرستم و توضیح بدم …!!
شب در واتساپ پيام داد و ضمن تشکر و تقدیر ، گفت واقعا فهمیدم همه چیز کتاب و مطالب کلیشه ای کتاب ها نیست .
من هم با چاشنی شوخی خیلی مطالب جدیدی را براش شرح دادم، حتی شوخی وجوک ۱۸ + براش میگفتم. که اولش میگفت اینها را برای دانش آموزان بگم؟
گفتم تو زن هستی و اونها دختر ، چه اشکال داره .؟؟؟
تو باید چشم و گوششان را باز کنی و بدانند در جامعه و اطراف شان چه خبره !!!
خیلی خندید .
روزهای بعد متوجه تغییر رفتار دانش آموزان شدم. که از دبیرهاشون بخصوص دبیر ریاضی بیشتر راضی بودند .

پیام دادن بین من و ” مارال خانم ” ادامه داشت . یه شب بهم گفت فردا شوهرم برمیگرده و تا وقتی خودم پيام یا ژنگ نزدم، پيام بهم نده ، گفتم چشم ، حتما
ولی مگه شوهرت کجابوده ، چکار می‌کند،
گفت مهندس پتروشیمی هست و ۲۰ روز سرکاره و یه هفته خانه هست . ،
گفتم پس خیلی خوبه ،
گفت چرا ؟؟؟؟
گفتم هیچ چیزی مث زندگی مجردی نمیشه ، خوبه که تو هر ماه حدود ۲۰ روز مجردی !!!
خیلی خندید. گفت آره واقعا خوبه.
گفت حرفهایی که میزنی ، همه در قلب و روح من وجود دارند و مث اینکه خودم بهت گفته باشم ،
گفتم رشته تحصیلی ام روان شناسی هست . باید بدانم چطور شخصیتی داری.!!!
گفت واقعا در عمل نشان دادی ،!!!
گفتم ” مارال جان ”
یه چیزی بگم ناراحت نمیشی ؟؟؟؟؟
گفت بگو !!!
گفتم قول بده !!!
گفت به جان ‌خودت ناراحت نمیشم ،،،
،گفتم خیلی بهت وایسته شدم و طاقتم نمیگیره که یه هفته پيام و زنگ ندی و نباشی ؟؟!!!
گفت، لطف داری ، در مدرسه می بینمت ،!!!
گفتم آره درسته . ولی …
دیگه چیزی نگفتم .

دو روز بعد در مدرسه دیدمش. نزدیک بود از دلتنگي بغلش کنم . خودش هم متوجه شد و خندید. و ازم فاصله گرفت ،
.سرکلاس رفتیم . واقعا طاقتم نگرفت. و دلتنگش شدم . رفتم درب کلاسش و‌گفتم یه لحظه بیا تو راهرو دم درب کلاس.
خوشبختانه کسی تو راهرو نبود. رنگش سرخ شده بود ، گفت آقا محسن چی شده، گفتم “مارال خانم” بزار یه کم نگاهت کنم طاقتم تمام شده برات سرش را پايين انداخت و چیزی نگفت.
یک لحظه دستش گرفتم ودستش را بوسیدم…بدنش می لرزید. .سریع رفت کلاس .
بلافاصله بهش پيام دادم .گفتم
“مارال خانم ” تو راخدا ببخشید دستت را بوسیدم،، بخدا کنترلم دست خودم نبود کاش بدونی چقدر دوستتت دارم. هیچ جواب نداد. فرداش هم سعی کرد باهام روبرو نشود .‌ وقتی رفت کلاس بهش پيام دادم ‌ گفتم مارال جان جوابم بده دارم می میرم برات .
ولی بازهم جواب نداد.
اون هفته مث جهنم برام گذشت‌ .تا اینکه غروب پنجشنبه شوهرش رفت سرکار .
شب ساعت ۱۱ بهم پيام داد .
فقط نوشته بود سلام .
نوشتم. هزاران سلام بر عشقم ” مارال ” که چون خورشید منو سوزانده و در برهوت بی کسی رها ساخته.
گفت چه خبرته ؟ .چی شده… آقا محسن.
گفتم مارال هیچ ننویس .
فورا بهش زنگ زدم و حدود .یکساعت عاشقانه باهاش حرف زدم .
اولش ناز می‌کرد.
بعدش بهانه شوهر داشتن آورد ،
و هزار بهانه دیگر …!!!
ولی گوش شنوایی براش وجود نداشت .!!!
دلش را باخته بود .
گفت، آقا محسن ، نگاه روز اول آشنایی مان تو مدرسه یادته ،؟؟؟؟
گفتم بله ، کاملا
گفت از اون نگاهت همه چیز را فهمیدم. !!!

گفتم مارال جانم ، امشب باید ببینمت .
گفت نه ، امشب نمیشه !!!. شوهرم الان رفته!!!
گفتم فقط دم درب بغلت میکنم و برمیگردم . بعد اصرار فراوان بلاخره
قبول کرد . سریع سوار ماشین شدم . حدود ۱۰ دقیقه فاصله داشتیم .
وقتی خواستم زنگ درب خونه اش را بزنم ، پشت آیفون منتظر بود و درب را باز کرد .
از مارال جان بگم .
حدود ۲۸ ساله . دبیر ریاضی. خوشکل. قد ۱۷۷ وزن حدود ۷۰ … به قول معروف ترکه ای و زیبا . دوساله شوهر کرده و بچه نداره .
خدای من پشت درب منتظر بود .فقط یه کلمه گفتم :
مارال تو یک پرنسس واقعی هستی !!!. پرنسس مارال…
مارال …
همونجا بغلش کردم ، سرپایی گردنش را بوسیدم و بخودم فشارش دادم هر تقلایی کرد ولش نکردم بخودم فشارش میدادم ، گفت آقا محسن بخدا استخوانهام شکستی ، !!!
گفت من هستم کنارت…
خیالت راحت تمام نمیشم …
یه لحظه ولش کردم نگاهش کردم و دوباره بغلش کردم .
تاب قرمز رنگ ، شلوارک مشکی تا زانو استایل عالی .
اونهم شروع کرد به بوسیدن من و بغل کردنم
گفت ،: دیگه کافیه برای امشب .
قول دادی فقط بغلم کنی.
رفتیم رو مبل نشستیم و فقط نگاهش میکردم .
چایی برام آورد. .گفت از روزی که مدرسه ی ما اومدی ، روحیه همه همکارها عوض شده . لذت می‌برند.
گفتم لطف دارین . بلاخره رشته من روان شناسی هست . باید رفتارم سبب تغییر مثبت شود .
گفتم همکارها چی میگن در مورد من ، ؟
گفت بعدا برات میگم .
چایی خوردیم و‌گفتم‌ مارال امشب جمعه هست ، تا صبح منو تو خانه ات مهمان کن !!!
گفت اگر مهمان هم نکنم ، تو که خودت اومدی و نشستی !!!
گفتم این حضور فیزیکی هست . من حضور روحی و روانی و جسمانی باهم میخوام‌؟
گفت امان از این زبان تو !!!
بلند شدرفت آشپزخانه، من هم پشت سرش رفتم . در حالیکه درب یخچال را باز کرده بود .‌از پشت بغلش کردم‌ و بهش چسبیدم سینه هاش را در دست گرفتم و گردنش را خوردم . برجستگی کیرم رو باسنش بود .
گفت یه لحظه بشین رو صندل .تا چند جمله بهت بگم .!!!
گفتم جانم .بگو،،
کنارم‌‌ نشست . دستم را گرفت و گفت ، توچشام نگاه کن و قولی بهم بده .
گفتم رو‌چشام ، بگو :
گفت :
اول ، با هیچکسی دیگری نباید دوست بشی !!!
دوم : بخاطر آبرو دوتامون این راز بین دونفرمان برای همیشه مخفی بماند. حتی اگر دشمن هم شدیم .!!!
سوم . تو مدرسه روابط مان رسمی و مث همیشه باشد.!!!
آخر هم اینکه تا روزی که زنده ایم ، به هم وفادار و برای هم باشیم…

تو‌چشاش نگاه کردم و قول دادم .
یه تار از مو سر خودش در آورد و یه تار از مو سر من هم کند ،
هر دو را به هم گره زد . و دور انگشت کوچک هر دو تامون بست. گفت : این تار مو شرف ومردانگی و ناموس من وتوست .به کتاب دیوان حافظ تفالی زد و در صفحه همون فال ، موهای دوتامون را لای کتاب گذاشت. گفت این هم صیغه موقت۹۹ ساله بین منو تو .!!!@@
بغلش کردم‌ و بلند شدم اونو به اتاق خواب بردم .
کامل لختش کردم و‌از نوک انگشت پاهاش شروع به مکیدن و خوردن کردم . انگشت هاش سفید ‌ ونازک بودن ، تک تک براش مکیدم. یعد ساق پاهاش ، ران هاش ، نافش ، سینه هاش . گردنش، گوشش ، لبش .‌اطراف کوسش را با زبانم‌ خوردم. لبخند میزد و بخودش می پیچید ، وبا خودش ریز و آهسته حرف میزد. گفتم ولوم صدات را یه کم بالا ببر تا من هم بشنووم !!!
گفت عارم میاد حرفهام را بشتوی ، وقتی چوچوله اش را به زبان گرفتم ، آآآآئ بلندی کشید و کمرش را تکان میداد .
کوسش خیس خیس بود . اونقدر براش خوردم تا بی‌حال افتاد و ارضا شد. نفس بلندی کشید و‌ گفت آقا محسن تو راخدا یک دقیقه بگذار استراحت کنم .
کم کم دستش را به سمت شورتم برد و کیرم را لمس کرد . هییییییییین بلندی کشید ، بلند شد و شورتم را پایین داد . نگاه متعجبی به کیرم کرد و گفت تو راخدا اینو چطور تو کوسم جا بدم.؟ بخدا جرررر میخورم . آقا محسن …
من تا حالا کیر بالای ۱۲ سانت را وارد کوسم نکردم. !!!
گفتم ” مارال ” عزیزم نترس
کم کم جا باز میکند.
هراز گاهی لبخندی میزد و‌هرچه پرسیدم ، علت لبخندش را نمی‌گفت.
سر ‌کیرم‌‌ را تو دهانش کرد و زبان زد . عاشقانه ولی ناشیانه ساک میزد .
آخرش گفت : خیلی می ترسیدم و‌می لرزید.
روبروش قرار گرفتم . دستاش را در دستم قفل کردم . کیرم بین هر دو رانش بود .و سعی کردم کم کم به سمت کوسش هدایتش کنم. . هر دو پاش را تو شکمش جمع کردم ، جوری که انگشت پاهاش کنار گوشش بود . یک دستم را آزاد دور گردنش انداختم . لبش را به لبم گرفتم و سمت خودم کشیدم. کیرم در ورودی کوس زیبا و ظریف و دخترانه اش قرار داشت… زبانش را به دهان گرفتم . یا علی گفتم و ناگهانی و یک دفعه تا خایه در کوسش فرو بردم . وحشتناک ناله کرد و فریادش در دهانم خفه شد . بی‌حال شد . محکم گرفتمش، و بخودم فشارش دادم . واقعا داشت گریه میکرد …کیرم را تو کوسش نگه داشتم تا آرام شد . نگاهم کرد و گفت خیلی وحشی هستی ، گفتم این یادگار زیبا ، تا آخر عمر به یادت خواهد ماند . اینو برای همکارانت تعریف کن. لبخندی دیگر زد و گفت بخدا قسم احساس کردم از وسط هر دو پام نصف شدم . شروع به تلمبه زدن کردم حدود ده دقیقه به روش های مختلف گاییدمش. اون هم لذت می‌برد و می‌خندید. تا اینکه باهم ‌ارضا شدیم
و‌کنار هم دراز کشیدیم . گفتم مارال راز خنده‌ات برام بگو و هر چیز دیگری که میدونی…
گفت باشه تا صبح بغل هم هستیم، برات میگم . گفت :
تو مدرسه بین خانم ها وقتی جوک میگفتی و شوخی میکردی ، گاهی کیرت بلند میشد و ما متوجه بزرگ شدنش می شدیم .
پیش خودمون خصوصی بحث کردیم که محسن با این کیر بزرگ چطور سکس می‌کند . کاش یه بار سکسش را ببینیم .
در سکس خشن هست یا آرام.؟؟؟؟؟؟
زود ارضا ست یا دیر ارضا؟؟
بعدش گفت مسابقه گذاشتیم که چه کسی از ما شش نفر زودتر میتونه محسن را به دام بکشه و باهاش سکس کند.؟؟؟
گفت : بخاطر این باهات شرط گذاشتم که طرف هیچکس نری ، چون احتمالا کسی از همکارانم ، بهت پیشنهاد بده و برای سکس پیشقدم بشه .!!!
گفتم ای حسود ، چقدر تو حسودی ، ؟
اجازه بده همکارانت از این نعمت بزرگ خدادادی لذتی ببرند ،!!!
گفت غلط کردی !!!
این سالار دیگه مال منه و هیچکسی اجازه ورود به قلمرو منو نداره !!!
ازش محافظت میکنم ،
گفتم از شوهرت بگو برام و سکس هاش ،؟؟؟
گفت هیچی ، صفر .
گفتم ‌چرا ، ؟
گفت اولا کیرش نصف کیر تو هم نیست ، حدود ۱۱ سانت داره …!!!
دومش ، اون هغته ای که خونه هست و سرکار نیست ، به زور و اصرار من یک یا دوتا سکس داریم ، و‌اصلا لذتی باهاش نمیبرم ،!!!
زود ارضا است و در این مدت شاید یک یا دوبار بیشتر نتونسته منو ارضا کند ، اونهم با انگشت و دست ومالش چوچوله، نه با کیرش…
بغلش کردم و در حالیکه با دستش شکمم را مالش میداد، یه دفعه دستش به کیرم خورد .که مث گرز آماده بود . سریع بلند شد و‌نگاهش کرد .‌گفت ابنکه‌ ‌دوباره بلند شده ، همین نیم‌ساعت قبل سکس کردیم!!!
و شروع به ساک زدن کرد …
حالت داگی قرارش دادم . و پشتش قرار گرفتم، و‌ دوباره تا آخر درش فرو بردم . حدود نیم متر به جلو پرت شد . و رو زمین افتاد . و‌من هم روش قرار گرفتم . متکایی زیر کوسش قرار دادم .کمرش بالا آمد. رو باسنش نشستم و تند تند تلمبه میزدم . با هر تلمبه یک ناله بلند سر میداد . و پتو و تشک و لبه تخت را گاز می‌گرفت و عملا گریه میکرد. بی رحمانه وتند تند می گاییدمش، و شلاقی ضربه میزدم و کیرم تا عمق رحم اش میرفت . دیگه بی حال و بی حس بود. گفت محسن جان ؛ توراخدا تمامش کن بخدا دارم غش میکنم . تحمل ندترم دیگر ، . بلاخره ارضا شدم و کل آبم را در ته کوسش حالی کردم . و در همون حال روش دراز کشیدم. آیینه ای روبرو تختخوابش قرار داشت . هر دو تو آیینه مشخص بودیم . لبخندی زد و گفت ؛ نگاه کن مث آهویی در کمند شیر اسیر شدم . وقتی خوب به هیکل عرق آلود دوتامون نگاه کرد .‌گفت توراخدا ببین چطور کل هیکل و قیافه ام را بهم ریختی .و همونجور تا صبح بغل هم خوابیدیم. .

ادامه…

نوشته: محسن

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها