داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گاییدن نرگس همسر پسرخاله

سلام دوستان وقت بخیر می‌خوام یکی از تجربه های کاریمو واستون تعریف کنم که به سکس ختم شد.اسمم علی ۲۵ سالمه ۱۸۰ قدمه حدود ۶۷ کلیو وزنمه نسبتاً خوشتیپم.من تو کار ام دی آف هستم.با اقوام زیاد خوش نیستم روزا سر کارم شبا با دوستام ولگردی. یه پسر خاله دارم به اسم مجتبی ۴۳ ساله و همسرش نرگس ۳۳ تا ۳۴ ساله.کارای خودشونو کابینت کاری و اینا واسشون انجام دادم کامل ولی کلی زمان برد که پولمو بده تازه یکمیشم خورد مهم نیست که گفتم دیگه واسشون اصلأ کار نمیکنم اصلا خونشون هم نرفتم خیلی وقت بود همو ندیدم.نرگس خیلی خوشکله تو طایفه ی ما اسمش واسه خوشگلی و زیبا اندامی هست اگه اجازه داد عکسشم میگیرم واستون می‌زارم ببینین.کون گنده پوست سفید سینه ۸۵ کمرم باریک نسبتا هم قد خودمه.از لحاظ تیپ و لباس و اینا کاملا بی حجاب.یه چند روز پشت سر هم بهم زنگ زدن که بیا سه تا درب کابینتا باز نمیشه شکسته.ولی اصلا نرفتم مجتبی حدود ده بار زنگ زد به گوشی خودم به گوشی بابام که بفرستش بیاد اینارو درست که.ولی اصلا نرفتم.چن روزی خبری ازشون نبود که یه شب که بیرون بودم نرگس تلفن کرد گفت نرگسم و احوال پرسی و اینا گفت توروخدا بیا درست کن و اینا گفتم چشم نرگس آنقدر خوشکله که نگم براتون خودمم دوست داشتم ببینمش از نزدیک.گفتم فردا میام.فردای اون روز ساعت ۳ رفتم و تلفن زدم که درو باز کنه پسر ده سالشو فرستاد پایین که درو باز کرد رفتم بالا سلام کردم با یه شلوارک مشکی تنگ چاک کسش رو میدونستم ببینم و یه تاپ مشکی که سر شونه هاش لخت بود تنش بود ولی روسری پیچیده بود دور سینش که معلوم نباشه با دستشم روسریو گرفته بود.رفتیم بالا بعد سلام و اینا احوال پرسی من دید میزدم خودشم میدونست چون خیلی سکسیه.رفتم آشپز خونه گفتم کدوماس بهم نشون داد گفتم چهار پایه دارین گفتن مال همسایه هست زنگ زدن خونه نبودن.گفت خودمون داریم کاناپه بود فک کنم حدود ۷۰ سانتی بود به شکل مکعب بعد چوبی هم بود.اونو آورد گفتم همین کافیه.قتی خم میشد می‌تونستم سینه هاشو و چاک کونشو ببینم.خیلی هوسی شده بودم دست خودم نبود.رفتم بالای کاناپه خیلی شل بود افتادم نتونستم بایستیم گفتم باید بتونم بایستیم این بدرد نمیخوره نرگس هم میدونست برم یه ماه دیگه نمیام گفت خوم من میگیرمش گفتم باشه.بهم نزدیک تر شد گفت گرفتم تو کارتو بکن با دوتا دستش گرفت و خم شده بود روسری که دور خودش پیچیده بود رو ول کرد واااااای خدای من نگام به پایین افتاد نوک سینه شو دیدم خدای من چقدر سفید بودن خودش هم یه جوری نگام کرد فهمید دارم دید میزنم ترسیدم سرمو فوری بلند کردم کارمو کردم.همش تو دلم میگفتم خدای من اگه نارحت شده باشه چه کنم آبروم میره.ا.مدم پایین بریم اون یکی درب رو پیاده کنم روبه رو شدم بازم بهش نگاه کردم اونم دید که بازم دارم نگاهش میکنم دست خودم نبود چون روسری هم دورش نبود.پسرشم کارتون میدید تو هال.رفتم بعدی اون به روی خودش نیاورد رفتم بالا بازم سر خوردم نمیتونست خوب نگه داره که تکون نخوره.گفت علی من بلند میشم یه دستو بگیر ب شونم تا پیچارو باز میکنی منم از خوا خواسته دستم بهش بخوره گفتم باشه.دستمو انداختم رو شونه ش وای خدای من پوستش چقدر نرم بود دستم به بدنش خورده بود داشتم دیوونه میشدم.کیرم شق کرده بود کامل از رو شلوار معلوم بود گفتم خدایا آبروم نره خیلی معلومه تمرکز کردم که شل کنم نبینه نشد جرات نمی‌کردم سرمو خم کم پاییتو نگاه کنم.اون یکی رو کندم اومدم پایین گفتم ببخشید شونتون اذیت میشه گفت نه مشکلی نیست به چشاش نگاه کردم کیرمو دید میزد که از رو شلوار بلند شده بود داشتم آب میشدم گفتم الانه که آبرومو ببره.خیلی تلاش کردم نتونستم کیرمو بخوابونم نرگس هم دید میزد درب هارو کندم و میخواستم ببرم کارگاه واسه تعمیر.گفتم کارم تموم شد گفت زود بیاری گفتم چشم فردا میارم.گفت علی بیا بریم بالا واسه بالا میخوا کمد دیواری درست کنیم ببین چقدر هزینه میبره خیلی ترسیدم گفتم چشم بریم.افتاد جلو از راهپله کونشو جلوم تکون میداد چقدر خوشگل بود.رفتیم بالا برگشت گفت علی واسه من شق کردی ترسیدم قلبم داشت می‌افتاد هیچی نگفتم نمیتونسم نفس بکیشم گفت جواب بده هیچی نگفتم رنگم پریده بود.گفت بیا زود بکن تا پارسا پسرش نیومده بالا خودتو خالی کن.ترسیده بوم نمیتونسم چیزی بگرم خوابید شلوارکشو کشید پایین شورت نداشت ولی خدای من هردوپاشو بلند کرد گفت زود باش تا دیر نشده.منم فقط ب کس و کونش نگاه میکرد تپل و سفید و بی مو.کیرمو در آورد رفتم جلو رو زانو نشتم کیرمو خیس کردم گذاشتم جلو کشش فشار دادم کمی تنگ بود کیرم ۱۸ سانته کمی کلفته.دستشو گرفت جلو دهنش منم تلمبه میزدم اونم نفس نفس میزد چهار دقیقه شد آبمو کردم رو کسش خیلی دوست داشتم کسشو می‌خوردم ولی نشد.گفت زود جمع کن برو.خداحافظی کردمو پشت سرمان نگاه نکردم چون هیچوقت فکر نمی‌کردم بتونم نرگس رو بکنم خیلی بهم حال داد.

نوشته: علی و نرگس

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها