داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

فقط نیم ساعت

اين که داستان منم شبيه بقيه داستاناس شکي درش نيست . نمي خوامم قسم بخورم که داستانم واقعيه . …
من تو يه بيمارستان کار ميکنم . اين بيمارستان تو شهر خودمون نيست . تو يکي از شهرستاناي اطرافه . حدود يک سال پيش يه منشي واسه شيفت عصر بخشمون آوردن . يه زن 35 ساله ، لاغر و البته زيبا . از همون اول همه ميدونستن که اين خانم مطلقه هستش و حدود 2 سال پيش طلاق گرفته .و البته حدود 15 سال هم منشي مطب ريسس بيمارستان بوده . خداييش زن سر سنگيني بود و من اصلا تو نخش نبودم . کلا اهل خانوم بازي نيستم و حوصلشم ندارم . اونم تو محيط بيمارستان که خيلي هم خطرناکه و حراست حواسش به همه چي هست . من 28 سالمه . هنوز ازدواج نکردم . و تاحالا فقط يه بار با يه دختر سکس داشتم . اونم خيلي سکس مزخرفي بود و طرف دهنمو سرويس کرد تا يه کون بم داد . گرچه سه بار آبم اومد!
روز عيد غدير امسال بود (سال 90) که پاي کامپيوتر بودم که ديدم يه پيامک واسم اومد . اون روز خونه خودمون بودم . ( من نصف ماه رو که شيفتم توي همون شهرستان زندگي ميکنم -تو يه اتاق اجاره اي )
شماره پيامک نا آشنا بود . عيد رو بهم تبريک گفنه بود . ازش تشکر کردم و پرسيدم شما؟
اونم فقط فاميلشو نوشت . خودش بود . همو منشيه. کمي تعجب کردم . آخه من اونو خيلي کم ميديدم . اون توي بخش ما بود ، اما نه اون قسمتي که من بودم . يه مدت گذشت . چند روز بعد از همکارم پرسيدم که فلاني واسه تو هم پيام داد؟ و همکارم که تقريبا هم سن خودمه جواب داد نه. پرسيد چطور؟ منم پيچوندمش و بحث رو عوض کردم . چند روزي گذشت و من يه پيامک از اين جمله هاي مفهومي واسش فرستادم . اما اون حدود يه ماه اصلا جواب نداد. خوب من کاملا فهميدم که ضايع شدم و طرف فقط خواسته عيد رو تبريک بگه و هيچ قصد ديگه اي نداشته . تا اينکه يه روز ديدم دوباره يه پيامک داده . خلاصه آروم آروم اس هامون زياد شد . پرسيدم چرا طلاق گرفته و چند تا بچه داره؟ اونم يکم توضيح داد شوهرش بد بوده و يه دختر کوچولو هم داره . چند ماهي فقط اس ميداديم تا اينکه من يکم رفتم تو مايه هاي سکس و اون هم اصلا پا نميداد. مي نوشت خدا مرگم اين چه حرفاييه که ميزني و زشته و…اما نه يجور که من ديگه نگم و ناراحت شم . منم که عاشق ممه هستم و هر از گاهي توي اس هام از کلمه ممه استفاده ميکردم .کم کم رومون بيشتر تو روي هم باز شد و کار به جايي رسيد که از نحوه سکس کردن با وهر سابقش هم واسم ميگفت . اينکه دوست داشته به شکم بخوابه و شوهرش روش بيوفته و کيرشو تا ته بکنه تو کسش . و اينکه گردن و بخصوص گوشهاش خيلي حساسه . منم کلي حال ميکردم که کار اس دادنمون به اينجا کشيده . يه بار ازش پرسيدم چرا به من اس ميدي؟ اون گفت تو جذابي!!! باورم نميشد . يه بار يکي پيدا شده بود به من ميگفت جذاب!
تا اينکه يه روز که توي بخش بودم و من تازه اومده بودم و اون داشت ميرفت ،-توي اتاق استراحت – احساس کردم يکي پشت سرمه . رومو برگردوندم و ديدم اونه .منم رفتم يه طرف ديگه . خوب من ازش خجالت ميکشيدم . البته اونم قصد خواصي نداشت و اتفاقي بود . با اينکه اس سکسي به هم ميداديم ولي جفتمون وقتي همو ميديديم از نگاه کردن به هم خجالت ميکشيديم .شبش بهم اس داد که : از من ميترسي؟
گفتم نه. چطور؟
گفت : پس چرا اونقدر تند ازم دور شدي؟
گفتم خجالت ميکشمو از اين حرفا .
ولي اون در جواب يه چيزي گفت که من واقعا تعجب کردم و انتظارشو نداشتم : گفت خيلي دلم ميخواست بغلت کنم . دلم ميخواست يه لحظه حست کنم .
من فک ميکردم چون احساس تنهايي ميکنه بهم اس ميده و قصد ديگه اي نداره . البته بعدش عذر خواهي کرد و گفت احساساتي شده گفت دارم بهت وابسته ميشم . و اينکه بهتره ديگه به هم اس نديم . درست مث يه دختر جوون رفتار ميکرد . نه مث يه زن 35 ساله که بچه داره و طلاق گرفته . حدود يه ماهي بهم اس نداديم . من يه چند باري اس دادم . اما اون جواب نميداد . تا اينکه يه روز اس داد و گفت ساعت 7 بيا بخش تو اتاق(…) کارت دارم . گفتم دکتر کي ميره؟ گفت 6 ميره . اما تو زود نيا . همون هفت بيا .
من ميدونستم واسه چي . هم خوشحال بودم و هم ترسيده بودم . ميترسيدم شايد کسي بو ببره . اما دلو زدم به دريا . درست ساعت 7 در زدم . در رو باز کرد و من رفتم تو . داشت يه سري جواب آزمايش رو تايپ ميکرد . آرايش سبک اما قشنگي کرده بود و به نظرم خوشگلتر شده بود . من از زور استرس سردرد گرفته بودم . رفت روي صندلي جلو کامپيوتر نشست . منم پشت سرش . گفت همينطور ميخواي وايسي؟
خوب منم نميدونستم چيکار کنم ؟
اول يکم شونه هاشو مالوندم .دردش اومد. بعد خودش بلند شد و منو محکم بغل کرد و شروع کرد به خوردن لبهام منم به خوبي خودش ميخوردم. لبامو گاز ميگرفت . اما گفت تو گاز نگير ؛ جاش ميمونه . خيلي حشري شده بود . قبلا گفته بود که خيلي گرمه . ميدونيد گرچه تو بغلم بود . با اون اندامه واقعا خوب و سکسيش . (ورزشکار بود .رزمي کار)و گرچه سينه هاشو حس ميکردم . اما انگار هيچ حسي نداشتم . نميدونم به خاطر استرس بود يا اينکه حس گناه و اين مزخرفات…البته حس گناه نداشتم اما نميدونم چرا لذت نميبردم . اما به هر حال دوست نداشتم ولش کنم . سفت بغلش کرده بوم و فشارش ميدادم . بش گفتم ممتو بخورم؟
اونم بدون معطلي يه سينه هاي سفيد سايز 75 رو در آورد و گفت بخور . يه تخت اونجا بود . گفتم رو تخت بخواب . نميدونم چرا نخوابيد و گفت همينجوري بخور . سينه هاشم خوردم . اما عجيب بود . انگار مثلا دارم انگشت خودمو ميخورم . هيچ حسي نداشتم . گرچه دلم ميخواست 2 ساعت تموم بخورمشون . نوک ممشو که حسابي سيخ شده بود گاز گرفتم و در همون حال کسشم از روي شلوار ميماليدم .دستمو مدام پس ميزد . بش گفتم چرا همچين ميکني؟ گفت نکن تورو خدا…تحريک ميشم …سر درد ميگيرم . دوباره بغلش کردم ،ميخاستم دستمو بکنم تو شلوارش ؛ اما نميذاشت . يعني ناز نميکرد . کلا مخالفت ميکرد. اعصابمو خورد کرده بود . کونش واقعا قلمبه بود . گفتم چطوري اين همه کون رو تو اين شلوار جا دادي؟يعني ميخواستم مزه بندازم .!
گفت يجوري جا دادم بالاخره ديگه . يه لحظه يه صدا اومد . جفتمون ساکت شديم . اما کسي نبود . از قبل قرار گذاشته بوديم اگه کسي اومد اون فوري بشينه پشت کامپيوتر و مثلا داره يچيزي واسم تايپ ميکنه .
دوباره بوسش کردم . ساعت شده بود 7:20 دقيقه و 10 دقيقه ديگه شيفت من شروع ميشد . تو چشمام نيگاه کرد و گفت : تو چه فکري هستي؟
گفتم هيچي!
گفت بگو ديگه…اصرار ميکرد . مث يه دختر کوچولوي ناز …مث يه زن فضول…عجب موجوداتين اين زنا…همشون عين هم ميمونن…کپي همديگه…!!!
گفتم : به اين فکر ميکنم که اي کاش ميومدي خونم (همون اتاقمو ميگم) و اونجا راحت با هم بوديم . اينجا کلي استرس داره !
گفت : عمرا از اين فکرا نکن . اين دفعه اول و آخر بود . !
مونده بودم چي بگم . خودشو لوس نميکرد . انگار داشت واقعي ميگفت . عجب ضد حاليييييييي!!! پرسيدم چرا آخه؟ چي شده ؟ ميگفت هيچي …همين که گفتم …همين که گفتم…انگار اعصابش خورد بود، نميدونم چش شده بود …
بعد همون طور که من تو بغلش بودم گفت : ميخواي واست بخورمش؟
تعجب کردم . البته اين حرف ازش بعيد نبود. ميگفت خيلي دوست داشته واسه شوهرش بخوره… يکم فکر کردم . کمرم سفت نبود . با يه کير کوچولو . (13سانت )
دوس نداشتم تا فردا صبح جنب باشم . (شيفت شب بودم از 7:30 شب تا 7:30فردا صبح . )
گفتم : دوس ندارم جنب بمونم . اما بيشتر از اين خجالت ميکشيدم که کمرم شله و ميدونستم فوري آبم مياد .
يه نيگاه تمسخر آميز کرد – شايدم محبت آميز …گفت فقط خواستم بعد نگي واست کم گذاشتم…
دهنم داشت سرويس ميشد . يه عمر دلم ميخواست يکي واسم ساک بزنه . حالا داشتم ناز ميکردم؟؟؟؟
مونده بودم چي بگم…گفتم خوب باشه بخورش…
واقعا جالب بود . اصلا فکرشم نميکردم که وقتي بيام پيشش همچين کاري واسم بکنه .
خودش روي پاهاش نشست و دکمه هاي شلوارمو باز کرد و کيرمو که هم سيخ شده بود و هم حسابي خيس از شلوارم کشيد بيرون . يکم خجالت کشيدم . گفته بود شوهرش کير گنده اي داشته . دودولمو که ديد گفت : نااااااازي و يه خنده کوچولو کرد . سرشو فشار داد و آب قبل از مني رو با نوک زبونش ليسيد . بعد يه بوس بهش کرد و بعد شروع کرد به خوردن . اون لحظه احساس ميکردم دارم خواب ميبينم . سرشو عقب و جلو ميکرد و با ولع تموم ميخوردش . اين دفه ديگه واقعا انگار داشت بم حال ميداد ( بر عکس ممه خورن که هيچ حسي نداشتم ) خودمم مونده بودم که چرا آبم نمياد . با دستش تخمامو که تو شلوارم بود ميمالييد . بهد اونا رو کشيد بيرون و شروع کرد به خوردن . واقعا حرفه اي بود . بعد دوباره کيرمو کرد تو دهنش و تا يکم مکيد آبم اومد . آبمو خورد . همشو خورد . حس جالبي داره وقتي کيرت تو دهن يه نفره . انگار احساس قدرت ميکني . و اونوقت که آبتو ميريزي تو دهنش ؛ اولين حس اينه که دلت به حال يارو ميسوزه…و قوي تر ميشي…مغروررررر!!!

کيرمو که ديگه نا نداشت کرد تو شلوارم و دکمه هامو بست . بلند شدو مقنعشو درست کرد و گفت : خوب بود…؟دوست داشتي؟
من حس جواب دادن نداشتم . اومدم ازش لب بگيرم اما گفتم حالا آب خودم که تو دهنشه رو ميخورم . بيخيال شدم اما 2 – 3 بار حسابي بوسيدمش . عزيزم…عزييييزم…
کيفمو برداشتمو خداحافظي کردم شيفتم داشت شروع ميشد .هنوزم به هم اس ميديم . اما هيچوقت ديگه اون لحظه دوباره تکرار نشد…نميدونم چرا…!

نوشته: mimijoon

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها