داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

با برادرش بهم خیانت کرد

الان که دست به نوشتن شدم یکسال از طلاق و رهایی من از زنم میگذره و احساس خوشبختی میکنم اما افسوس که سه سال عجیب زندگی ام تلف شد…
خیانت وحشتناکه بخصوص برای اوناکه که به سرشون آمده، اما خیانتی که به من شد با همه فرق داره عجیبتر و وحشتناک‌تر از هر خیانت دیگه…
نجیبتر از همسرم تصور نمی‌کردم آنقدر اعتمادم را جلب کرده بود که هیچوقت به خودم اجازه نمیدادم بهش شک کنم البته که هر کس دیگری هم جای من بود شک نمیکرد که زنش با برادرزنش ارتباط داشته باشه!!! اونم نه نابرادری بلکه خواهر برادر شیری از یه مادر!چطور میتونستم ابرازعلاقه زنم به داداشش رو جور دیگه برداشت کنم جز محبت خواهری. البته من همیشه حسادت میکردم اما نه دیگه اینجور که سه سال زن من زیرخواب داداشش باشه اصلا قابل هضم نبود برام اما وقتی مطمین شدم سریعا زندگی مشترک رو ترک کردم و لحظه ای به خودم اجازه ندادم به این سه سال عشقی که به پاش ریختمو حروم کردم فکر کنم. من فقط بازیچه بودم و یک مهره بی مصرف، عاشق و معشوق خواهر برادر حروم زاده ای بودند که شریکای زندگیشون فقط حکم مترسک داشتند.
من یه کارمندم که الان سی سالمه. 26 سالم بود که ازدواج کردم اونم با زنی که چهارسال از من بزرگتر بود اشتباهی که خانوادم تا آخرش مخالف بودند ولی من پاش ایستادم تا شد و از یه شهر دیگه شریک زندگیمو انتخاب کردم دقیقا یک ماه بعد از ازدواج برادرزنم آشناییمون رقم خورد و نگو خواهر به تلافی ازدواج برادر قصد کرده بود شوهر کنه و اون شوهر نگون بخت من بودم من چشم و گوشم بستمو عاشق شدم دلم رفت برای مار خوش خط و خال و اونم که دید خونه دارم ماشین دارم شغلمم که رسمی از خدا خواسته قبول کرد و عقد شوووم رقم خورد.
بدون عروسی آوردمش شهر خودم سر خونه زندگیمون و چند ماهی خوش بودیم و همه چیز خوب بود تا دلتنگی خانوم برای خانوادش موجب شد راهیش کنم خونه باباش اینا. دو هفته گذشت ولی دریغ از یه پیام یا تماس عاشقانه از طرف اون به من برعکس منکه همش مینوشتم از دلتنگیام که زود بیا خونه چراغ خونه بدون تو خاموشه.بلاخره بلیط برگشتو خودم گرفتمو با اصرار من خانوم برگشت خونه و تمام دلتنگیمو با یه لخت شدن و رقص شست و برد بعد اومد تو بغلم با عشوه هاش عقل از سرم برد مستم کرده بود اونقدر حشری بود که اراده میکرد آبم راه مینداخت سینه های بزرگش بالشتی بود تا دوری این مدت رو فراموش کنم و گله شکایتی نکنم البته که با ساک زدن زیر دوش حموم قول میگرفت چند ماه دیگه بزارم بره شهرشون منم خر میشدم و هر سه ماه میفرستادمش خونه مامان باباش تا پر انرژی برگرده ولی دفعه دوم که برگشت بعد یک ماه با زیر چشمای کبود و حال خراب گفتم چیه مریضی ؟ پریود نبود خانوم سقط کرده یود و نمیگفت تا انقدر سوال جوابش کردم گفت اره باردار شده بوده و با ماماتش رفتن سقط کردن گفتم بدون اجازه من گه خوردی رفتی از اونجا نقطه تاریک و کدر زندگیمون رقم خورد گفت دوس داشتم بعدشم آمادگیشو نداشتم من که از دستش عصبانی شده بودم یه کتک حسابی بهش زدم اونم که استاد مظلوم نمایی با گریه هاش دلم که هیچ سنگم ذوب میکرد انقدر رگ خوابمو بلد بود کاری کرد که از حرکتش بگذرم من جز خودم به کی میتونستم شک کنم من زنم به آغوش خانواده غیرتیش سپرده بودم نه دوس پسری نه پسرعمو پسردایی هیچ مرد و پسری نبود که بهش شک کنم جز خودم ولی به خودم میگقتم من که داخل نریختم منکه کاندوم استفاده کردم اخه کار من نبود ولی زنم قانعم کرده بود که حواست نبوده ریختی!الانم که مینویسم از عصبانیت دستم میلرزه اون حرومزاده ی داداش خودشو سقط کرده بود. اما عشق زنم کم که نشد هر روز بیشتر میخواستمش اما اون بعد از کتکی که بهش زدم دیگه با من مثل سابق نشد البته سابقشم ظاهری بود دوست دارماش الکی بود ولی وقتی گوشیش چک میکردم به داداششم میگفت دوستت دارم و استیکر قلب و بوس میفرستاد داداششم همچنین. ولی من شک نمیکردم. داداش زنم دو سال ازش بزرگتره و زن بدبختشم که مثل من بازیچه بود و بهش خیانت میشد همسن زن من بود اونا یه دختر بدنیا آوردن و زن من از اومدن اون دختر بچه اصلا خوشحال نبود میگفتم احمق عمه شدی چرا دپرس شدی میگفت از زنداداشش متنفره و اون بچه هم از زنداداششه و دوسش نداره نگو خیلی دوس داشته از داداشش بچه داشته باشه اما به اصرار داداشش رفتن بچه رو انداختن.!
اولین سالگرد ازدواجمون بود قرار بود با خانومم جشن بگیریم مامان بابامم مهمون کنیم اما اون خودشو زد به افسردگی و گفت دلتنگ مادرشه نگو جنده خانوم دلتنگ کیر داداشش بود. شب قبل شب سالگرد رفت حموم اومد با قد نسبتا کوتاهش اما بدن تپل سفت و تو پر و شهوت انگیزش با دلبری و عشوه هاش کیرمو راست کرد شروع کرد جلوم لخت رقصیدن کار همیشگی و تخصصیش با اون کون بزرگش قر میداد و بالا مینداخت و میومد تو صورتم سینه های فوق حشری و خیسشو بندری میزد تو صورتم جوری که اب موهاشم میپاشید بهم تا مست بشم و طاقتم بسر بیاد بزنمش زمین و یه دل سیر عقب جلوش یکی کنم اونقدر کردم اون شب از جلو و عقب پارش کردم که به قول خودش تلافی مدتی که میخواد بره هم کرده باشم. اما سکسمون با حال خوش و عاشقونه نبود، مثل جنده ها دادنش باجگیری بود. من بازم رام شدمو براش بلیط گرفتم فرداش مدام تو دسشویی بود چون عقبش یه سوراخ بزرگ باز شده بود و میگفت همش احساس میکنه دسشویی داره البته که با منم خوب نبود و میخاستم ببوسمش منو پس میزد گویا همیشه من باید معذرت میخاستم و من عذاب وجدان میگرفتم و من مقصر بودم انگار نه انگار شب سالگردمونه عصرش داره میره ناز هم میکرد و من باید ناز میکشیدم و طلبکار بود جنده خانوم… بلاخره عصر شد و راهیش کردم با ماشین رسوندمش دم ترمینال گفتم عشقم شب سالگردمونه قهر نباش دیگه داری میری بیا یه لب بگیریم دلت برام تنگ میشه ها! اونم یه لبخند شیطنت آمیز زد بوسم کرد و سریع کوله پشتی و ساکشو برداشت خداحافظی کرد و رفت و منو با یه دل پر غم تنها گذاشت احساس میکردم زندگیمو خراب کردم ولی کاری بود که خودم کرده بودم و میخاستم مامان بابام سرزنشم نکنن که میکردن همیشه ولی به رو خودم نمیاوردم و میگفتم خوشبختم چه عیبی داره زنم میره خانوادشو ببینه…
سرآغاز شک من به زنم چند روز بعد از رفتنش شروع شد جایی که طرفای عصر بود تماس تصویری گرفتم و رد داد باز گرفتم و اینترنتش قطع کرد زنگش زدم برداشت با عصبانیت گفت چیه خودم زنگت میزنم دیگه و قطع کرد یکساعت بعد جوش آوردم پیامش دادم یعنی چی این چه رفتاری بود ناسلامتی شوهرتم زود باش تماس تصویری میگیرم جواب بده وگرنه بد میبینی که فهمید اوضاع خیطه جواب داد و طبق معمول انگار نه انگار که من عصبانیم دوربینو گرفته بود جوری که فقط خودش تو کادر باشه با یه آرامش و لبخند سلام و حال احوال کرذ انگار اب سرد ریختن روی من!، کلا عصبانیتم فروکش کرد. دوس نداشتم موضوعی رو کشش بدم دیدم خوابالوده و موهاش پخش و پلا و بند از زیر پیراهنش که دکمه هاشو وقت نکرده بود کامل ببنده بند سوتینشم پیدا بود که بازه و کلا بی نظم و خسته بود گفتم چرا جواب ندادی چرا این موقع عصر انقدر خابالو و کسلی؟ گفت هبچی تازه بیدار شدم گفتم یعنی خواب بودی این مدت؟ گفت دیشب خوابم نبرد بعدازظهر خوابیدم. بهش گفتم کجایی تو اتاقی؟ یکم مکس کرد اطرافش نگاه کرد گفت اره، وقتی سراغ مامان باباش گرفتم گفت بیرونن گفتم تنهایی تو خونه گفت اره بعد یکم از دلتنگیم براش گفتم اونم فقط میگفت آخی الهی، که لج منو درمیاورد. بهش گفتم دیشب خواب دیدم داریم با هم سکس میکنیم کی میای زود بیا دیگه دلم آب شد بهت نیاز دارم عشقم خندید گفت از پشت حتما منم خندیدم گفتم چقدر سکسی شدی یه نما از پایین بده که نشون نداد گفتم توروخدا نشون بده دیگه دوربینتو بنداز کسی نیس بکش پایین شلوارتو کستو ببینم اما نشون نمیداد همش میخندید میگفت ول کن یه هفته دیگه تحمل کن میام… من احساس کردم چیزی پاش نیست و لخته گفتم لابد به یاد من خودارضایی کرده بهش گفتم نکنه بیادم خودتو مالیدی شیطون به نشانه تایید خندید منم گفتم ای شیطون فک کردی نفهمیدم چیزی پات نیس اونم که دید خودم رفتم کوچه علی چپ دوربین انداخت ملافه کشیده بود رو پاهاش و شرتش کنار ملافه افتاده بود گفت راستشو بخوای منم بیادت افتادم شهوتم زده بود بالا ناچار فیلم دیدم تو رو تصور کردم گفتم جوووون فدای پاهای سکسیت بشم بزن کنار اون ملافه رو ببینم که خیلی سریع ملافه رو کنار زد و برگردوند تا یه لحظه رونای سفیدشو ببینم که متوجه شدم یکی از روناش سرخ شده بود گفتم یبار دیگه نشون بده گفت نه دیگه میخوام بپوشم الان مامانم اینا میان منم اصرار نکردم و چیزی نگفتم به خودم گفتم حتما تو خودارضایی و مالیدن خودش رونشو چنگ زده شایدم من اشتباه متوجه شدم و این رنگی دیدم من با دیدن پاهای زنم و فکر کردنش داشتم شق میکردم اونم عجله داشت بای بای کنه و قطع کنه ولی من میگفتم تا کسی نیس بحرفیم،هر جوری بود نزاشتم فرار کنه اونم همش لبخند میزد و منو نگاه میکرد که دارم قربون صدقش میرم دلم خوش بود به یه خدانکته گفتنش که نمیگفت! بهش گفتم تغذیت خوب نیس؟ چرا رنگ و روت پریده قیافت مثل روزاییه که شبش خودمو خودتو سرویس کردم اونم میگفت خب خودارضایی کردم چهره ام اینجور دیده میشه از دوربینشم هست منم که استاد قانع شدن هیچ شکی هم نداشتم تا اونموقع هر چی میپرسیدم از رو شهوت خودم بود که راه لاس زدن باز کنم… حالا میگید چقدر بدبخت که تو کف سکس چت با زن خودش بوده یارو. دقیقا من همینقدر اسیر عشقش بودم که الان میفهمم چقدر خودمو حقیر میکردم برای کسی که لیاقتشو نداشت
بعد از کلی اصرار که کسشو نشونم بده و منم تو کف که دوربین گذاشت رو عقب و کس گاییده شدشو که صاف کرده بود نشونم داد منم کیرمو نشونش دادم که حسابی شق شده بود گفتم برای کی صاف کردی من که نیستم بکنمش اونم میگفت وای خدا چه راس شده میخوامش. همین دلبریای الکیش منو خر میکرد. وسط مکالمه جنده خانوم فراموش کرده بود دوربینشو بزاره رو حالت سلفی و حواسش نبود که بجای چهرش من داشتم راهرو منتهی به اتاق رو میدیم. یک لحظه مات و مبهوت به خودم گفتم اینجا که خونه پدرزنم نیست اینجا خونه داداششه! یعنی چی چرا زنم باید تو خونه داداشش باشه و به من دروغ بگه مطمین بودم خونه داداششه دلم لرزید زنم با اون وضع لخت تو خونه داداششه! که ناگهان داداشش از حموم تو راهرو اومد بیرون و تو چندصدم ثانیه دیدمش که کاملا لخت با کیر مثل خر آویزونش کل حوله رو به سرش بسته بود. که تماسو یدفعه قطع کرد و پیام داد نتم داره تموم میشه بوس بای. من شوکه شده بودم باورم نمیشد چی دیدم زنم لخت تو اتاق خواب خونه داداشش و داداشش با کیر بزرگش لخت مادرزاد از حموم اومد بیرون اینرو دیگه هیچجور نمیشد مثبت تحلیل کنم دیگه هر جور نزدیک باشن خواهر برادر که لخت جلوی هم نیستن. اینجا بود که فهمیدم چرا زنم همیشه میگفت با این داداشش صمیمی تر از دوتا داداشش دیگشه البته یکی از داداشاش چهل سالش هست کوچکه هم بیست سالشه ولی این داداشش دو سال از زنم بزرگتره و همیشه تو پیاما بهش ابرازعلاقه میکرد ولی من فکر میکردم از روی حس خواهر برادریه! من سریع زنگ زدم به مادرزنم و اونم جواب داد و بعد کلی حال و احوال وقتی پرسیدم کجایید گفت ما خونه ایم. معلومه که حسابی دلت برای زنت تنگ شده خیالت راحت زنت رفته خونه برادرش که از بچش نگهداری کنه اینجا نیست گوشیش هم احتمالا رو بیصداست که جوابت نمیده، زنداداشش رفته بالاسر خواهرش بیمارستان برای همین زنت امروز امشب خونه داداششه من دیگه چیزی نگفتمو خدافظی کردم. یقین پیدا کردم که یه خبرایی هست ولی نمیتونستم خودم رو آروم کنم دلم شور. میزد. تصمیم گرفتم بهش نگم فقط غصه میخوردم و باورم نمیشد بازیچه شدم و عشق یه طرفه به یه عوضی دارم… زنم برگشت خونه بعد چندوقت و من به روش نیاوردم تموم سعیمو کردم که همه چیز عادی جلوه بدم ولی دیگه دلم نمیخواست باهاش سکس کنم تصور اینکه زنم با داداشش سکس میکنن مغزمو میخورد یاد شب اولین سکسمون افتادم که میگفت باکره است ولی خونی ازش نیومد میگفت پرده اش ارتجاعیه! گولم زد خانوم اصلا پرده نداشت با این فکرا دست و پام یخ میکرد عرقم میزد و ضربان قلبم بالا میرفت هر بار گوشی دستش بود فکر میکردم با داداشش داره چت میکنه یک ماه از برگشتن زنم نگذشت که بردارزنم خبر داد که برای کارش داره میاد شهرمون محصولات شرکتشون پخش کنه چند روزی خونه ما بمونه تا کارش تموم بشه و برگرده و خواهرش که سر از پا نمیشناخت تو پوست خودش نمی گنجید. این بهترین فرصت بود تا مچشونو بگیرمو ثابت کنم و خودمو از این زندگی کثیف خلاص کنم پس منم استقبال کردمو با اینکه تو دلم آتیش بود و هنوز هم نمیتونستم درک کنم خواهر برادر با هم باشن. بلاخره من خودم خواهر دارم فکرش رو هم نمیتونم بکنم. خیلی فکر کردم چکار کنم تا بلاخره بدون اطلاع زنم یه روز که خیرسرش رفته بود کلاس خیاطی نصاب دوربین آوردم کنار پنجره پذیرایی نقطه کور پرده و تو اتاق کنار کمد دیواری دوربین تحت وب مخفی برام جاساز کرد تا بتونم از سرکار خونه رو زیرنظر داشته باشم ولی میترسیدم از اینکه زنم ببینه و بفهمه و نقشم لو بره. بلاخره برادرزنم اومد خونمونو شب اول با اینکه ازش متنفر بودم ظاهری حرف زدیمو خندیدم باهاش موقع خواب تا دیروقت خودمو به خواب زدم ولی خبری نبود زنم تو تخت کنار من بود ولی دلش پیش داداشش بود فردا صبحش داداشش زودتر از من بعد صبحونه زد بیرون و منم رفتم سرکارو گفتم احتمالا تا شب کارم طول بکشه زنمم که از خداخواسته اصلا میخواست خونه نیام… تا ظهر که داداششم خونه نیومد و من چک میکردم زنم تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود و هیچ چیزی نبود که حتی بشه شک کرد ظهر شد و داداشش اومد خونه و زنم سفره پهن کرد کف پذیرایی و با داداشش نشستن ناهار خوردن من. تو گوشی زیرنظر داشتم تمام اتفاقاتی که میوفتاد زنم با تاپ و شلوارک بود و داداششم شلوار بیرونشو دراورده بود با شرت سر سفره نشست بود ناهارشونو خوردنو با هم حرف میزدن ولی دوربین لامصبش میکروفن نداشت که بفهمم چی میگن بعد ناهار داداشش جلو تلویزیون دراز کشید و زنم براش چایی آورد و اونم نشست کنارش و میخندیدند من هم کارم تعطیل شده بودو تو ماشینم نشسته بودم دلم مثل سیر و سرکه جوش میزد چندبار وایفای قطغ شد ومن تصویر نداشتم ولی بار آخری که نت وصل شد دیدم چیزی که دلم نمیخواست ببینم رو دیدم اونجا بود که دلم شکست… دقیقا زیر دوربین دوتاشون جلو تلویزیون مثل دوتا عاشق تو بغل هم دراز کشیده بودن خیلی دلم میخواست برم خونه و تو صورت هردوشون تف بندازم ولی بازم نمیشد اثبات کرد. منم با تمام عصبانیتم و نابودیم صبر کردم … وقتی دیدم شروع کردن از هم لب گرفتن راه افتادم به سمت خونه من کار اشتباهی کردم و باید به پلیس اطلاع میدادم ولی انقدر عصبانی بودم که به خطرناک بودن کارم فکر نکردم در حال رانندگی داشتم گوشیو نگاه میکردم که داداشش داشت زنمو لخت میکرد وقتی رسیدم در خونه دیگه تو پذیرایی ازشون خبری نبود و دوربین اتاق چک کردم دیدم بعلللله عاشق و معشوق لخت مادرزاد روی هم دیگه هستند داداشش پاهاشو باز کرده بود و نم چمباتمه زده بود وسط پاهای داداشش داشت براش ساک میزد و اون عوضی هم حال میکرد. نتونستم جلوی بغضمو بگیرمو گریه ام گرفت. دلم برای خودم میسوخت درو باز کردم و رفتم داخل تو راه پله بودم نگاهم به گوشی پله هارو دو تا دوتا میرفتم و وقتی پشت در واحدم بودم قلبم از جا داشت کنده میشد اخرین نگاهم به گوشی انداختم که اون حیوون چمبره زده بود و انگار که زنش باشه با تمام لذت و وحشی گری سینه خواهرشو به دهنش گرفتته بود و مشغول کردن بود. دیگه رد داده بودم گوشیو که نمایشگرش رو ضبط بود گذاشتم جاکفشی و به سرعت در واحدو باز کردمو دویدم تو اتاق و اونا با دیدن من مثل گربه از جاشون پریدن و انطرف تخت ایستادن بهم زل زدن کیر بزرگ داداشش که اول کشید بیرون مثل دسته طی راست بود مثل خرطوم فیل شد. حرومزاده واقعا خر کیر بود زنم جیغ کشید و بعدش دستاشو گرفت تو صورتشو شروع کرد بلند بلند گریه کرذن داداش بیناموسش اول خواست بهم حمله کنه ولی وقتی گفتم دوربین کار گزاشتم و فیلمش جای دیگه داره ضبط میشه نمیدونست میخاد چکار کنه به در و دیوار میخورد. به زنم گفتم برای خودم متاسفم و پشیمونم بخاطر این همه محبتی که بهت کردم داداشش دید من قصد دعوا درگیری ندارم با اخم سرشو انداخت پایین از کنارم رد شد رفت شلوار پیراهنشو پوشید و جنده خانومم اشک میریخت و التماس میکرد که آبروشونو نبرم. داداشش گفت طلاقش بده مهریه ازت نمیخواد بیخیال شو منم فقط میگفتم از خونه من برید بیرون. زنم در حالی که به پام افتاده بود داداشش بلندش کرد گفت برو لباستو بپوش بریم گفتم از خونه من جمع کنید گمشید بیرون اونا هم دیگه حرفی نزدند زنم گریه میکرد و همش میگفت ببخشید ولی من نبخشیدم و بیرونشون کردم…
تماسای خط زنم بعد یه هفته اوج گرفته بود ولی جواب ندادم پیاماشم غلط کردمو ببخشید بود. تنها پیامی که بهش دادم این بود که من اشتباهی بودم خواهر برادر رو بهم بخشیدم که برای هم باشن و خودمم آزاد شدم. برادرش چندوقت بعد تماس گرفت و تهدید کرد که اگه فیلمشونو پاک نکنم بد میبینم ولی بعد یکسال هنوز فیلمشونو دارم…

نوشته: رامین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها