داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

خیانت نکرد، کردیم

سلام رضا هستم18ساله از مشهد جريان از 2سال پيش شروع شد ك قرار بود با خونواده خالم بريم شمال خالم ي پسر10ساله داره ك كار بهش نداريم وشیرین ك 2 سال ازم بررگتره
شیرین قرار نيست مثل داستان سكسي هاي ديگه پورن استار باشه يا كون جنيفرو داشته باشه اون ي دختر معمولي نسبتا خوشگل با قد كوتاهه
منم كارشناس اندازگيري سينه ويا مثل خيلي از دوستان هم خط كش ب دست در حال اندازه گيري بنده خدام نيستم داستان من داستان جن و پري نيست ك من كير 30سانتي خر داشته باشم يا 2ساعت بكنم وطرفو 7بار ارضا كنم نه!
اين داستان واقعي ي بچه 16ساله كف كرده و يه دختر تو محدوديت ك هيچي از زندگي نفهميده و زود عروسش كردن ك خراب نشه غافل از اين ك تازه بعد ازدواج دنبال عقده هاي درونيش ميره
بگذريم راهي شمال شديم شیرین پنج شش ماه بود نامزد كرده بود تو مسافرت من وشیرین همش باهم بوديم خيلي باهام گرم گرفته بود دست منو ميكشيد ميبرد تو ماشينشون شبا قبل خواب اس ميداد من يه چيزايي دست گيرم شده بود ولي بعضي وقتا ك فكر ميكردم منو دوست داره با خودم ميگفتم خجالت بكش انقد كف نباش اون شوهر داره انقد بي جنبه نباش
خلاصه تموم شد واومديم مشهد هنوز نيم ساعت نبود رسيده بودم خونه ك اس داد دلم برات تنگ شده من بهش جواب دادم هنوز تازه جدا شديم يكم ك صحبت كرديم فهميدم بهم وابسته شده ولي من اين رابطه رو نميخواستم نميگم دوست نداشتم بكنمش ولي با خودم ميگفتم اين ماله من نيست ب دردسرش نميارزه ابروي خونوادگيمون ميره پس هر بهانه اي گير ميومد دعوا راه ميانداختم ك بيخيال بشه باهاش منطقي صحبت ميكردم ولي ول نميكرد گوشيمو خاموش ميكردم از تلفن عمومي زنگ ميزد خونه بدتر ميشد اولش فكر ميكردم عاشقمه ولي بعد فهميدم نه فقط مشكلش تنهايي وقتي دورش شلوغ ميشد خبري ازش نبودهمينجوري گذشت س چهار ماه بعد عروس شد رفت خونش گفتم حتما بهتر ميشه ولي بدتر شد شوهرش ساعت 7 صبح تا 11شب در مغازه بود اينم بيكار يه جورايي بدم اومده بودم ازش اشیرین دستم انداخته بود و ول كنم نبود پيش خودم گفتم خدايا من ك زورمو زدم حالا ك اينجوريه باشه كم كم باهاش بهتر شدم ديگه يجور شده بود حاضر بودم برام جون بده منم ك بچه 17ساله تو اوج كف ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم چند بارخونه خالي شد اوردمش ولي راه نداد بكنمش فقط لب ميداد ميگفت از سكس بدش مياد ولي ميدونستم حرفش مزخرفه شب به شب از طرف شوهرش تامين ميشد نيازي به من نداشت خلاصه ديدم نه سرم بي كلاه مونده فقط وقت تلف ميكنم يه شب تو پيامام بهش گفتم من پسرم نياز دارم اگه واقعا دوسم داري بايد ثابت كني ويكم از مزخرفات عاشقانه براش تف دادم تا بالاخره خر شد يه روز ك خونمون خالي شد اومد نشستيم به قليون كشيدن ديدم نه اين اصلا ب روي خودش نمياره بايد خودم دست ب كار شم رفتم نشستم كنارش بغلش كردم قليون از دستش گرفتم گذاشتمش كنار تو اتاقم بوديم ب تخت تكيه داده بود لبمو بردم جلو شروع كردم
ب لب گرفتن تو همون حال شالشو در اوردم و دستمو بردم تو موهاش و بادست ديگم سينشو از روي مانتو ميمالوندم داغ شده بودم يواش يواش رفتم طرف چونه و زير گردنش و بعدشم لاله ي گوششو مكيدم تو همين حال كم كم مانتوشو باز كردم چشمم ب دوتا سينه تپل سفيد زير سوتين مشكي افتاد دست بردم يكيشو دراوردم ي نوك قهوه اي ناز داشت شروع كردم ب خوردن وسرشو گاز كوچولوميگرفتم كم كم داشت صداش در مي اومد سوتينشو باز كردم و درازش كردم رو تخت تيشرتمو دراوردم ورفتم
روش سينه هاشو مي مالوندمو ازش لب ميگرفتم فقط شلوارش مونده بود اروم اروم بابوسه رفتم پايين شكمش ي كم چربي داشت ولي خيلي نرم و تحريك كننده بود دور نافشو ميليسيدم واومدم پايين دكمه شلوارشو بازكردم درش اوردم ي شرت مشكي پاش بود خواستم درش بيارم نذاشت گفت خجالت ميكشه رفتم ي ملافه اوردم انداختم روش شلواركمو در اوردم رفتم بيين پاهاش با اين ك ميدونستم جوابش منفيه بهش گفتم ميخوريش گفت نه كاندومو كشيدم حواسم بهش بود شرتشو ك زير ملافه دراورد يكم خيس كرده بود يكم تف زدم ب دستم ماليدم ب سرش وتنظيمش كردم و بدنمو انداختم روش بالاتنمون كاملا بهم چسبيده بود نفسس تو گوشم ميپيچيد زير ملافه گرم،مسته مست شده بودم اروم بايه بوس از لبش فشار دادم تو ميخواست جلوي خودشو بگيره صداش در نياد ولي نتونست و آهش دراومد تو گوشش قربون صدقش ميرفتم صداي شلپ شلپ تلنبه هام پيچيده بود تو اتاق پنجه هاشو پشتم فشار ميداد منو ب طرف خودش ميكشيد دوولي از رو نرفتم ي پنج دقيقه مالوندمش و انگشتش كردم تا دوباره تحريك شدم و يك كاندومه ديگه كشيدم روش و شروع كردم اين دفعه فكر كنم ده دقه طول كشيدتا ابم اومد سبك شده بودم ولي فقط چند دقه بود
بعدش رفتم دستشويي وقتي اومدم بيرون لباساشو پوشيده بود و نميدونم چرا ذوق ميزد ولي اصلا نميتونستم نگاش كنم بدم ميومد ازش راهيش كردم رفت شب بهش زنگ زدم و ازش خواهش كردم تموم كنه مثل ابر بهار اشك ميريخت تهديد كرد خودكشي ميكنه ولي ديد برام مهم نيست گفت ابرو ريزي راه ميندازه فكر كردم داره لاف ميزنه ديدم ن زنگ زد خونه سريع رفتم تلفن برداشتم طبيعي كردم ديگه ديدم از ما كسخلتر اينه چاره اي نبود تا الان ك 2 سال ميگذره بازم ول كن نيست و همچنان منتظرم ببينم كي بگا ميده مارو.

نوشته: shahin i2

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها