لبانش را محکم به لبهایم قفل کرده است و رهایم نمی کند.نفسم تنگ می شود،با مشت به سینه پهن و مردانه اش می کوبم تا رهایم کند.هرچند دلم نمی خواهد لحظه ای از گرمای تنش دور شوم.با اینکه از جسارتش عصبانی هستم و با خشم به او نگاه می کنم اما تک تک سلول های بدنم می خواهدش.عاشقش نیستم.دوستش هم ندارم.فقط می خواهم در آغوش گرمش آرام بگیرم.مرد بیچاره گرفتار تناقض رفتار من شده است.شهوت را در چشمانم می خواند اما خشمم را هم در پس زدنش می بیند.دو دل مانده است چه کند.
در همین حین صدای آلارم موبایلم هر دوی مارا از این وضعیت نجات می دهد.بیدار میشوم اما دلم نمی خواهد از تخت خود کنده شوم.دلم می خواست حداقل در خواب تنم به آرامش برسد.بچه ها را بیدار می کنم وبعد از صبحانه به مدرسه می رسانمشان.با اکراه به خانه برمی گردم.همسری که با کار خود سرگرم است،خانه ی خالی،تنی پر از نیاز،مردی که پیام های شهوت انگیزش هنوز در گوشی ام جاخوش کرده است…
سری به سایت انجمن کیر تو کس میزنم.بدن داغم داغتر میشود.کلافه تر میشوم و گوشی را کنار می گذارم.سالهای زیادی از زندگی را پشت سر گذاشته ام اما هنوز جوانم وخواستنی و متاسفانه پر از شهوت.شوهرم برخلاف من سردمزاج است و بیشتر به خاطر من تن به رابطه می دهد. گاهی ترس را در چشم هایش میبینم. ترس از کم آوردنم و خیانت به زندگی مان. با دست ودل بازی برایم خرج می کند اما تن من خواهان سکس است نه لباسهای رنگارنگ.بارها تا پای طلاق پیش رفتم اما نگرانی از سرنوشت فرزندانم اجازه تمام شدن این زندگی را به من نداد.دلم برای خودم می سوزد.دلم برای شوهرم هم می سوزد.هر دو در عذابیم.گوشی را بر می
دارم وبه پیامهای وسوسه انگیزش خیره می شوم.دستم صفحه گوشی را لمس می کند.پیامها را پاک می کنم و به آشپزخانه می روم.نمی خواهم خیانت کنم…
نوشته: semir