داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

خیانت حاج خانوم

اسمم علی 18 سالمه پدرم حاجیه شاید باورتون نشه هنوز شغلش رو نمیدونم اما آدم كلفتی باید باشه ، مادرم به رحمت خدا رفته بابام هم مجددا ازدواج کرده اسم حاج خانوم سمیراس جوون خوشکل سفید خلاصه کس خوبیه این حاج خانوم هیچوقت هیچ چشمداشتی بهش نداشتم یه دختر هم آورده برا بابام اسمش زهرا هست ی سالو نیمشه تقریبا بگذریم این حاج خانوم سفید ما طبق معمول روزه داشتن منو كرد بیرون منم اومدم پیش دوستام كسشرامونو گفتیم چت خوبی هم كردیم اونا رفتن قهوه خونه من از قلیون بدم میاد رفتم رسوندمشونو برگشتم زنگ زدم به زهرا ی دوس دختر داشتم اونم از این كسخلا بود كه میومدن روزه موزه گفت كه امروز روزه نبوده اگه هم بوده من خبر ندارم

رفتم خونه از بالای در نگاه كردم دیدم كه كسی نیست آخه روزایی كه از اینجور كسشرا بود تو حیاطم آدم بود اما خونه خیلی خلوت بود از دركشیدم بالا رفتم تو خونه دیدم از اتاق حاجی صدا داره میاد گفتم شاید حاجی برگشته منو دودر كردن تو روز حال كنن خندم گرفته بود زدم بیرون بعد چند دقیقه گفتم بزار یكم حالشونو بگیرم زنگ زدم حاجی گفتم یكم پول نیاز دارم گفت كه هستم جایی نمیتونم بفرستم امشبم نمیام خونه از مامان بگیر گفتم مگه خونه نیستی گفت نه قط كن كار دارم تلفنو قط كردم گازشو گرفتم برگشتم خونه در خونه دیدم دیدم شوهر یكی از دوستاش از خونمون زد بیرون اولش ناراحت شدم كه حاج خانوم و این ریختن رو هم بعدش گفتم بتوچه مگه ننته خدایی نكرده یكم آروم شدم برگشتم خونه زنگ زدم كسی جواب نداد از در كشیدم بالا اومدم تو دیدم جنده خانوم تو حمومه رفتم یكم غذا خوردم رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم تا شب بلند شدم دیدم حاج خانوم با تاپ شروال تو آشپز خونه داره آشپزی میكنه سلام كردم چنان پشماش ریخت كه نزدیك بود سكته كنه گفت كی برگشتی گفتم كه هرچی در زدم درو باز نكردی از در كشیدم بالا اومدم حموم بودی گرفتم خوابیدم تا حالا راستی روزه چخبره از نذری چیزی مونده یکم آروم شده بود گفت نه همرو خوردن اگه میخوای درست کنم واست گفتم نه همینو میخوریم خوبه شامی کباب درست میکرد گفتم که میرم دوش میگیرم چیزی نگفت اومدم تو حموم ی دوش درست حسابی گرفتم اومدم بیرون غذارو باهم خوردیم یکم فیلم دیدیم گفت میرم زهرا بخابونم خودمم میخوابم کاری نداری گفتم نه زهرارو خابوندی صدام بزن چندتا سوال دارم ازت پشماش دوباره ریخت پرسید راجبه چیه سوالت گفتم فعلا بچرو بخوابون میام بهت میگم با پشمای ریخته شده رفت بعد چند دقیقه صدام کرد رفتم تو اتاقشون گفت سوال داشتی بپرس گفتم شرعیه اشکال نداره دوباره پشماش فر خورد ولی میخواست تابلو نکنه گفت نه جانم بگو گفتم دوستم پدر و مادرشو در حال روابط زناشویی دیده گناه حساب میشه گفت که اگه ناخواسته بوده فلان فلان… نه گفتم راستشو بگم چشماش گرد شد گفت منظورت چیه از این حرفا دوباره پیچونم گفتم دوستم رفته خونه دیده ننش با غریبه ها ریخته رو هم حالا دوستم باید چیکار کنه که درست باشه چون مسئله ناموسیه و آبروریزی دوباره آروم شد و گفت ما دقیقا نمیدونیم مشکل از کیه و نمیتونیم نظر بدیم علی جان بنظرم با اون دوستت قط رابطه کن تا برای خودت هم مشکلی پیش نیومده و کسشر پشت سر کسشر انگار نه انگار چهار ساعت پیش زیرمردم داشته آه و اوه میکرده شب بخیر گفتمو اومدم توی اتاقم تا ساعت سه داشتم به حرفا و اتفاقای امروز فکر میکردم که این شاه کس خانوم رو چطوری بکنم عادت نداشتم دیر بخوابم مغزم هنگ کرده بود هرجوری شده بود باید اینو امشب میکردم وگرنه دیگه باید با کسش خدافظی میکردم

آخرش طی یک عمل سالار پسندانه رفتم سمیرارو بیدار کردم بلند شد یکم نگای دخترش کرد یکم نگای من کرد گفت چی شده ساعت چنده گفتم ی لحظه بیا کسکش مگه میومد گفتم ی اتفاقی افتاده باید ببینیش لطفا بلند شو بیا تا در اتاق رسما دهنمو گایید رسیدیم اتاق هلش دادم رو تختم درو قفل کردم لامپم روشن کردم گفتم جنده خانوم من از همچی خبر دارم چرا به بابام خیانت کردی ها افتاد گریه و هرچی میگفتم دهنش قفل کرده بود حاجی خانوم جنده تا الان دهن مارو با دین ایمان گاییده بود حالا از زیر مردم باید جمش میکردی گفتم که فایده ای نداره باید به حاجی بگم اعدامت میکنه و واقعا هم اینکارو میکرد خداروشکر بعد نیم ساعت زجه زدن رسید به حرفم گفت که چی میخوای بخدا هرکاری بخوای انجام میدم واست فقط اینو که گفت یکم سکوت کردم و گفتم از این به بعد باید با من سکس کنی بلند شد خواست بزنه تو گوشم بغلش کردم و دستشو گرفتم در گوشش گفتم تنها راهیه ک واست مونده ده دقیقه حق فکر کردن داری در اتاقو باز کردم رفتم ی سیگار کشیدم برگشتم تو اتقاق یه نیم ساعتی میگذشت فکر کردم نمیاد نمیومدم به حاجی نمیگفتم کصافط کاریشو بجز آبرومون زندگیمون میریخت بهم حاجی که کیرشم نبود میرفت یه جنده دیگه صیغه میکرد تو این فکرا بودم سمیرا اومد بالای سرم از بس گریه کرده سیاه شده بود بلند شدم دستشو گرفتم و بردم دستشویی یکم آب زدم دست صورتش اومدیم تو اتاق ازش سراغ زهرارو گرفتم هیچی نگفت گفتم میشه دراز بکشی چشماشو بست و دراز کشیدیکوچولو پشیمون شده بودم و دلم براش میسوخت اما شهوتمم خب حرف خودشو میزد لبامو گزاشتم رو لباش اما همکاری نمیکرد تند تند بوسش میکردم و گوشاشو گاز میگرفتم با دستام ممه اش رو میمالیدم تاثیری نداشت گفتم میشه لباساتو دربیاری گفت لامپو خاموش کن قند تو دلم آب شد سریع برقو خاموش کردم اونم یواش یواش شروالشو کشید پاینن گفتم اینطوری نمیشه کلا لباساتو درار مشغول لباس دراوردن شد آروم آروم منم لختم شدم بدنش توی اون تاریکی زیاد معلوم نبود بعدا فهمیدم که چه جواهری زیرم بوده سمیرا مثل ربات خودشو سفت گرفته بود اینطوری ارزش نداشت اومدم کنارش دراز کشیدم یه چند دقیقه ای گذشت سمیرا سکوتو شکست و گفت کارت تموم شد من برم خوابم میاد حرفی نزدم بلند شد که بره آروم دستشو گرفتم و گفتم کارمون هنوز تموم نشده گفت کارتو انجام بده زود میخوام برم گفتم اینطوری که تو خودتو سفت گرفتی ارزش نداره گفت انتظار داری برای تو که همسن بچمی چیکار کنم راستشو بگم من که داشتم عشق میکردم که حاج خانوم اینجور حرفایی میزد بهش گفتم اجازه هست حرفی نزد دوباره افتادم روش سینه هاشو میلیسیدم از کسلیسی واقعا بدم میومد به ناچار سرمو آوردم پایین بین پاهاش شروع کردم به بوسیدن چوچولش بوی گلاب میداد یدونه مو هم نداشت چنتا بوس ازش کردم خودمم خوشم اومد کم کم شروع کردم به لیسیدن چند دقیقه ای براش لیسیدم و میک میزدم فهمیدم خوشش اومده اما میخواست ضایع نکنه منم چنان میک میزدم براش که یهو جیقش رفت رو هوا منم همچنان داشتم میلیسیدن و مک میزدم چوچولشو کسش خیس شده بود و ی مایع های لزج و تقریبا ترش مزه ای ازش ترشح میشد اما من انقدر حشری شده بودم که همشو خوردم اینقدر کسشو خوردم که آبش اومد رفتم دهنمو شستم و با دستمال کسشو پاک کردم افتادم به جون لباش اونم همکاری میکرد چند دقیقه ای لباشو خوردم اخ چه مزه ای میداد باورم نمیشدم کیرمو گرفت با دست با کسش تنظیم کرد منم کیرمو فرستادم تو چند دقیقه ای تلمبه زدم کسش تنگ نبود ولی بهشتی بود برا خودش داشت آبم میومد که صدای زهرا آومد گفت برم بهش شیر بدم الان میام رفت منم همینجوری منتظرش موندم بدو بدو اومد تو برقارو روشن کرد باورم نمیشد کیو داشتم میکردم وای ممه های تپل چه کس تپلی چقدر سفید بود بدنش طوریکه رگای ممه ش کاملا مشخص بود سریع کیرم سیخ شد یکم اسپری تاخیری که مال حاج آقا بود برام زد لباشو گزاشت رو کیرم دیگه داشتم میمردم از این همه خوشی طوری برام ساک زد که داشت آبم میومد بهش گفتم بلند شد كسشو با كیرم تنظیم كرد یكم كه بالا پایین كرد آبم اومد ریختمش رو شكمش دراز كشیدم كنارش افتاد یادم كه هنوز ارضا نشده كسشو با دستمال تمیز كردم شروع كردم به میك زدن حالم داشت بهم میخورد ولی دوست داشتم طوری حال كنه كه هروقت دلش خواست بیاد به خودم بگه انقد میك زدم كه آبش اومد و صورتمو بگا داد نیم ساعت تو بغل همدیگه خوابیدیم ازش تشكر كردم و بهش گفتم هرچی تا الان رخ داده رو فراموش كردم و دوس دارم توهم فراموش كنی بلند شدیم رفتیم حموم الان سه ماهه داره از اون جریان میگزره و تا الان حدود ده بار سكس داشتیم كه چند باریشو حاج خانوم پا پیش گزاشت.

نوشته: علی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها