داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ایثار، عشق، یا حماقت؟

وقتی یادم میاد که در آن روز های ملال انگیز چه روح پریشانی داشتم و چطور تمام افکارم آشفته و تمام قلبم دستخوش هیجان اولین عشقم شده بود و با این وصف کشاکش فکریم در چه ظلماتی از ندانستن ها و بی تجربگی ها در یک جهل مرکب جریان داشت و نمیتوانستم به این سوال جواب بدم که چند سال میخوای اینجوری عذاب بکشی و به خاطر یه ترس مسخره که بی شک از این سرچشمه میگرفت که خیلی عاشق بودم و میترسیدم که با یه حرکت یا حرف اشتباه از دستش بدم با هیچ کس مشکل برخورد و مخ زدن نداشتم ولی با اون کسی که بیشتر از همه میخواستمش الکن ترین بودم تا بلاخره این مشکل رو با یه نامه حل کردم اون موقع موبایل وجود نداشت وفقط تلفن خونه بود که پدر منم هیچ مشکلی با حرف زدن رفت و آمد و حتی سکس با یه دختر نداشت رابطه کم کم شکل گرفت زیاد میومو خونمون بعد از مدرسه و من افلاطونی وار بدون هیچ شهوتی دوستش داشتم اون موقع ها اینجوری بیشتر باکلاسی بود دهه شصتی ها یادشونه هممون داشتیم کسی رو واسه سکس ولی اونی که میخواستیم رو اصلا فکرشم نمیکردیم تا زد و من سرباز شدم بهم قول داد که منتظرم میمونه و نموند وقتی خبر ازدواجش رو شنیدم,شکستم یعنی صدای خرد شدنمو شنیدم انگار یه چیز درونم عوض شد یه چیز غریبی شدم تا دو سال بعد که خودش بهم زنگ زد و میگفت که مجبور شده که داره دق میکنه که همش تو افکارش من رو جای شوهرش میزاره که میخواد نماز عشق رو با من بخونه مث شاملو و آیدا منم باز باورش کردم ساده نبودم اما جلوی اون انگار میشدم یه بز اخوش که فقط تایید میکنه وقتی اومد دوباره چینی قلبم رو انگار چینی بند زن وصله کرد به هم موهاش خیس خیس بود با یه برس اجازه گرفتم و شونه کردم البته با هق هق گریه برگشت و لبشو گذاشت رو لبام و چند دقیقه به هم تاب خوردیم من دیدم که نیاز از کمرگاهش زبونه میکشه اتش شهوت رو دیدم تو تنش و باهاش همکاری کردم سینشو توی دستم گرفتم نمیدونید چه دلی میزد نمیدونید چقدر خوشبخت بودم توی اون لحظات من خدا بودم اونروز همین طور که لب میخوردم و به سینه هاش چنگ میزدم اون لباسای منو دراورد و روی تخت افتاد و با یه چشمک از چشمهای که سگ داشت منو خواست من پر درآورده بودم و بی اختیار به طرفش کشیده میشدم مث یه گرداب و یه شاخه بیخبر خشک. میخواستم کسش رو مثل یه کاسه شیر سر بکشم و با ولع شروع به خوردن کردم ولی اون می‌گفت که دوست نداره و من بله مطلق بودم ،ازم میخواست که بکنمش مدام می‌گفت کیرتو میخوام عشقم منم از جلو شروع کردم به فرچه زدن سرشومیکشیدم لای اون لبه های پر شهوت که تمنا ازشون زبونه میکشید و ارون اروم شروع به داخل کردنش کرم اروم و پیوسته لطیف ترین چیز دنیا بود انگار لطافت فقط یه واژه نبودیه حس قوی بود همینجور که تلمبه میزدم تو ابریشم موهاش نفس میکشیدم لب هاش رو میمکیدم و مثل یه مجسمه ساز اجزای صورتش رو با دست کشیدن از بر میکردم ازش خواستم برعکس بشه من عاشق این بودم که از پشت تو کیش کنم ولی باز اون بود که حرف آخر رو میزد و انو دوست داشت که من بخوابمو اون بیاد یگسرش بشینه و این کار رو کرد چهره به چهره رو به رو چشم در چشم و من هوس مخلوط شده با شرم رو تو چشماش میدیدم و زیبا بود دولت شرم روی گونه هاش و من محصور اون همه زیبایی دیگه شهوت و سکس برام مهم نبود مهم اون بود که سیر بشه اشباع بشه و اونقدر از من رازی باشه که باز بتونم لمسش کنم وقتی ارضاشد یکدفعه همه چی عوض شد دیگه نزاشت ادامه بدم البته منم همین برام کافی بود و امید دیدار مجدد.پاشد لباسش رو پوشید و رفت و من دیگه ندیدمش من آنقدر ها هم پخمه نبودم ولی جلوی اون انگار همه جونم پذیرش میشد فقط میخواستم اون خوش باشه تا چند روز پیش… اگه دوست داشتین تا آخرین بار رو براتون بنویسم

نوشته: مهرپویا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها