داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

آبی عشق 101

شما چقدر بی خیالین .. یه آمبولانس خبر می کردین .. چرا میذارین نسیم جلوچشا تون پر پر شه .. دیوونه ها قاتلا .. لامپهایی که واسه عروسی از لا به لای درختا رد داده بودند روشن بود . نسیم بی حال در گوشه ای افتاده و غرق خون بود .. -نستوه  نخواه که به زور منو ببری جایی . من فقط می خوا م با تو حرف بزنم . می خوام فقط تو رو ببینم . فقط تو رو .. من می خوام بمیرم . دارم می میرم .. بیا جلو تر دیگه نمی تونم خوب ببینمت .. همه جا رو تیره و تار می بینم .. اگه بخوای منو به زور ببری همین شیشه رو فرو می کنم توی قلبم . من می خوام بمیرم . -دختر تو دیوونه شدی . . نستوه خیلی آروم نسرین خواهر نسیمو با اشاره دست به طرف خودش کشوند .. سوئیچ ماشینو داددستش . -ببینم آقات این جاست ;/; -نه تهرون مونده .. -نسیم بذار آمبولانس بیاد ..- اگه از اینجا بری آخرین حرفامم بهت نمی زنم -نسترن خانوم چی بگم یه کاری بکنین .. -نستوه  با این زخم نمی میرم . با حرکت بعدی می میرم .. نگاه کن  . به اندازه مشتی خون لخته شده روی مچ و ساعد دست نسیم نشون می داد که اون باید رگ دستشو بریده باشه .. -نستوه دستمو ول کن .. -چرا بیکار نشستین برین .. برین من اونو به زور میارم .. -نه نستوه این دیگه آخر خط من و توست .. مامان .. نسرین شما برین .. من اصلا حالم خوب نیست می خوام کنارتو به یاد روزای خوشم زیر همین درخت بمیرم . زیر همین درخت .. مهری خیلی دوست داره همین جا کنارت بشینه .. اون خیلی از این جا خوشش میاد . از اینجا میشه شالیزارو دید رود خونه رو دید ..درختای نارنج و نارنگی وپرتقالو دید ..میشه خورشیدو دید .. نستوه تنم می لرزه .. نستوه اون دو نفر رو فرستاد که برن به فکر چاره ای باشن . تا ببینه می تونه کاری بکنه یا نه . بطری شکسته ای در دست راست نسیم قرار داشت . اون با اون دست چپشو بریده بود . و قصد داشت که برای دقایقی دیگه  این شیشه شکسته رو به قلبش فرو کنه .. -نسیم  منو ببخش . به خدا دست از سرت بر می دارم . به خدا دیگه اذیتت نمی کنم . خواهش می کنم نمیر . تو اگه بمیری منم باهات می میرم . همین جا کنار همین درخت . زیر همین درخت عشق . همین جایی که می خواستم با مهری عروسی کنم زیر همین درخت و کنار تو می میرم . هر چی بگی من گوش می کنم . دو سه روز پیش بهم گفتی که بهت بگم من از اولش دوستت نداشتم تا این جوری خاطرت جمع شه .. باشه من میگم نسیم . حرف راستشو بهت می زنم . اون شیشه رو بده به من .. من دیگه اذیتت نمی کنم . من اصلا دوستت نداشتم . به قصد  هوس یازی و این که ازت کام بگیرم باهات دوست شدم . یه مدت صبر کردم دیدم فایده ای نداره دیگه شهوت زده بود به سرم . اون روز نیاز اومد که با هم عشقبازی کنیم . راستش برام مهم نبود که تو ببینی . واسه همین اون جوری شد .. حالا بعدش چرا دروغ گفتم واسه این که اون وقتا دوست نداشتم غفور تو رو ازم بگیره بعد ش هم می خواستم دوباره ازت سوءاستفاده کنم .. . منو ببخش به خاطر همه دروغایی که گفتم منو ببخش . من خیلی بهت بدی کردم نسیم . نمی خواستم این جوری شه . حالا اونو بده به من . من خیلی بدم . -نستوه ! بس کن نستوه . این کا را رو که می کنی حس می کنم مستحق مرگم . باید زود تر بمیرم . دنیا جای من نیست . من به دنیا نیومدم که زندگی کنم . من به دنیا نیومدم که عاشق باشم . من لیاقت عشقو ندارم . لیاقت این که یکی دوستم داشته باشه .. -نسیم من با تو می میرم . با تو و کنار تو .. -نستوه من دیگه روشنی فردا رو نمی بینم .ستاره های بالا سرمو می بینم .. ..نسیم دیگه جانی نداشت . خون زیادی ازش رفته بود . حس می کرد سردشه . سرش درد می کرد . لباش و دهنش خشک شده بود . سایه سیاه مرگ رو رو سرش حس می کرد . اون می خواست ضربه نهایی به خودشو جلو ی نستوه وارد کنه .. می خواست در کنار اون جون بده . -نستوه من دیگه چشاتو آبی نمی بینم .  بیا زیر لامپ بیا این جایی که روشن تره .. خدایا همه جا رو تیره و تار می بینم . مردن و راحت شدن چقدر آسونه . وقتی این ستاره ها برن من دیگه فردا آسمون آبی رو نمی بینم . .آسمون آبی به رنگ چشای خوشگل تو .. من اون روز بهت گفتم که  این درختمونو زخمیش نکن . همش می گفتی می خوای یاد گاری بنویسی .. ولی حرفتو گوش کردم . نمی دونم چرا نمی تونم پیداش کنم .. . دروغای قشنگی نگفتی .چرا می خوای به دروغ بگی که به من خیانت کردی  -نسیم تو چته . من که هر چی میگم باور نمی کنی .. میگم دوستت دارم باور نمی کنی . میگم دوستت ندارم بازم باور نمی کنی .. -نستوه من دیگه مهلتی ندارم . دیگه نمی خوام فردا رو ببینم . با خورشید خدا حافظی کردم . بابابام هنوز نه تو از طرف من باهاش خدا حافظی کن . نمی دونم ماه کجاست .. نمی تونم ببینمش ولی با ستاره ها خداحافظی می کنم . -با منم وداع می کنی ;/; با عشق هم آره ;/; -عشق که هیچوقت بهم سلام نگفته که باهاش خدا حافظی کنم …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها