عشق به شاشو

این داستان داستان نیست یدونه خاطره شرینه که امیدوارم نصیب همه بشه.
سلام
اسم من پویا هست همجنسگرا هستم و پوزیشن هم که دارم بات هستش.
از خودم بگم خب من چهره خیلی خیلی خوبی دارم و این هم از لطف مادر مرحومم هستش ولی چشمام رنگ چشمای پدربزرگم آبیه و مثل مادرم عسلی نیست. قدم ۱۷۳ هست و وزنم الان ۶۹ بدن ظریفی دارم تپل نیستم ولی برجستگی باسن دارم ولی سینم تخته.

پس از فوت مادرم پدرم تجدید فراش کرد و من دیگه باهاش زندگی نکردم فقط ماهیانه پولی تو حساب من می‌ریخت بهانشم اين بود که من اونو یاد مادرم ميندازم و نمیتونه تحمل کنه.

من از ۱۷ سالگی تنها زندگی کردم ولی نه تنهای تنها به هر حال با فامیل های مادر و پدرم ارتباط داشتم بخصوص عمه ی کوچیکم.

تا کلاس دهم زیبایی من زیاد مسئله مهمی نبود ولی از یازدهم برای من مشکلاتی تو مدرسه بوجود می‌آورد.
به هر حال بچه های کلاس بلند تر شده بودن و ریش داشتن صداشون بم تر شده بود و هزار کوفت و زهر مار دیگه که اسمش میشد نشانه ی مرد بودن.
شانس خوب من کلاس یازدهم فقط تا بهمن دایر بود و بعدش خوردیم به کرونا که خدا پدر مادرشو بیامرزه😅 منو راحت کرد از آزار و اذیت های کلاس.
خلاصه این دو سال من نشستم خوب درس خوندم تا بالاخره دانشگاه خوبی قبول شدم.
ماجرای اصلی بر میگرده به دی امسال که رفته بودم کافی نت برای چاپ جزوات.
خوبی کرونا اینه ماسک میزنم و کسی چهرمو نمیبینه که نگاهشو سنگین کنه یا گوهی از دهنش بیاد بیرون.
منتظر بودم که کپی هام آماده بشه و برم که یه پسر تقریبا ۲۵ ساله با بدن ورزیده با یه لباس ست اومد کافی نت.
گفت :محسن انگار شلوغی برم یه جیشی کنم بعدا میام.
کل کافی نت رفت رو هوا 😅
منم آدمای خوشتیپ زیاد اطرافم بود ولی این اوسکل همون نیمه گمشده من بود که یک دل نه صد دل عاشقش شده بودم.
بخاطر اینکه از کافی نت نرم بیرون فلشی دادم آقا محسن و گفتم تمام قسمت های نیسان آبی و جزیره رو برام بریزه.
بعد یه ده دقیقه ایی اومد میخواست واسه وام دانشجویی اقدام کنه یه اطلاعاتی از قبیل کد ملی و رمزش داد.
شمارش داد آقا محسن که هر وقت قرار بود پیگری بکنه زنگ بزنه به آقا محسن.
منم تو ذهنم تند تند شمارشو تکرار میکردم که موقعیتی پیش بیاد تا سیوش کنم.
خلاصه شمارشو سیو کردم و کاشف به عمل اومد که باشگاه محله ما میره.
منم رفتم باشگاه و ثبت نام کردم اولین جلسه که رفتم دیدم داره اسکات میزنه.
منم لباسمو عوض کردم یه کشاله کوتاه با یه دو بنده پوشیدم ولی وقتی از رخت کن اومدم بیرون یه نگاه خیلی سنگینی حس کردم. به روی خودم نیاوردم و چون نمیخواستم بدنم حالت ورزیده بگیره رفتم رو تردمیل و نرم شروع به پیاده روی کردم و اون جیشو رو دید میزدم😅
مدتی به همین منوال گذشت.
من و این جیشو زمان دوش به هم خوردیم بیشترین چیزی که واسم جذاب بود سینه هاش بودن که یه موی نه چندان ظریف ولی کم وسطشون بود.
خلاصه محو تماشای یار بودم که اصلا حواسم نبود اونم داره نگام میکنه
یه هعی تاسف باری گفت و لباس عوض کرد پشت سرش تند تند لباس عوض کردم و رفتم و جلوشو گرفتم
گفتم این هعی چی بود؟
گفت ازت بدم میاد.
با یه ناراحتی گفتم چرا ‌؟
گفت چون باعت میشی قلبم تند بتپه این باعث میشه از خودم و خودت بدم بیاد.
گفتم پس بزار تند بتپه
گفت بد میبینی
گفتم میخوام ببینم آخرش چی میشه
با یه عصبانیتی منو کشید و نشوند تو ماشینش و با سرعت رفت سمت خونش.
خداوکیلی خیلی خیلی خوف کردم ولی دوس داشتم ببینم آخرش چی میشه.
وارد خونش شدیم معلوم بود تنها زندگی میکنه و چیزی که بیشتر نمایان بود عکس پدر و مادرش بودن که ربان سیاه کنار عکسشون بود.
من برگردون و گفت گفتم بد میبینی.
شروع کرد به بوسیدن لبای من یکمی خشن بود ولی دوست داشتم دست بردم سمت کمربندش که یه دفعه متوقف شد منو پس زد و منو انداخت بیرون سرد بود و راه زیادی تا خونه ی من بود.
مغزم میگفت اسنپ بگیر دلم میگفت بشین در خونه
خلاصه نشستم در خونه فایده نداشت بلند شدم بلند داد زدم عاشقتم جیشوووووو عاشقتم شاشوووو از ترس آبروش منو آورد خونش.
بهش گفتم مگه نمیگی قلبت واسم تند میزنه پس بزار ادامه بدیم.
یه سرویس رفتمو برگشتم نشستم کنارش اینبار من خیمه شدم روش و لباشو بوسیدم زبونم آورد بیرون و شروع کرد میک زدنش واقعا حشری بودم و منم همین کار رو کردم لباسشو در آوردم وسط سینه هاش جایی که عاشقش بودم رو لیس زدم کمر بندشو باز کردم و شلوار و شرتشو کشیدم پایین یه کیر ۱۷ سانتی کلفت داشت بوسیدمش تا تخماش زبونمو روی سر کیرش میکشیدم که آه و ناله بلند شده بودم شروع کردم ساک زدن ۵ دقیقه ساک زدم که گفت کافیه
بلندم کرد و لبامو بوسید و برم گردون شروع کرد به لیس زدن چاک کونم
(اینو بگم اگه پارتنرتون کونتونو لیس نزد واسش ساک نزنید چون شما از یه لذتی بی بهره میشید که از کون دادن هم بیشتر بهتون حس میده شما هم از لذت ساک زدن بی بهرش کنید) من با خیار زیاد با خودم ور رفته بودم آروم سر کیرشو گذاشت رو سوراخ و فشار داد تو یه لحظه دلم ریخت درد شدیدی داشتم ولی شهوت داشت روانیم می‌کرد کونمو دادم عقب تا همش بره تو درد شدیدی داشت ولی شهوت اینکه باسنت بخوره به بدن پارتنرت یه چیز دیگست😅 یکمی با این پوزیشن سکس کردیم و من ازش خواستم که دراز شه نشستم روی کیرش و بالا و پایین کردم دیدم نفساش تند شد گفت داره میاد و بلند شو ولی بلند نشدم تمام آبش تو کونم خالی شد روی سینش بی حال افتادم.
گفت چرا بلند نشدی دستی روی شکمم کشیدم و گفتم الان دیگه ازت حامله ام باید مسئولیتشو قبول کنی😅
یه پوز خندی زد و شروع کرد به بوسیدن من.
من و عرفان الان تقریبا یه ماهه با همیم.
این خاطره شیرین هم هنوز در جریانه
خواستم بگم عشق واقعی وجود داره بین پسر و پسر
هدف اصلی فقط فاعل و مفعول بودن نیست مهم اینه همو بخوایید.
برای اینکه بفهمید واقعا عاشقی یا نه ببین بعد سکس چه حالی داری اگه بعد این که ارضا شدین هنوز همو میخوایین عاشقید اگه بعد سکس مث جق حس پشیمونی داشتید خب میشید همون فاعل و مفعول.

نوشته: عاشق شاشو