داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ندای عشق 66


بذار بقیه بدونن که تو چقدر خوبی چقدر با گذشتی . این خوبی و گذشت تو با هیچ گنج و ثروتی تو این دنیا قابل سنجش نیست . بذار بقیه بدونن . بذار بابا بدونه که تو چه احساسی نسبت بهش داری -دروغ چرا ندا بعضی وقتا ازش متنفر هم می شدم بیشتر به خاطر تو که دل تو رو به درد آورده -بذار همه بدونن بذار بابا بدونه که تو چقدر رو راستی . تو خیلی خوبی نوید . خیلی بهتر از منی بهتر از این آدمای پولدار بهتر از اونایی که خودشونو گم کردن وفکر می کنن تا آخر دنیا میخوان زندگی کنن .  تو خیلی دوست داشتنی هستی . نجیبی پاکی صادقی نمی دونم چرا فقط منو زیاد دوست نداری -چیکار کنم ندا اگه از مردن بالاتر یا بد تر هم چیزی هست بگو تا من برم دنبالش و در راه تو اون کاری رو که می خوام و می خوای انجام بدم -نوید من فقط یه چیزی ازت میخوام -بگو هر چی بخوای انجامش میدم -تحت هیچ شرایطی تنهام نذاری . از این حرفهای مفت طبقه بندی شده هم نزن . یه زلزله اومده طبقه های بالا خراب شده من افتادم تو طبقه همکف پیش تو و احساس خوشبختی می کنم . حالا هر دومون داریم تو آسمونا پرواز می کنیم . خیلی بالاتر از این آدمایی هستیم که تو چهار دیواری خودشون به مال و ثروت و دارایی اشون می نازن . نوید ! پدر باید بدونه که تو چقدر دوست داشتنی هستی . باید بدونه که تو چه جوری ازش دفاع می کنی . باید بدونه که تا اون راضی نباشه دلت نمیاد که باهام زندگی کنی -ندا تو باید خوشحالم باشی که من اون چه رو که تو دوست داری دوستش دارم . تو حالا از بابات دلخوری . می دونی چرا ازش دلخوری ;/; چون دوستش داری . چون عاشقشی . چون یه عمری رو واسش ناز می کردی ونازتم خریدار داشت . انتظار نداشتی این یه تیکه رو نارو بخوری . تو باباتو دوست داری عاشقشی ولی ازش دلخوری . اگه دوستش نداشتی هیچوقت فکر نمی کردی که ازش متنفری . اصلا تنفر چرا ;/; حرف زشتیه که آدم بگه یه دختر ممکنه نسبت به پدرش همچین احساسی داشته باشه -نوید تو هر چقدر از این حرفا می زنی من بیشتر دارم شرمنده میشم ودوست دارم خونواده منم شرمنده اخلاقت باشن . کاش پدر اینجا بود و حرفاتو می شنید . کاش اینجا بود و می فهمید دامادش چه جوری داره ازش دفاع می کنه وگذشت نشون میده . میدونی اگه اون حرفای بی ریای تو رو می شنید وبه تو علاقمند نمی شد اون وقت باید … دستمو گذاشتم جلو دهن ندا وگفتم عزیزم می دونم از دستش خیلی دلخوری ولی حرفی نزن که بعدا پشیمون شی اون باباته خواهش می کنم به خاطر من -ولی اون باید بدونه بفهمه تو کی هستی چی هستی . باید بفهمه که تو یه فرستاده ای از طرف خدا هستی که اومدی به من و ما و خونواده ما عشق و زندگی بدی . حیاتی دوباره بدی . اومدی تا چشم صورت و دل منو روشن کنی . تو دخترشو بهش بر گردوندی . پسش دادی . به دخترش زندگی دادی . بابا همیشه خودشو محکوم می کرد از این که اگه تصادف نمی کرد من نابینا نمی شدم . تو کاری کردی که دیگه این احساسو نداشته باشه . اگه تو به من عشق و روحیه نمی دادی هیچوقت به زندگی بر نمی گشتم و بینایی امو به دست نمی آوردم . این بود جواب خوبیهای تو ;/; حالا هم به جای این که اون بیاد و ازت معذرت بخواد تو این جوری داری ازش حمایت می کنی و به من میگی که بر گردم خونه ام و دلشو به دست بیارم ;/; اسم این کارتو چی می تونم بذارم نوید . به خدا به عشق پاکمون قسم به همون قلمی که باهاش می نویسم و تا حالا حرف دلمو و احساس صادقانه رو بیانش کردم قسم که هیچ واژه ای نمی تونم واسه این کارت انتخاب کنم که در خور و شایسته این فکر و عمل پاکت باشه . نوید من دوستت دارم . واست احترام قائلم ولی بابا باید بدونه که من به خاطر تو به خونه بر گشتم . این تو بودی که رامم کردی . به خاطر عشق تو بوده -ندا عزیزم احترام مرد چیز دیگه ایه وپدر چیز دیگه ای . وقتی اونو بخشیدی پس ارزش اونو هم حفظ کن . از احترام و بزرگی اون کم نکن . اون تو رو بیشتر از همه دنیا دوست داره . دنیای اونو خراب نکن . می دونم بازم مثل گذشته ها می تونی دوستش داشته باشی . شایدم بیشتر . تو رو به تقدس این روز عزیز قسمت میدم که ازش بگذری . من و تو به هم رسیدیم . لذت این پیوند وقتی بیشتر میشه که اون راضی باشه وحالا در ظاهر هم که شده خوشحالیشو نشون بده . اگه من و تو بخواهیم بدون اجازه اش کاری بکنیم درسته که باز خواست خدایی نداره عاقلیم و بالغ و می تونیم تصمیم گیرنده باشیم … ندا نذاشت به حرفم ادامه بدم این یه تیکه رو غافلگیرم کرد ودو تا کف دستشو گذاشت رو دو تا گوشم ودید که کنده نمیشه پیچوندنو شروع کرد -ندا ولم کن اشکمو در نیار میدونی که من تکون نمیخورم . واسه چی گوشمو می کشی تو که تا حالا همش ازم تعریف می کردی -تو گفتی می تونیم تصمیم گیرنده باشیم … چطور شد که چند ماه پیش منو ول کردی و تصمیم گیرنده فقط من بودم . دستاشو ول کرد و گفت اینو داشته باش تا دیگه از این سوتیها ندی . اومد بغلم کرد و گفت نوید من دلشو ندارم اینارو به حساب دوست داشتن بذار . من حاضرم همراه تو برگردم خونه ولی دو تا شرط داره … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها