داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عشق مرگ یا مرگ عشق

با من از فاصله ها نگو من خود این فاصله ها را می شناسم . من خود مرثیه غم را می شناسم  . با نوای بی نوایی خود می خواستم که در امتداد فاصله ها آغوشت را برای آغوش باز من بگشایی اما همچنان از من می گریزی هنوز طنین صدای تو نغمه پرداز آهنگ عشق من است . هنوز باورم نمی شود که به بهانه باور نداشتنم باور های عشق را درخود میرانده باشی . می دانم که این بهانه ای بیش نیست . شاید  رسم روزگار این چنین باشد که آن کس که وفا پیشه کند بی وفایی بیند . هنوز با آخرین نگاه توست که نفس می کشم . به من بگو چرا آخر چرا دیگر به من نمی نگری ;/; چرا نگاهت را به نگاهم و دستانت را به دستانم نمی دهی ;/; یادت هست ;/; به من می گفتی که این راه را با هم خواهیم رفت ;/;  عشق و زندگی را با آغوش تو به آغوش کشیده بوده ام . ناگهان از سپیده دمی تاریک دیگر تو را ندیده ام .. تو با نسیم زندگی بخش و مرگ آفرین صبحگاهان رفتی .. رفتی تا به من بگویی که عشق زشت است تا به من بگویی که زندگی یعنی مرگ و مرگ یعنی زندگی . رفتی تا بگویی که نیاز یعنی مرگ عاطفه ها . رفتی تا بگویی که عشق یعنی مرگ اندیشه ها . با من آن چنان کرده ای که مرگ عشق را با چشمان خودببینم تا عشق مرگ را با تمام وجودم بپرستم . چقدر از این سکوت بیزارم . چه آرامش طوفنده ای ! من این سکوت را دوست نمی دارم . من این آرامش را دوست نمی دارم . با من سخن بگو .. هر آن چه که می توانی . نگذار در سکوت تو و با سکوت خود بمیرم . ندانسته ام از کجا آمده ای و به کجا می روی اگر بدانم که دیگر نمی آیی مرگ را با آغوشی باز می پذیرم . وقتی که زندگی از من می گریزد . وقتی که تو آغوشت را برایم و به رویم می بندی , وقتی که از من گریزان شده ای , مرگ عشق و عشق مرگ عاشقانه یکدیگر را دوست می دارند عاشقانه یکدیگر را در آغوش می گیرند .  وقتی که مرگ عشق از راه برسد عشق مرگ را در آغوش خواهم کشید  هر سه با هم ودر آغوش هم خواهیم بود . چه کسی می گوید که نمی توان عاشق مرگ بود . گفته بودم که تو آخرین عشق من خواهی بود . نخواسته ام که چون تو بی وفا باشم . اما اینک می دانم که  مرگ , آخرین عشق من خواهد بود  وقتی که زندگی از من می گریزد . هنوز با آخرین نگاه توست که می بینم با آخرین کلام توست که می خوانم . تو با من از قرار هایمان گفته بودی .. از عهد هایمان .. از این که با آرامش تو آرام گیرم از این که با ساز های تو بخوانم . من با ساز های تو خوانده ام تو با سوز های من چه کرده ای ! بگو چه کرده ای ! من به عهد و پیمان های خود وفادار مانده ام و تو آن را شکسته ای . دیگر حتی صدای سازی هم به گوش نمی رسد و من در سکوت خود می سوزم . می سوزم و می سازم ومن با سکوت خود فریادت می زنم . فریادی با تمام وجود فریادی که سازهای شکسته را قلبهای خسته را کوک می کند تا برای من بخوانند تا با من و در سکوت من و با سکوت من بخوانند اما  نوازشگر ی که روزگاری عاشقانه می نواخت با ساز خود از این شهر و دیار رفته است . من آن صدا را می شناسم . او رفته است و ساز عشق را با خود برده است . نمی دانم اینک برای چه کسی می نوازد . هنوز در بهت و حیرت و سکوت مانده ام . صدای سازی به گوش می رسد سازی که چون دیگر ساز ها نیست . نه ساز آن بی وفا . سازی که سکوت را نشکسته است , سازی که صدایش را نمی شناسم . سازی که سوز ها را می سوزاند .. ناگهان دانستم و احساس کردم  که چیست .. آری ناقوس مرگ .. همان که عاشقانه دوستش می دارم . آخرین عشق .. آن که در وفایش تردیدی نیست . آن بی وفا  رفته است کاش می بود و می دید که چگونه بر سر پیمان خود بوده ام . آخر به او گفته بودم که بی تو برای تو می میرم .. بی تو برای تو می میرم…. پایان .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها