داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولین سکس با خواهر نامزد پسرخالم

سلام اسم من محمد هست 16 سالمه (خجالتی نیستم ولی همیشه مظلوم بودم انگار بچه سر به زیر بودم و هیچی در مورد رابطه و این چیزا نمیدونستم) (درکل همهچی میدونستم ولی تا بحال رابطه نداشتم و ج.ق هم نزدم)(چند وقتی بدنسازی میرم بدن خوبی دارم و قدرت خوبی هم دارم)
چند وقتی هست پسر خالم نامزد کرده، من از اولین باری خواهر نامزد پسر خالم دیدم روش کراش داشتم اسمش فاطمه هست
خیلی خوشکل و خوش اندام بود حدودا 20 و خورده ای سن داشت،قد حدود 160 و وزن هم حدود 55
هر وقت همدیگه رو میدیدیم من رو تحویل میگرفت و خیلی راحت رفتار میکرد باهام، منم راحت بودم

یکروز خونه خالم مهمونی دعوت بودیم، ما از شهرستان اومدیم خونه خالم، ظهر بود خونواده ما و خالم اینا با خوانواده نامزد پسر خالم دعوت بودن
رسیدیم حال و احوال گرمی کردیم و رفتیم ناهار خوردیم و صحبتی کردیم
هر سه خونواده میرفتن برای خرید لباس(برای عروسی پسرخالم که فردا شب بود)
من و فاطمه هم امتحان داشتیم، اون دانشگاه رشته پژشکی
منم امتحان درس حسابان پایه یازدهم ریاضی
من و فاطمه هرکدوم به خونواده ها گفتیم که درس داریم میخونیم، فردا عصر میریم برای خرید
خونواده ها هم گفتن مشکلی نیست شما بعدا لباس بخرید (خونواده های ما جوری هستن باید کل دنیا رو بگردن تا لباس مناسب برای عروسی یا هرجایی بخرن؛/)
خلاصه وقتی رفتن من نشستم داخل اتاق پسرخالم که یه میز و دکوراسیون و کلی کتاب داشت درس خوندم
فاطمه هم رفت داخل اتاق خالم که تخت خواب خیلی نرمی و میز ارایش داشت روی تخت درس خوند
بعد از یک ساعتی دیدم صدام زد گفت محمد یک لیوان اب برام بیار
منم رفتم برداشتم براش اوردم(فاطمه یکم شیطون بود، قبلا یواشکی میدیدم فیلم میبینه و من جوری نشون میدادم کلا که اصلا هیچی درمورد سکس نمیدونم) لیوان اب بهش دادم و روی تخت کنارش نشستم(داخل لیوان اب یکم پودر افزایش میل جنسی ریخته بودم واکنشش رو ببینم)، بعد از درسش داشت فیلم نگاه میکرد، منم نشستم فیلم نگاه کردم
بعد از نیم ساعت لپ تاپ خاموش کرد و گفت فیلم بسه بیا بازی کنیم
منم یکم شکه شدم گفتم احتمالا پودر ها تاثیر دارن میزارن
دیدم بلند شد رفت در رو قفل کرد، یکم ترسیدم
بعد اومد کنارم زیر روتختی دراز کشید، منو بغل کرد و شروع کرد به لب گرفتن، بعد از ده بیست ثانیه خودم رو به زور کشیدم کنار. گفتم این چه کاریه فاطمه زشته، گفت بچه بیا پایین کسشعر نگو سرمون درد. گرفت بابا، من رو انداخت رو تخت رو شلوارم رو از پام در اورد شروع کرد به ساک زدن
گفتم بسه فاطمه به مامانت و خواهرت میگم هاا، گفت جرات داری بگو، منم میگم اومدی به من تجاوز کردی، حالا حرف تو بچه مظلوم باور میکنن یا من رو؟
دوباره شروع کرد به ساک زدن، خیلی خوب میزد، بعد از یک دقیقه لخت شد و ک. صش رو گذاشت رو کیرم، حس عجیبی بود شروع کرد به بالا و پایین شدن، بعد اژ چند دقیقه منو بلند کرد و رو شکم خوابید و پاهاش داد بالا، گفت منو بکن، منم گفتم باشه، پنج دقیقه تلمبه زدم گفتم فاطمه یه حسی دارم گفت کیرت رو در بیار بیا جای من بخواب، روی تخت خوابیدم اینبار یکم سوراخ ک. ونشو چرب کرد و گذاشت رو کیرم، یکی دو دقیقه بالا پایین شد یک دفعه ابم ریخت تو ک. ونش، گفت مشکلی نیست نگران نباش، منم بدم کلا بی رمق شد افتاده بودم رو تخت بی حال
فاطمه بیخیال نمیشد، دوباره شروع کرد به ساک زدن هرچی میگفتم بسه میگفت نه،
چند دقیقه ساک زد و اینبار به شکم خوابید گفت از ک. ن بکن
منم یکم جون گرفته بودم شروع کردم به تلمبه زدن، 20 دقیقه حسابی تلمبه زدم و برای بار دوم ابم رو داخل ک. ونش خالی کردم
اینبار دیگه اصلا حس نداشتم و کنار فاطمه افتادم، فاطمه بلند شد رفت طناب از داخل کشو ها پیدا کرد و اورد، اصلا حس تکون خوردن نداشتم
دیدم دوتا دستم رو به تخت بست
پاهام هم به پایه تخت بست
گفتم جون هرکی دوست داری بیخیال شو
گفت تموم شد؟ خیلی تاثیر گذار بود
پاها و دست هام رو بست اصلا نمیتونستم تکون بخورم، دوباره سر ک. یرمو گذاشت داخل ک. صش و شروع کرد به بالا و پایین شدن، بعد از چند دقیقه بهتر شدم گفتم بسه گفت نه و شروع کرد به لب گرفتن دردهمون حالیدکه بالا پایین میشد
دیدم داره ابم میاد کم کم، گفتم فاطمه بس کن الان ابم بریزه داخل ک. صت باردار میشی، گفت اون با من، ابم رو داخل ک. صش خالی کرد
بیحال افتادم و فقط سقف نگاه میکردم، دستو پام باز کرد و اومد روی من دراز کشید و لب گرفت، گفت خیلی خوب بود دمت گرمم
بعد از چند دقیقه بلند شدم رفتم حموم دوشی بگیرم، دیدم یکی در زد، فاطمه هم اومد داخل، باهم دوش گرفتیم و رفتیم سر درس و مشقمون
از اون موقع که چند ماهیی میشه میگذره ، گفت هر وقت خونمون خالی بود و از شهرستان اومدی، سری بزن، منم گفتم چشم
اینم از خاطره من که تقریبا مال دوماه پیش

نوشته: محمد کرمانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها