داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خواهر زنی که مربی سکس من شد

لخت لخت جلوم وایساده بود و درحالیکه سینه هاشو بهم میمالید و کونشو چپ و راست میکرد ، با یه لحن انجمن کیر تو کس بهم میگفت ، بیا کیرتو بزار لای پستونام ، بیا آب کیرتو بریز تو دهنم … این یکی از صحنه هاییه که هر روز صبح که بیدار میشم ، با کیر راست کرده ، به یاد فتانه میبینم !

سلام و عرض ادب خدمت دوستان انجمن کیر تو کس
من عمادم ، ۳۵ سالمه ، کار خودم آزاده و همسرم کارمنده ، فتانه خواهر زنمه ، الان حدود ۳۸ سالشه و پنج سال از همسر من یعنی خواهرش بزرگتره ، یه پسر شانزده ساله داره . با اینکه چهار سال پیش از شوهرش (رضا) طلاق گرفت ولی از مدتها قبلش هم جدا زندگی میکردن ، طوری که رضا عروسی منم نیومد . قیافه اش بد نیست ، چشاش سگ داره و بدن رو فُرم و سرحالی داره و خیلی هم لَوَنده ! . طراحی داخلی خونده و برای یه دفتر معماری کار میکرد . کارای مهاجرتشو داشت میکرد که بره ، واسه همین -با اینکه چندتا خواستگار هم داشت-مجدداً ازدواج نمیکرد . اوایل ، رابطه ام باهاش رسمی بود ، حجاب نداشت ولی لباساش ناجور هم نبود . آپارتمان ما چهار واحدیه و یکی از واحداش دست خواهر زنم بود . از حدود سه سال پیش وسوسه شده بودم و همش به فکره «کردنش» بودم . تصمیم گرفتم باهاش سر شوخی رو باز کنم و خوشبختانه اونم پا به پای من میومد . کم کم رابطمون صمیمی تر شد و نه تنها دیگه جلوم هر لباسی میپوشید که خودشو جمع و جورم نمی‌کرد …
جریان از اونجا شروع شد که حدود دوسال پیش ، دیوار پذیرایی پشت دستشویی واحد فتانه اینا ، نم داده بود و قرار بود برای رفعش یه فکری بکنیم ، یه بار صبح قبل از اینکه بره سرکار باهام تماس گرفت که نشتی آب زیادتر شده و اَزم خواست برم خونه اش ببینم (کاری که معمولا نمیکرد!) ، رفتم ببینم چی شده -پسرش صبحها مدرسه بودو از این جهت راحت بودم -داخل سرویس که رفتم بعد از اینکه کمی سربه سرش گذاشتم ، اومد کنارم وایساد ، خودشو بهم نزدیک کرد و بازوهاش با دستم مماس شد و منم در حال صحبت کردن ، دستمو بهش میمالیدم و بهش نخ میدادم که حواسم به این کارات هست ، حرارت ازش می بارید و معلوم بود بدجور حشریه ، کیرم اومد بالا و از زیر شلوار ورزشیم واضح شق شده بود ، بعد از کمی صحبت در مورد نشتی و تعمیراتش ، قرار شد تلفن یه تعمیرکار آشنا رو بدم بهش … موقع خدافظی درحالیکه صدام میلرزید ، دلمو زدم به دریا و یه کاره دستمو بردم سمت بازوش و نازش کردم و به شوخی گفتم چه دستای قشنگی داری ! اونم دقیقاً همون حرکتو رو من انجام داد و گفت چه بازوهای بزرگی داری و جفتمون با شیطنت خندیدیم (تعریف نباشه ظاهرم بد نیست ، هرچند سیکس پک ندارم ! ولی چون فوتبال بازی میکنم ، بدن ورزیده ای دارم ) . به همین سادگی ریسکم جواب داد ، مجوز داده شده بود ولی هَوَل بازی درنیاوردم و اومدم خونه ، شماره تعمیر کارو با واتساپ براش فرستادم و محترمانه ازش خواستم که هر کاری داشت بهم بگه . تشکر کرد و دوتا استیکر قلب و بوسه برام فرستاد . روم بهش باز شد و از همون روز صحبتهای عاشقانه و سکسی بینمون ردوبدل شد . چیزی که فکرشم نمیکردم این بود که فتانه فوق العاده داغ و دیوونهٔ سکس بود ، چتهای سکسیمون عالی بود و هیچ حدومرزی برای خودمون قائل نبودیم . تازه فهمیدم چه گنج بزرگی رو کشف کردم . فتانه میگفت از همون اول منتظر بوده برم سراغش ولی من ، اُسکُلتر از این حرفا بودم ! . از اون طرفم میگفت ؛ دوست ندارم بخاطر من رابطه ات با خواهرم خراب شه و حاضر نمیشد سکس کنیم ، نفهمیدم بالاخره کدوم حرفشو باور کنم ؟! … ، ضمن اینکه هر موقع هم فتانه در مورد سکس من و خواهرش سوالی میکرد بهش میگفتم که اگه میخوای رابطمون ادامه داشته باشه ، در این مورد حرفی نزن .
( من زنمو خیلی دوست دارم و خدا رو شکر میکنم که سال گذشته بالاخره ، کار فتانه درست شد و رفت کانادا ، همسرم یه جورایی بو برده بود که روابطی بین من و خواهرش هست ولی به روی خودش نیاورد . به هر حال سعی میکنم که تو این داستان هیچ اسمی ازش نیارم .)
خلاصه کارم به التماس کردن رسیده بود . یه زن تنها ، حشری ، سکسی با خونه خالی بیخ گوشم بود و دستم به کصش نمیرسید . هر روز با حرفاش و عکسهایی که بینمون رد و بدل میشد منو تشنه تر میکرد ولی بقول خودش «اون کار نباید بشه!» . فتانه ذاتا زن سلطه جویی بود و دوست داشت حرف آخرو خودش بزنه و همه چیز رو مدیریت کنه ، اصن سر همین اخلاقش با رضا به مشکل خوردن ، یه آدمی میخواست که فقط بهش بگه «چَشم» ، منم باهاش همینجوری بودم و هر کاری میگفت براش انجام میدادم . هزارتا آسمون ریسمون میبافتم که نگران رابطه من و خواهرش نباشه و فقط یکبار اجازه بده باهاش بخوابم ولی حرف خودشو میزد …
فتانه به طلا و عطر و ادکلن علاقه داشت ، یه روز رفتم یه آویز طلای نسبتاً بزرگ و چندتایی عطر و ادکلن براش خریدم و کلی هم پیاده شدم . همون شب با ماشینم رفتم نزدیک محل کارش . معمولاً ۸ شب می‌زد بیرون و با اسنپ میومد خونه ، قبل از اینکه ماشین بگیره زنگ زدم بهش و گفتم جلوی محل کارش منتظرم ، ده دقیقه نشده اومد بیرون ، نشست تو ماشین و گفت چی شده ؟ گفتم کارِت دارم ، یکم ترسیده بود ، راه افتادم و تو مسیر بهش گفتم که نمی‌تونم بهش فکر نکنم و واقعاً دوسش دارم و آروم دستمو بردم روی پاهاش گذاشتم ، بهم گفت حواستو جمع کن ، گفتم حواس من وقتی جمع میشه که بتونم کنار بدن لخت تو بخوابم و دستمو یواش یواش بردم به سمت کصش دستمو نگه داشت و گفت این کارا چیه می‌کنی! و من که بدجور حشری شده بودم ، به زور انگشتامو به کصش رسوندم و به مالوندن ادامه دادم ، خودش هم دلش می‌خواست ، دستش شل شد و بهم گفت خیلی خُب ، کارتو کردی حالا بذار من پیاده شم تاکسی بگیرم برم خونه . کاری به حرفاش نداشتم و ادامه دادم ، یه جای خلوت گیر آوردم ، وایسادم و چرخیدم به سمتش و بی‌مقدمه لباشو بوسیدم . مدام داشت غُرغُر میکرد که عماد خر نشو و خجالت بکش و … آویز طلا رو از داشبورد درآوردم و دادم بهش و با یه حالت بغض آلود گفتم هر موقع دوست داشتی رابطمونو تموم میکنیم ! (البته ادا در می آوردم!)… درحالیکه جعبه رو باز می‌کرد گفت حالا قهر نکن و وقتی آویز رو از تو جعبه درآورد گفت وااااای چرا این کارو کردی ؟؟ من که حس رضایتو تو لحن صداش احساس کردم ، عطرهایی که داخل بگ کاغذی گذاشته بودم را از روی صندلی عقب برداشتم بهش دادم و با یه حالت مظلوم نمایی گفتم تازه اینارم برات گرفته ام ، یه خورده بهم خندید و گفت الان خرم کردی ؟؟! گفتم اونی که خره منم و تا آخر عمر خرت می‌مونم ، دوباره لبشو بوسیدم و در حالی که تو کونم عروسی بود راه افتادم و این آغاز روابط منو فتانه شد .

این ماجرای آخرین سکسیه که باهاش داشتم :
یادمه مهر پارسال بود و ازم خواست که صبح فلان روز برم بالا ، حدود ساعت ۷ صبح که زنم از خونه رفت بیرون بهش زنگ زدم و پرسیدم برای کی آماده‌ای گفت نیم ساعت دیگه بیا بالا ، سر نیم ساعت رفتم بالا ، درو باز کرد ، دیدم یه لباس خواب آبی ساتن آستین حلقه پوشیده ، چشاش خمار بود و حالت بی حال و ولنگاری به خودش گرفته بود ، در و دیوار بوی زِنا میداد ، وقتی چرخید ، سینه اش تا نزدیک نوک پستونش از کنار حلقه آستینش دیده میشد. ، دلم میخاس کیرمو بزارم زیر بغلهای تپلش و همونجا ارضا بشم ، گفت برو بشین رو کاناپه ، نشستم و یه پامو گذاشتم بالا ، بهش اشاره کردم که بیاد تو بغلم بشینه ، اول پرسید چیزی میخوری ، گفتم نه فقط بیا …
سرگرمی اصلی فتانه ، فیلم دیدن بود و بعداً متوجه شدم قاطی این فیلمها کلی فیلم پورن هم میبینه و یه بار که بهش گفته بودم دارم شاخ درمیارم که چقدر در مورد سکس اطلاعات داره -و انواع روشها رو بلده -میگفت از همین فیلمها یاد گرفته ! راست و دروغش با خودش ولی اینی که من دیدم ، به نظرم یه عمر تجربه عملی داشت . ما که کنارش بودیم و میدیدم نه مهمونی میره و نه با کسی مسافرت میره ، هرگز نفهمیدیم با کسی رابطه ای داشته باشه !
بگذریم … اومد بین پاهام نشست و سرشو تکیه داد به شونه چپم ، از پشتش و از زیر دستاش ، دستامو بردم جلو و روی شکم و سینه اش گذاشتم و صورتشو بوسیدم ، سرشو برگردوند و منتظر شد تا لبامو بذارم رو لباش ، همینجوری که لباشو میخوردم ، سینه هاشو از رو لباس میمالوندم ، سوتین نداشت و دستام رو لباسش لیز میخورد ، لباشو غنچه کرد و پرسید دوستم داری ؟ گفتم میمیرم برات ، دیوونتم … دستمو بردم لای پاهاش و از رو لباس ، کصشو مالوندم . گفت بهشتم مال توئه(منظور کصش بود) ، گفتم میدونم نازنینم … نفساش تندتر می‌شد و لبامو گاز می‌گرفت با یه دستش دستمو روی کصش فشار می‌داد و با دست دیگش که روی شونه ام بود ، منو به طرف خودش میکشید . به شدت حشری شده بودم ، پاشدم رفتم روبروش ، شورتشو از پاهاش کشیدم بیرون و لای پاهاشو باز کردم ،کس خیسش بوی خوبی می‌داد ، معلوم بود با وسواس به همه جاش رسیده ، کل بدنش هم بدون مو بود ، ( آخه با زنم باهم میرفتن لیزر موی زائد) شروع کردم به لیس زدن ، حس می‌کردم کصش داره باد می‌کنه و تمام دهنمو پر کرده بود ، چوچولشو با دو تا لبام می‌گرفتم می‌کشیدم و زبونمو میکردم تو سوراخ کصش ، آب لزجی -که از لای کصش رَوونه سوراخ کونش بود-را با زبونم از زیر لیس زدم و اومدم بالا ، گاهی هم دوتا انگشتمو باهم میکردم تو کصش و درمیاوردم و میکردم تو دهنم که ببینه دارم آب کصشو میخورم … پا شد نشست و لباسشو از بالای سرش درآورد سینه‌های گرد و سفیدش در حالی که دو تا نوک برجسته روش خودنمایی می‌کرد ، مثل خمیر بربری ، تکون می‌خورد . دستشو گرفتم و گفتم بریم رو تخت . تا برسیم اتاق خواب انگشتمو لای کونش بازی دادم ، نشست لب تخت ، اون کامل لخت بود و من هنوز لباسام تنم بود ، اول شلوار و شرتمو درآوردم ، کیرم مثل فنر چپ و راست میشد و تا اومدم دکمه های پیرهنمو باز کنم ، کیرمو با دستش گرفته بود و میمالید ، گاهی تخمامو میکرد تو دهنش که باعث میشد دردم بیاد ولی واسه اینکه تو حالش نخوره چیزی نمیگفتم ، حالا جفتمون کامل لخت لخت بودیم ، ازش خواستم واسم ساک بزنه ، گفت خواهش کن! … خواهش کردم ، گفت حالا انگشتای پامو بکن تو دهنت ، دونه دونه انگشتاشو لیس زدم و بعدش کلشو میکردم تو دهنم ، گفت حالا التماس کن تا برات بخورم ، (… اگه می گفت صدای سگ از خودت در آر ، براش پارس میکردم ، اینا جزو لذتهای سکسمون بود!) ، جلوش به حالت سجده ، مثل برده ها ، التماس کردم و بالاخره گفت حالا پاشو وایسا … ، رو زانو اومد جلوم ، سر کیرمو کرد تو دهنش و میک میزد ، حرفه ای ساک میزد ! تو دهنش عقب جلو میکردم و تا ته حلقش فرو میکردم که حس کردم داره آبم میاد ، از دهنش کشیدم بیرون ، بلند شد وایساد و عقب رفت و دوباره نشست لبه تخت ، لای پاهاشو باز کرد و درحالیکه با کف دست به بالای کصش میزد ، مثل جنده ها میگفت بیااااا ، بیا این کصصص ، کییییر میخااااد ، بیا بکنننننن . جلوش وایسادم و درحالیکه با نوک سینه های خودم بازی میکردم (با این کار ، هم از نوک سینه هام لذت میبرم و هم کیرم مثل سنگ سفت میشه و خودم و طرفم خیلی حال میکنیم ) گفتم «کیرمو خیس کن تا بکنم تو کصصت ، خارکصصصه » … یه تف انداخت رو کیرمو با دستش به کل کیرم مالوند و گفت زود باش دارم میمیرم . خوابوندمش و مثل حالت شنای پرس رفتم روش ، کیرم به راحتی میتونست راه خودشو پیدا کنه و سُر خورد و رفت داخل کصش ، پاهاشو از دو طرف پهلوهام آورده بود بالا حالا داشتم توی کصش تلمبه می‌زدم اونم چشماشو بسته بود و آه و اوه می‌کرد دیگه نمی‌تونستم روی دستام خودمو نگه دارم خوابیدم روش ، صدای تاپ تاپ برخورد کیرم به لای پاها و کس گنده اش فضای اتاق رو پر کرده بود و مدام می‌گفت قربون کیر داغت برم بکن منو بکننننن فدات شم . یه خورده خودمو کشیدم پایین‌تر جفت سینه‌هاشو با دستام گرفتم و شروع کردم به خوردن نوک سینه‌هاش ، داشت میگفت «عماد کصصصمو جررررر بده» که دوباره حس کردم آبم داره میاد ، واسه همین از کصش درآوردم ، با یه حالت لوس و پرعشوه معترض شد که چرا درش آوردی ؟ گفتم می‌ترسم آبم بیاد گفت میخوای استراحت کنی؟ … خودش انقدر عرق کرده بود که موهاش به گردن و پیشونیش چسبیده بود ، ظاهرش داد میزد که گاییده شده و از شهوت به لَه لَه افتاده ، گفتم راسیتش حرفات باعث میشه آبم زودتر بیاد ، خندید و گفت باشه دیگه چیزی نمیگم اصن میخوای تو بخواب ، من بیام روت ، دهنشو بست و با دوتا انگشتش زد رو دهنش که یعنی دیگه حرفای تحریک کننده سکسی نمیزنم ، قبول کردم و به پشت خوابیدم ، پاشد وایساد و پاهاشو دو طرف بدنم گذاشت بعد حالت سرپا نشست و کیرمو با دستش گرفت یکم مالوند و سرشو گذاشت لب سوراخ کصش و فرو کرد و تا ته رفت داخل ، دستاشو گذاشت روی سینه‌هامو شروع کرد خودش رو بالا پایین کردن و با انگشتاش نوک سینه‌هامو می‌چرخوند . (فتانه برای سکسمون از قبل فکر میکرد و مرحله به مرحله اجراش میکرد) کیرم جوری تو کصش بود که یه مقدار احساس درد داشتم ، کونش هم به تخمام میخورد ، برای همین خوشحال بودم که آبم به این زودیا نمیاد ! یهو شروع کرد به چرخوندن کوصش ، هیجانی شدم و بهش گفتم تُف کن تو صورتم ، فوری انجام داد و منم زبونمو کردم تو دهنش ، همزمان انگشتمو از کنار کَپَلش بردم سمت کونش و آروم کردم تو سوراخ کونش ، وااای گرمای داخل کونش چه حالی داد … دیگه وقت ارضا شدنش شده بود . عادت ارضا شدنش رو بلد بودم ، می خوابید روم و یکی از پاهامو بین دوتا پاش نگه میداشت و کصشو می‌مالید روی رون‌هام و سینه‌هاشو میداد دستم تا نوک شونو بمالم ، در همین حال باید فانتزی‌های رکیکی در مورد اینکه «یه مرد اونو بکنه» یا «من یه زنی رو بکنم» (انتخاب آدماش با فتانه بود) ، دم گوشش تعریف میکردم و انقدر کصشر میگفتم تا به ارگاسم برسه ، این وضعیت گاهی تا نیم ساعت هم طول می‌کشید و واسه همین سکس من و فتانه هیچوقت کمتر از دو ساعت نبود ! … پاشد و قسمت بالایی ران پای راستم رو یه کم لیس زد و کصشو روش جابجا کرد تا بقول خودش تنظیم شد ، کصش لچ آب بود ، گفتم این همه آب کصو از کجا آوردی ؟؟! گفت بخواب که دارم دیوونه میشم ، خوابید روم و ازم خواست نوک سینه‌هاشو محکم فشار بدم ، آروم دم گوشم گفت امروز می‌خوام مهران منو بکنه (مهران پسرعموش بود که هم سن و سال خودش بود و زنش ، رها ، از اون کسهای درجه یک !) شروع کردم یه داستان از خودم درآوردم که مهران ترتیب فتانه رو میداد … ولی همش میپرید وسط حرفامو میگفت «مهران کونم میزاره ، مهران از کون ، منو ارضا میکنه» . با این که فانتزی بود و میدونستم برای تحریک شدنش اینارو میگه ولی بهم برمیخورد و ناخودآگاه از مهران بدم اومده بود . ته تمام فانتزیامون و نزدیک به ارگاسمش یعنی وقتی که نفسهاش تند تر میشد ، من باید در ادامه همون داستان ، در گوشش میگفتم که دارم تند تند از پشت میکنم تو کصش و درمیارم و میکنم تو کونش و دوباره برعکس !!! و … تا یهو صورتش قرمز و حالت اخم کرده میشد و میفهمیدم داره میشه ، تو اوج ارگاسمش جیغ میزد «عماااااااد» و من باید جلو دهنشو میگرفتم که آبرومون جلو همسایه ها نره ! بالاخره شُد ! و بعدش مثل لَش افتاد کنارم خوابید تا نفسش بیاد سرجاش . بعد از این مرحله نوبت من بود که برم بهشت …
یه جور سکس کثیف ، بین من و فتانه برقرار بود که اولین بار خودش بهم پیشنهاد داد و با اینکه اولش جاخوردم ولی وقتی امتحان کردم دیدم بیشترین لذت ارضا شدن برای من همینه … به این صورت که آخر کار ، فتانه میشاشید روم و من با شاشش جق میزدم ! وقتی قرار بود سکس کنیم ، از قبلش آب زیاد میخورد که برای آخر کار حسابی خیسم‌ کنه ، یه چیزایی هم باهاش میخورد که به من نمیگفت چیه ولی هر چی بود ، باعث میشد ادرارش نه تنها بو و طعم زننده ای نداشته باشه که حتی بنظرم بوی یه جور سبزی معطر را میداد ، البته خودش میگفت شاش من همیشه همینجوریه !!
بلند شد وایساد دستشو زد به دیوار کونشو داد عقب و در حالی که می‌چرخوندش گفت بکن تو کصم ، نشستم و از پشت کصشو لیس زدمو کلوچه شو بوسیدم ، بعد صورتمو گذاشتم وسط چاک کونش و سوراخ کونشو لیس میزدم ، همش می‌گفت پاشو بکن تو کصصصم … پاشدم ، سر کیرمو خیس کردم و کردم تو کصش ، تند تند تلمبه می‌زدم ، خیلی خسته بودم و آبی از کیرم نمی‌اومد ، با هر ضربه ، موجی به لُپهای کونش و پهلوهای گوشتیش میفتاد ، دستمو بردم سمت سینه‌هاش و حسابی چلوندمش ، یه جیغی زد و گفت چیکار می‌کنی بی‌شرف . دلم می‌خواس دستامو ول کنم و درحالیکه کیرم تو کصش بود بلندش کنم و بچرخونَمِش ، بهم گفت زود باش جیشم داره می‌ریزه ، گوشم بدهکار نبود و همینجور میزدم و از صدای برخورد بدنهایِ خیسِ عرقمون لذت میبردم ، … بالاخره رفتیم حموم ، معمولاً اینجوری بود که کف حموم ، جلوی کصش زانو می‌زدم و می‌شاشید به سر و سینه ام ، ولی این دفعه بهش گفتم ، من به پشت می‌خوابم تو بین پاهام وایسا و لای کصتو باز کن و بشاش به سمت سینه ام ، بقیه‌اش با من . کف حموم سرد بود ، کمی آب گرمو باز کردم تا آروم گرم بشه ، خوابیدم و نوک سینه هامو گرفتم و شروع کردم به چرخوندن ، آب گرم از زیرم میرفت و حس خوبی داشت ، اونم اومد بین پاهام وایساد با انگشتاش لای کصشو باز کرد و دادش جلو و منتظر بود تا شاشش بیاد ، بهش گفتم زود باش دیگه ، گفت صبر کن باید تمرکز کنم و بعد از چند ثانیه دیدم چند قطره‌ای از لای پاهاش ریخت پایین بعد یهو شدت گرفت و از همون جا شَتَک زد تو صورتم ، جریان گرم شاشش پاشید رو سر و صورت و سینه ام گاهی می ریخت لای پاهاش و دوباره پَرت می‌شد جلو ، از دیدن این صحنه به قدری حشری شده بودم که صدای انواع حیوونای وحشی رو از خودم در می‌آوردم !! دستمو گرفتم به کیرم شروع کردم جق زدن . کل بدنم و مخصوصاً دور و بر کیرم پر از شاش گرم فتانه شده بود !. آخرای شاشیدنش بود که آبم اومد و روی شکمم پر از منی شد …
فتانه بعد از شاشیدنش کصشو میمالید و میگفت بهش حال میده و شبیه ارضا شدنه براش ! بعدش درحالیکه پاهاش کاملاً باز بود ، نشست روی پام و با دو تا دستاش آب کیرمو که حالا با شاشش قاطی شده بود ، میمالید رو شکمم ، سوراخ کصش مثل دهن ماهی باز مونده بود . من که دیگه رمق نداشتم ، دستمو بردم سمت شیردوش ، باز کردم و خودمو کشوندم به سمت آب گرمی که از بالا میریخت . فتانه‌ هم اومد و خودشو ولو کرد تو بغلم و در حالی که آب از روی سر جفتمون جاری بود ، لبای همدیگرو می‌بوسیدیم …

فتانه موقع سکس یه شخصیت دیگه میشد ، خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و عملاً باهاش تجربه کردم . فتانه یه مربی سکس بود و جالب اینکه ، حتی سکس با زنم داغ‌تر از قبل شده و بعضی رفتارهای عجیب و غریبی که موقع سکس باهاش انجام میدم ، براش جالبه و اونم خیلی حال میکنه .
بالاخره فتانه از ایران رفت . بهترین روزای زندگیم ، همون چند باری بود که باهاش خوابیدم . روزای آخر میرفتم پیشش و مثل آدمهای ننه مرده تو بغلش گریه میکردم . عاشقش شده بودم … تمام .

بخشهایی از این داستان ، براساس تخیل من بوده ولی کلیت اش واقعیه . اصلا سکس اگر با تخیل همراه نباشه لذتی نداره . هدف منم فقط اینه که خواننده از خوندنش ، لذت جنسی ببره ! بنابراین پیشاپیش به اونایی که اهل فحاشی اند میگم ، هر چی بگید لایق خودتونه !

نوشته: عماد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها