داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس نصف و نیمه با خواهر بزرگتر

سلام دوستان
من امیر هستم و میخوام داستانی که خیلی سالها پیش بین من و خواهر بزرگم اتفاق افتاد رو براتون بگم .البته سکس کامل نبود چون من خیلی سنم پایین بود واطلاعات انچنانی در مورد سکس نداشتم .اونموقع ها من سن زیادی نداشتم وتقریبا دوازده سالم بود و تو خانوادمون چهارتا داداش بودیم با پنج تا ابجی که به جز یکی از ابجیام همشون از من بزرگ بودن ودادشام هم که فاصله سنی زیادی با من داشتن و بزرگتر از من بودن.یکی از ابجیام که اسمش زهره بود شیش سالی از من بزرگتر بود و اونموقع 18سال داشت وبا اینکه چهره معمولی داشت ولی بدن خیلی قشنگی داشت و داره یادم میاد بچه بودم که زهره همیشه با من بازی میکرد وهرجا که میرفت حتی واسه خرید منو با خودش میبرد و همیشه واسه منم هم خوراکی میخرید وهمیشه میگفت هر وقت من گفتم باید بیای باهم بازی کنیم و منو میبرد انباری و باهم میخوابیدیم و میگفت دوس داری داستان برات بخونم ومنم قبول میکردم و خودش میکشوند رو من شروع میکرد به داستان خوندن و یادم میاد همیشه موقع داستان خوندن خودشو میمالید اروم اروم به من کسش رو میمالید به کیر کوچیک و تقریبا ده سانتی من و به من میگفت به هیچکس نگی ما میایم اینجا وتو بغل هم میخوابیم گهگداری همینجور موقع داستان خوندن دستشو میکرد تو شلوار من و باکیرم.اونقدر بازی میکرد و میمالیدش که کیرم سیخ میشد واروم درش میاورد بیرون ویه چادر میکشید رومون وشلوار خودشم تا زانو میکشید پایین ومیخوابید روم وکیرمو میزاشت لای پاش وپاهاشو میچسبوند بهم و داستان میخوند برام و کسش رو میمالید به کیرم و همیشه بعد از تموم شدن داستان میگفت حالا که داستان خوندم برات باید روت یه ذره بخوابم و تو هم چشماتو باز نکنی و چون منم بچه بودم به حرفش گوش میکردم اونم تا میتونست خودشو میمالید بهم و سر کیرمو میکردداخل کسش واروم اروم اینکارو میکرد واخرش همیشه احساس میکردم کل کیرم خیس خیس میشه واروم بلند میشد با دستمال پاک میکرد بدنمو و دقیقا یادمه همیشه اخرش بهم میگفت اگه به کسی نگی وبه حرفم گوش بدی دفعه بعدی عروسک واست میخرم این جریان تقریبا یه سالی ادامه داشت یادمه اخرین بار بهش گفتم میزاری منم واسه تورو ببینم و دست بهش بزنم که نزاشت و دعوام کرد ومنم بهش از سر بچگی و بخاطر چیزایی که از دوستام شنیده بودم و یاد گرفته بودم (اخه ما تو روستا زندگی میکردیم ) وسط کارمون بهش گفتم میزاری ایندفعه من بخوابم روت و بکنم که از تعجب همینجوری موند ونمیدونم چی شد که قبول کرد وهمینجوری که چادر رومون بود خوابید منم خوابیدم روش و گفت حق نداری چشاتو و کنیا منم قبول کردم شروع کردم به عقب جلو کردن بین پاهای خیسش واون اروم اروم اه میکشید که بعد کلی عقب جلو کردن منو محکم بغل کرد و گفت دیگه بسه همینجوری بخوابیم که بعد نیم ساعت ازهم جداشدیم و بهم گفت اگه به کسی بگی میزنمت و این اخرین بتری شد که اون کارو کردیم ودیگه باهام اینکارو نکرد .الانم که ازدواج کرده نمیدونم اون روزا یادش میاد یا نه ولی من همه چیزش یادمه و عاشق کونشم که میدونم هیچوقت دستم بهش نمیرسه ممنونم دوستان امیدوارم از داستان کاملا واقعی من لذت برده باشید

نوشته: شکست خورده

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها