داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اتوبوس هوس 65

مینا هم داشت بهم حال می داد . اون با حرکات تند خودش سعی داشت بازم به کیرم لذت بده .. ولی تا یه حدی کیر من اون شقیت اولیه رو نداشت . با همه اینا در حال حال کردن بوده و منتظر بود تا وقف خودشو نشون بده و ثوابی کرده باشه . معین : چطوری ایمان جون خوب داری خیرات می کنی . -میگم دادا فدای تو . اگه میشه تو هم بیا کمک خیرات تا در ثوابش شریک شیم . – این جا کم آدم نداریم که حال کردن با اونا ثواب داشته باشه . -اصلا عشق کردن با زنا یعنی ثواب .. دیگه قاطی کرده بودم . نفهمیدم مینا کی پا شد و نلی اومد جاش نشست . نلی طبق معمول حرفای تکراری خودشو می زد . ناز می کرد . -ایمان خیلی نامردی . -این حرفو خیلی از خانوما به من می زنن. -خب هستی دیگه. -واسه چی ؟ -واسه این که همین که بوی یه کوس تازه ای به مشامت می رسه فوری اونی رو که داری بوش می کنی و لیسش می زنی ول می کنی. -من کی همچین کاری کردم . مگه غیر اینه که ما اومدیم این جا بتونیم همه با هم خوش باشیم . -پس بیا . به من ثابت کن که من اشتباه می کنم . -میگم اینم از اون حرفاست دیگه . -آره باید مردونگی خودت رو نشون بدی . -بیا ببین . اینا هاش . اینم کیر من . خوب دید زدی ؟ -می خوام در مردونگی ثابت کنی و نشون بدی . -بپر روش . می خوام موتور گازی رو گا زش بدم . -بگو موتور دنده ای ! -راست میگی . این کیر ما خیلی شبیه دنده هست . ولی بیشتر به دنده ماشین می خوره . حرکت کن .. دنده بزن .. -بنزینم تموم شد نلی . دیگه نمی کشه . -من خودم اون داخل بنزین می ریزم . حالم داشت بهم می خورد . ولی اون ولم نمی کرد .. وقتی چشم باز کردم آفتاب قشنگی همه جا تابیدن گرفته بود . همه یه گوشه ای افتاده بودن .. لخت و پاپتی .. منو به یاد حموم عمومی مینداختن با این تفاوت که این جا یه حموم مختلط بود . بهترین کار این بود که بزنم به چاک . با این که صبح پاییزی و آفتاب فضا رو باید گرمتر می کرد ولی نسبت به دیشب احساس سر مای بیشتری می کردم . سرم به شدت درد می کرد . شاید گرما و حرارت دیشب به خاطر هیجان سکس بوده باشه . پاورچین پاورچین از اتاق خارج شدم .. یه چیزی تنم کردم و رفتم سمت باغ .. چه پرتقال های درشت و آبداری . ولی سر صبحی با شکم خالی اصلا حال نمی داد . سرم کمی درد می کرد . با این حال یه پرتقال پوست کندم و خیلی هم حال داد . حس کردم درجا سردردم خوب شد . شنیده بودم پرتقالای شیرین شمال جادو می کنن ولی نمی دونستم تا این اندازه .. دلم می خواست برم یه گوشه ای و در آفتاب دراز بکشم و یه چرتی بزنم خوابم میومد . این زنا رو اگه به حال خودشون بذاری و بگی آزادین که تفریح کنین و راحت باشین تا ابد دست از خوشگذرونی ورنمی دارن . جایی که من دراز کشیده بودم یه دور نمای قشنگی داشت . ولی هنوز پلکامو رو هم نذاشته بودم که صدای دو نفرو شنیدم . ای بابا ..این جا هم امون نداریم . سر صبحی این صداها از کجا میاد .. .. خودمو به نزدیکی صدا رسوندم . پشت چند تا از درختا قایم شدم تا بهتر شاهد صحنه باشم . دو تا زن داشتن با هم لز می کردن . همونی که توی اتوبوس و ته اون نشسته بودن . اسمشونو یادم رفته بود . به نظرم یکی شون عاطفه بود و یکی دیگه هم سمانه .. انگاری سردشون می شد اگه می خواستن کاملا بر هنه شن . آخه چرا اومدن این گوشه قایم شده بودن . یه مانتو ی بلند تنشون یود که ظاهرا زیرش هیچی نداشتن .. اسمشون همونی بود که حدس می زدم . -عاطفه میگم چرا ما با مردا حال نکنیم . -می ترسم . -منم می ترسم . ولی ولی اگه ترسی هست برای بقیه زنا هم هست . رویا می گفت که ظاهرا اونا دوست پسر داشته و یه شب دو تا دوست پسرشون در یه خونه به اون دو نفر تجاوز کرده فرار می کنن . اصلا معلوم نبود کی هستن . رفتار وحشیانه اون مردا سبب شده بود که اونا از سکس با مردا فراری باشن . حالا چه طور شده بود که قبول کردن بیان و شاهد سکس زن و مرد یاشن رو نمی دونم . ممکن بود برای این باشه که بخوان خودشونو در مان کنن . . -سمانه من از کیر می ترسم . خیلی زشته. -راست میگی اون شب دو تایی مونو زخمی کردن و رفتن . -ولی فیلمای سکسی رو که می بینم حال می کنم. -آره به نظرم اون خانوما از کرات دیگه اومدن . -چه جوری می تونن کیر کلفتو توی کس و کون خودشون جا بدن . -ولی این جا اگه کیر هیشکی ترسناک نباشه من از کیر ایمان خیلی می ترسم . -حالا که به زور نخواسته تو رو بکنه . – ولی مینا جون میگه یه بار که به نرمی وارد کست شه ترست می ریزه . دو تایی شون چه حرفایی می زدند ! اعصابم خرد شده بود آخه عاطفه افتاده بود رو سمانه . تن لختشون در تماس با هم بود ولی من هیچی نمی دیدم . چون دو تایی شون با یه مانتوی باز از جلوی بدن رو هم قرار گرفته بودن … ادامه دارد ..

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها