داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خواهر زن تپل و قد کوتاه

سلام وقت بخیر برام مهم نیست چه فکری میکنید یا چه فحشی میدید چیزی که مینوسم کاملا واقعی هست
اسمم وحید ۳۸ سالمه ۸ ساله ازدواج کردم خانمم ۴ سال کوچیکتره از من یه خواهر داره از من یه سال کوچیکتره اسمش مریم و مجرده از وقتی نامزد کردیم فهمیدم سر و گوشش میجنبه خیلی زوم بود روم و من اینو حس کرده بودم همش دنبال بهانه بود یه جوری پیشم باشه باهم شوخی میکردیم و میگفتیمو می‌خندیدیم پیش خانمم هم عادی بود این قضیه هر موقع بیرون میرفتیم خانمم میگفت مریم هم ور داریم تنهاست حوصله اش سر میره بعد عروسی یه سفر چند روزه رفتیم شمال که مریم هم بود وقتی اونجا رفتیم تو آب و برگشیم خونه که گرفته بودیم رفتیم دوش بگیریم خانمم و مریم باهم رفتن تو حموم اونا در اومدن من رفتم کاملا اتفاقی در حمومو باز کردم وتو آیینه مریم دیدم لخت بود داشت لباس می‌پوشید اونم منو دید(کاملا مطمئن هستم)ولی به روش نیاورد و آروم به پوشیدن لباساش ادامه داد یه جورایی مطمئن شدم بهم حس داره نزدیک یه سال از ازدواجمون می‌گذشت که یه مشکلی پیش اومد و خانمم بیمارستان بستری شدمریم همراه میموند پیشش منم کلا بیمارستان بودم داخل راه نمیدادن ولی شبا هم تو ماشین بودم نکنه کاری داشته باشن و من نباشم تا یه شب حال خانمم یه مقداری بدتر شد و انتقال دادن بخش دیگه که همراه نمیذاشتن بره تو مریم بهم خبر داد من رفتم و دیدم دیگه کاری از دستم بر نمیاد به ناچار اومدیم تو حیات بیمارستان گفتم به مریم چیکار کنیم گفت هیچی دیگه بریم خونه گفتم این موقع شب اونا هم نگران میشن بریم خونه ما صبح اول وقت میایم ببینیم چی میگن گفت باشه راه افتادم سمت خونه خودم با بیمارستان کمتر از ۱۰ دقیقه فاصله بود تو را بهم گفت میتونی یه زره گردن منو بمالی بد جور درد مینه در حال حرکت یه خورده گردنشو مالیدم رسیدیم خونه و گفت اگه بدونن شب بیمارستان نبودیم برامون بد نمیشه گفتم چرا خیلی هم بد میشه گفتم اول وقت میریم قبل اینکه کسی بیاداونجا باشیم ساعت ۱۱ شب بود مانتو و شال شو در آورد رفت تو اتاق گقت ازشلوار خونگی خانمم بهش بدم منم یه دامن بهش دادم و کم کم اون فکر بده اومد تو ذهنم تا اون لحظه حتی بهش فکر هم نمیکردم دامنو دادم بهش اومدم بیرون جلو در صدای باز کردن دکمه شلوار و زیپ شلوار شو شنیدم بعد برگشتم داخل یه شورت صورتی تنش بود یه نگاه کردو گفت وای اینجا چیکار میکنی گفتم ببخشید حواسم نبود داری لباس عوض میکنی گفت خوب حالا چرا وایسادی برو دیگه منم با خنده گفتم خوب تو چشم میزنه چیکار کنم خندید گفت برو بیرون منم آروم برگشتم سمت بیرون ولی در همون حال دو سه بار با خنده برگشتم نگاه کردم اونم خندید گفت هیزی دست خوت نیست ذاتی همه مردا اینجورین کلا تو فکر این صحنه بودم هزارتا فکر از سرم رد شد ولی میترسیدم اگه یه درصد نه می‌آورد و می‌گفت زندگیم از هم میپاشید ولی میدونستم بهم حس داره فقط مطمئن نبودم از اتاق اومد بیرون تو پذیرایی جلو تلویزیون نشسته بودم کنارم نشست پشتشو کرد بهم و گفت گردنو کتفم و بمال منم آروم آروم میمالیدم گفتم خیلی درد داره گفت آره فک کنم رگ به رگ شده بهش گفتم میخای با پماد درد بمالم گفت آره ممنون میشم رفتم یه پماد از یخچال آوردم بهش گفتم چه جوری پماد بزنم لباسات کثیف میشه پیرهنش در آورد ست همون شرت که دیدم سوتین داشت سینه هاش بد جوری تو چشم بود یه خورده پماد زدم به گردنش و آروم آروم ماساژ دادم یه چند دقیقه بعد احساس کردم تن صداش و نفس هاش فرق کرده از بغل نگاه کردم دیدم چشاشو بسته بعضی وقتا هم لبشو گاز میگیره فک کردم موقیت خوبی آروم بند سوتين و باز کردم یه زره گردنشو برگردوند سمت من یه لبخند زدو هیچی نگفت به نظرم اومد این یه چراغ سبز با ترس آروم دستمو از زیر بغلش رد کردم سمت سینه هاش هیچ واکنشی نشون نداد دستم رسیدو آروم گرفتم تو دستم خیلی نرم بود نسبت به همسرم نوک سینه اشو گرفتم وسط دوتا انگشتم آروم فشار دادم یه آهی کشید و پشتشو چسبوند به من قشنگ ولو بود رو پام سوتینشو کامل در آوردم هر دوتا ممه تو دستم بود گفتم پایه ای بریم تو اتاق بهم نگاه کردو خندید پرسید تو اتاق چه خبره گفتم بستگی داره به تو که تا چه مرحله ای راه بدی گفت من همیشه از مراحل آخر خوشم میاد برداشتمش تو بغلم بردم تو اتاق در اومدم بیرون و یه ژل تأخیری داشتم زدم یه کاندوم تأخیر هم تو دستم بردم رو تخت دراز کشیده بود به پهلو کنارش دراز کشید دوباره ممه هاشو گرفتم تو دستم آروم برگشت سمت من دستشو برد پشت گردنم و باهام لب تو لب شدبهم گفت خیلی وقته منتظر این لحظه هستم دستمو بردم سمت کسش آروم انگشتمو کردم تو شیار کسشو آروم آروم مالیدم داشت حال می‌کرد چند دقیقه ادامه دادم هم لب میگرفتم هم سینه شو هم کسشومیمالیدم دامن و شورشو در آوردم یه کس خوشکل جلوم بود یه لیس محکم زدم به کسش تا شروع کردم بخورم گفت نه دوست ندارم نذاشت بخورم گفتم خودت چی میخوری با یه عشوه وناز پاشد گفت یه زره شلوارو شورتمو باهم در آوردم تی شرت هم در آوردم کیرمو گرفت تو دستش شروع کرد به مالیدن بیضه هام لبشوچسبوند به کیرم انگار داشت بو می‌کرد دو ستا زبون کشید بعد کرد تو دهنش خیلی عالی بود بر همسرم که اهل خوردن نبود این اینکاره بود ازش پرسیدم دوس پسر داری یه حالت خاصی نگاه کرد و گفت نچ تو رو دارم کارت در اومده باید به دو نفر برسی گفتم چی بهتر از این گفت یه کاری میکنم کنار خانومت جا کنی توش خنده ام گرفت یه چند دقيقه خورد گفت فک کنم بسه دراز کشید پاهاشو دادم بالا سرشو مالیدم سوراخ کسش چشاش و بست آروم گفت فقط یواش توروخدا کیرمو هل دادم تو سوراخ خیلی تنگ بود کم مونده بود کیرم از وسط تا شه به سختی سرش رفت تو باورم نمیشد اینقدر تنگ باشه کم کم هل دادم تو تا نصفه هاش رسیده بود دستشو گذاشت رو سینه ام گفت یه لحظه صبر کن درد داره آروم در آوردم رفتم وازلین آوردم زدم داخل کسش و سر کیرم مالیدم و فرو کردم میدونستم ممکنه وسطا دوباره پشیمون بشه با یه حرکت تا ته جا کردم یه جیغ بلند زد گفتم چی شد آرومتر تو صورتش نگاه کردم داشت گریه میکردم آروم آروم شروع کردم تلمبه زدن باهاش لب تو لب شدم دوباره یه چند دقیقه بعد پا شدم پوزیشن عوض کنم دیدم خون ریزی داره بهش گفتم گفت مگه پرده زنتو
زدی خونریزی نداشت تا فهمیدم باکره بوده ولی من تو کف بودم اونم بدتر از من ادامه دادم سرعت سکس بالا رفته بود نفس هاش تند تر شده بود دوباره وسطا زد زیر گریه بعد محکم بغلم کرد فهمیدم ارضا شده بهش گفت از پشت میدی گفت این سری نچ دفعه بعد شاید اونم اگه پسری خوبی باشم از جلو ادامه دادم تا ارضا شدم پا شدیم رفیتم حموم برگشتیم ملافه تخت رو انداخت تو ماشین یه ساعت تو بغلم نشسته بود نه اون حرفی میزد نه من دستم داخل لباسش بود و ممه خوش فرمش تو دستم صبح راه افتادیم سمت بیمارستان بیچاره نمیتونست راه بره یه خورده دلم براش سوخت و این تازه شروع برنامه ما بود تا همین جا بسته .فک نمیکردم اینقدر سخت باشه خوندش راحت تره ولی نوشتن نه اگه فرصت کنم بقیه رو دوباره مینویسم ممنونم از دوستانی که فرصت اشتباه میدن به تازه کاری که اولین خاطرشو نوشته پایدار باشید👍👍👍

نوشته: اهریمن تباهی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها