داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

به چشم خواهر می دیدمش (۴)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام دوستان امیدوارم که اشتباهات لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحهی رو به فراموشی سپرده باشید جقتون آب دار رفقا…
/بخش هفتم__
تموم بدنم داشت از شدت استرس می لرزید ، واقعا این دختره زده به سرش اگه کسی بویی از ماجرا ببره آبروم پیش همه بدتر از همه پیش خانوادع خودم میره.از کارخونه بیرون اومدم چاره ای نبود، شیطون بدجور زیر جلدم رفته بود از یه لوازم بهداشتی تاخیری گرفتم و راه افتادم اول باید یه دوش میگرفتم و برا فتح الفتوح حاضر میشدم، تو چتا گفته بود این اولین سکس زندگیشه نباید زیاده روی میکردم ولی باید جوری تو رابطه باشم که خوشش بیاد نه اینکه زدهح بشه همینجور ذهنم درگیر بود که فهمیدم جلو درم ،ماشینو پارک کردم و سریع رفتم خونه، برا اصلاح پشما با موبر دیر شده بود و مجبور شدم از ماشین اصلاح و سه تیغ استفاده کنم، نمیدونم چن دقیقه طول کشید همه این کارا سریع موهامو سشوار زدم که دیدم پیام اومد ، بلاخره لحظه موعود فرا رسیده بود، با آیفون درو باز کردم و جلو در منتظر شدم،با دیدنش قند تو دلم آب شد عجب تیپ خفنی زده بود.تو دلم آرزو کردم کاش جاشون با سودا عوض میشد هرشب میکردمش.
وقتی داخل شد سریع کشیدم تو بغلمو لبمو گذاشتم رو لباش، پاشو بلند کرد و چسبوند تو رونم و بالا پایینش کرد، چشاش خمار خمار بود،
دستشو کشیدمو بردم اتاق خواب ، اگه سودا مارو اینجوری میدید حتما یه کاری دستم میداد. کشیدم پرتش کردم رو تخت و خودش دکمه شلوارشو باز کرد ، انگار مهسا خانوم عجله داشت برا جر خوردن کونش.
لباسامو در اوردم و شروع کرد به مالیدن کسش رفتم جلو تخت زانو زدم و شروع به لیسیدن کسش کردم مزش کمی شور بود ولی واقعا حس و حال بهتری داشتم، صدای مهسا نمیومد سرمو بلند کردم دیدم دستش لای دندوناشه یه لحظه خندم گرف گفتم راحت باش خودتو خالی کن.
با خوردن چوچولش صداش بلند تر شد و به خودش پیچید باید کاری میکردم که لذت سکسو ببینه، شروع کردم به خوردن سینه هاش .اونم با دستاش سرمو فشار میداد،به پشت خوابیدمو رو تخت اومد کیرمو گذاشت دهنش یه صدای اووومی کرد و شروع به خوردن کرد حس خوبی برام داشت انگار داشتم پرواز میکردم انگار یه کوهی از رو شونه هام برداشته شده بود ، به پشت خوابوندمش نمیتونستم به کسش دست بزنم و قرارمون سوراخ کونش بود. کونش خوش فرم و ژله ای بود، یکمی کرم زدم تو سوراخش تا نرم و لیز بشه با مالیدن سوراخش آه و ناله هاش بلند شد
+زود باش بکن امیرم منو به آرزوم برسون
بااین حرفاش بیشتر حشریم میکرد یکمی کرم زدم رو کیرم و گذاشتم رو سوراخش از شدت حشر یکمی کونشون خودش بلند کرد تا کیرم بره داخلش منم دیگه نفهمیدم چیشد فقط دیدم محکم داره تشک رو چنگ میزنه و منم تند تند دارم تلمبه میزنم نمیدونم داشت لذت میبرد یا درد میکشید ولی صداش خیلی بلند شده بود ،یه پنج دیقه تلمبه زدم که صداش در اومد امیرم زود باش من دارم میمیرم از شدت ارضا .
موهاشو از عقب گرفتم و تلمبه رو تند کردم ، من هنوز تازه داغ کرده بود ، بیرون کشیدمو گفتم بلند شو ، داگی کردمو و نشستم رو کونش.سوراخش بازه باز بود ، محکم کیرمو بردم داخل ، بعد چندتا تلمبه بلاخره آبم اومد و همشو ریختم تو کونش اونم دراز کشید و همینجوری کیرم موند تو کونش صدای نفس نفس هامون ریتم گرفته بود و با صدای آروم گفت بهترین لحظه های عمرمو تجربه کردم ممنونم ازت امیرم از روش بلند شدمو رفت دستشویی ساعت هفت بود باید کم کم راه میافتادیم،با هم رفتیم خونه پدر زنم تو راه کلی قربون صدقه اش رفتم چون اولین سکسش بود اصلا حال حرف زدن نداشت جلو در شهرک پیادش کردم و من سریع تر رفتم تا اون پیاده بیاد .
از اون روز همیشه سعی کردم ازش دوری کنم چون مطمئن بودم باادامه این روند بلاخره گندش در میاد اما همیشه موقع سکس با سودا تصورم مهسا و سکس خوبی است که باهم داشتیم.
_/بخش هشتم
من بلاخره تونستم فانتزی چن سالمو به واقعیت تبدیل کنم ، بعد اون سکس امیر خیلی از من دور شد منم بعد اون اتفاقات دیگه نتونستم هیچ دوست پسری رو تو زندگیم وارد کنم چون دل من فقط امیررو میخواست نمیخواستم بهش التماس کنم چون زندگی خواهرم وسط بود و اونم دوست نداشت زندگیش خراب بشه ، چندین بار سعی کردم تا خودمو بکشم تا راحت بشم ولی نتونستم،کاش زمان به عقب برمیگشت و من این اشتباهات رو مرتکب نمیشدم‌، بلاخره ۸ماه بعد اون اتفاق یکی از پسرای همکار بابام اومد خواستگاریم چن باری هم دیگه رو تو مهمونیا دیده بودیم اسمش یاشار بود یه مرد خوش رو وخوش خنده که منم به اصرار مامانم قبول کردمو عقد کردیم، همیشه داستان منو امیر بین خودمون میمونه مطمئنا اشتباه از من بود و اونم نتونست تصمیم درستی بگیره ، امیر و سودا بلاخره یه بچه هم به دنیا آوردن و تو خوشی به زندگیشون ادامه دادند…
دوستان امیدوارم از داستانمون لذت برده باشین و بازم اگه غلط املایی یا جمله بندی بود به لطف و بزرگواریتون ببخشید روز و شب خوش 💙

نوشته: شاه_سیک

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها