داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سپیده تپل و بانمک

سلام

اسمم مهران و ۳۴ سالمه.
امیدوارم حال دل همتون خوب باشه.
من چند سالی هست که تو سایت انجمن کیر تو کسم.ولی تا حالا داستان ننوشتم.خیلی داستان خوندم.از دختر همسایه و دختر عمو و دخترخاله و …
ولی همیشه از محارم بدم میومد و حتی هیچوقت سعی نکردم که به محارم فکر کنم چه برسه به نزدیکی باهاشون.فقط هرازگاهی داستان محارم میخونم
فکر نمیکنم دوستان خیلی مایل باشن از قد و وزنم بدونن.

محرم سه سال قبل بود که با پسرداییم قدم میزدیم و صحبت میکردیم که چشمم به دختری با حجاب و چادری و البته زیبا افتاد.نه اینکه دوستان فکر کنند به قصد و نیت مزاحمت قدم میزدیم.به هرحال محرم و عذاداری پسندیده نیست.منم دیگه چون وقت ازدواجم بود و خودم دوست داشتم سر و سامان بگیرم بهش گفتم میتونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم.بخدا قصد مزاحمت ندارم که واقعا هم نداشتم.برام جذاب بود.رفتیم داخل کوچه و من بهش پیشنهاد دادم برای آشنایی بیشتر و در صورت توافق ازدواج و چون گوشیمو دزدیده بودن شماره پسرداییمو دادم و بهش گفتم اگر تماس گرفتید و نظرتون مثبت بود به پسرداییم بگید که بهم اطلاع بده.قبول کرد و رفتیم.بعد از مدت کوتاهی پسرداییم زنگ زد و گفت دختره تماس گرفته ولی حرفی نزده فقط سلام و علیک ساده و قطع کرده.شمارشو بهم داد و من باهاش تماس گرفتم که بعد از سلام و احوالپرسی گفت شما،منم گفتم همونیم که تو خیابون باهاتون صحبت کردم به نیت آشنایی بیشتر.نشناخت و گفت آقا مزاحم نشو نامزد دارم.منم معذرت خواهی کردم و قطع کردم.خیلی برام سوال بود که چیشده؟اگر مخالف بود اصلا چرا با پسرداییم تماس گرفت.خدامیدونه بعد از قطع شدن حتی یک دونه اس ام اس هم بهش ندادم.بعد از چند روز زنگ زد.سلام کرد و گفت آقا چرا اذیت میکنی من که گفتم نامزد دارم.میگم حتی بهش پیام هم نداده بودم.که خلاصه بعد از کمی صحبت و آشنا شدن و گفتش که نامزدش ترکش کرده تازه فهمیدم که این دختر اصلا اونی نبود که ازش درخواست آشنایی کرده بودم.یه دختر تپل و بامزه و شیطون که شیطونی کرده بود و یه شماره الکی گرفته بود و به پسرداییم زنگ زده بود.خلاصه ما با هم آشنا شدیم و بعد از یکسال بیرون رفتن و پارک و سینما بالاخره یک روز صبح رفتم دنبالش که بیایم خونمون.البته چیزی حدود سه یا چهارماهی بود که بدون دعوا و ناراحتی ازش درخواست سکس داشتم و مایل نبود.منم نمیخواستم با خودش فکر کنه که فقط بخاطر همینه که باهاش دوستم و ناراحتش کنم.دلیل اینکه راحت اومدیم خونمون بخاطر این بود که هم من و سپیده تک فرزندیم و خواهر برادری نداشتیم و هم روزا بابام سرکار بود و مادرم بخاطر بیماری مادرش اکثر روزها از مادرش پرستاری میکرد و خونه نبود.البته تو این مدت فقط در حد بوسیدن تو جاهای خلوت مثل پارک و … پیش رفته بودیم نه بیشتر.اونم بخاطر علاقه به من قبول کرد بیاد خونمون.ساعت دقیق رو نمیدونم که چه ساعتی رفتم دنبالش فقط میدونم رسیدیم خونه ساعت هفت بود.با ترس و احتیاط از اینکه کسی ما رو نبینه که شر بشه اومدیم داخل و نشست رو مبل و منم براش میوه آوردم و مشغول تماشای تلویزیون شدیم.کم کم باهم صحبت میکردیم و درددل میکرد باهام و میگفت مادر و پدرش اذیتش میکنن و …

طبق معمول از خودمون میگفتیم و حرفای معمولی.صبح زود چون دوش گرفته بود موهاش خیس بود و بخاطر سروصدا تو خونشون موهاشو خشک نکرده بود و من با سشوار براش خشک کردم.دختری بود که بخاطر اذیتهای خانوادش خیلی نیاز به محبت داشت.راستی یادم رفت بگم که من شدیدا احساساتیم و دل نازک.

گفتم نمیخوای آزادتر باشی که مانتوشو درآورد و با یک تیشرت سبز و شلوار لی نشست.قلبم تندتند میزد.دستشو گرفتم و با دست دیگم انداختم رو دوشش و یکم به خودم نزدیکترش کردم.یه بوس از لبش کردم و بوسه ها پشت سرهم ادامه داشت تا چند دقیقه.

بعد از چند دقیقه بهش گفتم بریم رو تخت دراز بکشیم که قبول کرد.دراز کشیدیم و با گوشیم یه آهنگ از قمیشی که عاشق قمیشی هم هستم گذاشتم.

اون آهنگی که میگه…

وقتی دستام خالی باشه
وقتی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو

بغلش کردم و نگاش میکردم و بوسش میکردم.کم کم تیشرتشو دادم بالا و دستمو بردم سمت سینه هاش و نوک سینه هاشو گرفتم و میک میزدم.

چون سنش کم بود و تجربه نداشت یه جوری شد…چشماشو بسته بود و هیچی نمیگفت.بهش گفتم بلند میشی تیشرتتو در بیارم.خیلی سریع و تو یه چشم بهم زدن پاشد و تیشرت و سوتینشو درآورد.دراز کشید کنارم.هرچقدر سینشو میخوردم سیر نمیشدم.بهش گفتم میشه شلوارتم در بیارم.اونم قبول کرد و شلوار و شرتشو درآوردم.همه شماها میدونین دخترایی که سنشون پایینه خیلی شهوتی ترن.رفتم وسط پاهاش دیدم که کس خوشگل و کمی خیس که انقدر خوشگل بود گذاشتم دهنمو لیس زدم براش.چشماشو بسته بود و هیچی نمیگفت.با دستم سینشو گرفته بودم و داشتم کسشو میخوردم.یه ناله و آخ و اوخ ضعیفی میکرد.بهش گفتم که تو هم میخوری گفت نه بذار دفعه بعد.منم قبول کردم و گفتم باشه.برگشت و بعد از اینکه باسنشو با دستم باز کردم دیدم یه سوراخ خیلی تنگ جلوم بود.خیلی تنگ به معنای واقعی.از بغل تخت کرم برداشتم و انگشتمو کرمی کردم و داخل کونش کردم.یه آخ گفت.منم حداقل یک ربعی انگشت میکردم.به خیال خودم که باز شده به کیرم کرم زدم و سرشو گذاشتم دم سوراخ فشار دادم.گفت وای درد داره مردم.آخ مهران سوختم.با خودم میگفتم الان تا ته میره ولی نگو بعد از کلی فشار و دردی که گرفته بودش فقط نصف کیرم رفته بود.سپیده هم شدید درد داشت.به حدی تنگ بود انگار که کیرم لای گیره باشه.فکر کنم حدودا ده تا تلمبه نزده بودم که یه لحظه یه آخ بلند گفت.وایسادم ببینم چیشده که گفت مهران رفت تو کسم.بلند شدم نگاه کردم دیدم در حین انجام کار دراومده و رفته تو کسش.دیدم بعععله مقداری خون وسط پاهاش ریخته.شروع کرد به گریه کردن.هرچی بهش میگفتم اشکال نداره من نامرد نیستم که بخوام بزنم زیر همه چی.مقصرم و تا آخرشم هستم.زنگ زدم آژانس رفتیم درمانگاه.بعد از اینکه نوبتمون شد رفت تو و بعد از یکربع اومد و ازش پرسیدم دکتر گفته بود حلقوی بوده و فقط کمی خراش پیدا کرده.خیالش راحت شده بود.بعد از اینکه دیدم راحت شده گفتم من برم قبول کرد و چون خونشون نزدیک بود اونم راه افتاد.من نمیدونستم که این آخرین دیدارمون بود.نه دیگه دیدمش و نه صداشو شنیدم.گوشیش خاموش بود.هنوزم ازش خبری ندارم و امیدوارم هرجا که هست و اگر ازدواج کرده سالم و خوشحال باشه.
امیدوارم همگی موفق باشید

نوشته: مهران

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها