داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

خواهر زنم به سیم آخر زده بود

سلام به همگی میخوام براتون ماجرای رابطه سکس با خواهر زنمو تعریف کنم
حدودا ۸ساله ازدواج کردم خانمم برای یه خانواده ۴نفری هستش که فقط یه خواهر داره هردوتاشون خداییش خوشگلن چشم رنگی خوش هیکل منم خودم به گفته دیگران خوشتیپ و خوش قیافه ام ۱۸۵ قدمه ۸۵ کیلو وزنم بزارین یخورده از قبلترام بگم تا برسیم به داستان خواهر زنم
من خیلی شهوتم زیاد بود تا اونجا که یادم میاد در سن پایینم همش کارم این بود که بین زنهای فامیل لول بخورمو اونارو کس وکون اونارو دید بزنم بعدش به یادشون هر زمان که فرصت میکردم خود ارضایی میکردم بعد از اونم که دیگه دختر دایی و دختر عمه و خاله از من در امان نبودن
بزرگتر که شدم دیگه برام خیلی مهم بود دارم کیو میکنم خوشگلی و هیکل و باکلاس بودن برای خیلی مهم شده بود بخاطر همین هر کیو میکردم ادم حسابیو بود برای خودش بیشترم با زنهای شوهر دار بودم که حسابی برام سنگ تموم میزاشتن و توقعی به جز کردن و بامن بودن نداشتن تا رسید به وقت ازدواجم که با خانمم آشنا شدم و دقیقا همون کسی بود که من میخواستم خوشگل پر نشاط و شیطون و باکلاس و البته نجیب و وفادار اونموقعه خواهرش سن وسال کمی داشت
بعداز ازدواج تصمیم گرفتم یا خداییشو بگم قبل ازدواجم تصمیم گرفته بودم دیگه با کسی اونم زن شوهر دار وارد رابطه نشم واقعا خسته شده بودم یه موقعهایی هم از خودم بدم میومد وقتی یاد مردایی میفتادم که عکساشونو تو خونه زنهایی میدیدم که من میکردمشون
بخاطر همین بعد از ازدواج با خودم عهد بستم که دیگه با کسی بغیر از زنم نباشم همین کارم کردم خداییشم کسایی تو طول ۴ سال ازدواجم به تورم میخوردن که واقعا دل کندن ازشون کار بسیار سختی بود و دوستانمم که بعضا شاهد این برخوردا میشدن میگفتن خاک توسرت چه خری هستی تو داره علنا میگه منو بکن تو بیخیال میشی…
ببخشید بچه ها سرتو درد اوردم نگین این چه آدم خودشیفته ای میدونم برای خیلی از شما هم پیش اومده
حالا بریم سر اصل ماجرا خواهررررررزن
خب میگفتم واقعا ۴ سال اول زندگیم واقعا به زنم وفادار بودم خواهر زنمم انگار دخترم بود (اینو بگم خواهر زنم اختلاف سنیش با من ۱۲ ساله)
همچین حسی بهش داشتم خیلی دوستش داشتم راحت بودم باهاش با من کشتی میگرفت تو بغلم میومد بوسش میکردم ولی هیچ حسی از نظر جنسی بهش نداشتم هر جا مسافرت میرفتیم مهمونی میرفتم با مابود حتی تو جمع های خانوادگی از زنم بیشتر به من میچسبید تا اینکه متوجه شدم دیگه رفتاراش با قبل فرق کرده نگاهی خیره و سکسی که بهم میکرد پیامهایی که دیگه داشت یه شکل دیگه ای میشد شاید پیش خودتون بگین داره کصشعر میگه کسی که قبلا اینهمه سکس داشته الان چرا نباید بکنه خواهر زنشو ولی خدا میدونه عین واقعیته ولی من به این رفتارش بی توجهی میکردم من زیاد میرفتم خونه پدر زنم و شبهای زیادی اونجا میموندیم خواهر زنم دیگه به سیم آخر زده بود از لباس پوشیدنش که دیگه جوری میپوشید که کون خوشگلش و سینه های شق و گرد خوشگلش بزنه بیرون
بالاخره مقاوت من شکسته شد دیگه داشتم به سکس باهاش فکر میکردم خوابشو میدیدم تو سکس با خانمومم اونو تصور میکردم باورتون نمیشه قبل از این احساسات خیلی باهم راحت بودیم بهم میچسبیدیم ولی بعد از این بهش نزدیک میشدم احساس میکردم خانم یا اطرافیانم زیر نظرم گرفتن این باعث شد یخورده ازهم فاصله بگیریم توی روابطمون ولی سکس با اون داشت منو دیونه میکرد از طرفی روم نمیشد بهش گم هرچند میدونستم با زبون بیزبونی اونم دلش میخواد نمیدونم چجوری بگم چه حس سنگینی بین ما ایجاد شده بود
کار بجایی رسید که میرفتم خونشون یواشکی شورتشو از اتاقش برمیداشتم با خودم میبردم پنهانش میکردم و زمانی که تنها میشدم نگاه ش میکردم و بوسش میکردم به یادش جغ میزدم بعد از چندبار استفاده مینداختم دور باز بعد مدتی یه شورته دیگه با هزار ترس ولرز میپیچوندم و به همون جغ زدن به یاد خواهر زن راضی میشدم تا اینکه احساس کردم فهمیده که من شورتاشو میبرم چون بار دوم سوم که اینکارو کردم دیدم شورتایی رو تو اتاقش میذاره که استفاده شده و روش خیلی سفیدک زدست ظاهرا خواهر زنه هم خودارضایی داره با خودش یخورده حساس شده بودم رو رفتاراش دیگه خیلی با گوشیش بود جلوی من گوشیشو میگرفت دستش دایم نشون میداد در حال چت کردنه منم که انقدر مست اون شده بودم رگ غیرتم بالا زده بود فکر میکردم دوست پسر پیدا کرده که قبلا اگه داشتم بهم میگفت خیلی بامن راحت بود آخه ولی جدیدا بخاطر احساساتی که پیش اومده بود از هم فاصله گرفته بودیم
گیر بهش میدادم بیرون میرفتیم زنمو بیخیال بودم همش حواسم به اون بود که مبادا کسی مخشو بزنه (حساس شده بودم بهش دیگه)
اونم فهمیده بود من تعصبی شدم بهش بیشتر منو اذیت میکرد شیطونی میکرد وای خدا چه حال بدی داشتم اونروزا …
تا اینکه با کلی کلنجار با خودم تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم برنامه ای چیندم که بدون حضور زنم بریم خرید که همینطورم شد منو خواهر زنم به بهونه انقلاب و کتاب رفتیم دربند موقع ناهار بود که شروع کردم بهش گفتم تو با کسی هستی؟گفت مگه برای تو فرقی نداره
گفتم چرا نداره اون کیه؟گفت حالا …داشتم دیونه میشدم گفتم اگه ببنمش میکشمش میخندید میگفت مگه تو چیکارمی …بغض گلوو گرفته بود که دیگه بهش گفتم من دارم دیونه میشم از دست تو چرا منو اذیت میکنی وقتی فهمید من جدی نارحتم گفت بخدا شوخی کردم بخدا همه اون کارارو بخاطر تو کردم میخواستم اینجوری توجه جلب کنم خلاصه هر چی تو دلم بود بهش گفتم وگفتم چند ساله که جوری دیگه دوستتدارم ولی بخاطر خواهرت نمیتونستم بهت بگم اونم بهم گفت که چند ساله منو دوست داره
وای چه احساسی بین ما بود من تا اونروز همچنین احساسیو تجربه نکرده بودم حتی بازنم تو پوست خودم نبودم پر از انرژی هیچکسیو دور و بر خودم نمیدیدم
همون جا تو سفره خانه اومد تو بغلم چندتا لب آبدار از هم گرفتیم رفتیم بالاتر تو کوه چقدر لب بازی کردیم تو لب بازی هر دومون ارضا شدیم چقدر احساس بین ما بود دیگه حالا فکر سکس روی تختخواب باهاش توسرم بود یعنی میشه من با خواهر زنم که چندساله تو کفش بودم حالا قراره سکس داشته باشیم اونجا بهم قول دادیم تا آخرش با هم باشیم و جوری رفتار کنیم کسی بو نبره مخصوصا زنم
دیگه کار من شده بود وقتی سرکار هستم دائم با خواهر زنم صحبت کنمو پیام بدم تا اولین سکسمون زمانی اتفاق افتاد که مادرزنم بخاطر بیماری نادری که داره و دکتری که سالی ششماه ایرانه با خانمم و پدر زنم برن با هواپیماه ۲روزه برن شیرازو بیان .جاااااااااان این بهترین فرصت بود که خواهر زنم بخاطر دانشگاه و امتحاناتش نره
روز قبل رفتن اونا دل تو دلمون نبود مگه میگذشت دقیقه ها دائم به هم پیام میدادیم و از فردای با هم بودن میگفتیم کیرم داشت میترکید از شهوت تا بالاخره ساعت رفتن شد من خودم رسوندمشون فرودگاه قرار شد خواهرزنم از دانشگاه بپیچونه بیاد خونه تا منم برمیگردم
مثلا قرا بود یکی از دوستای خواهر زنم بیاد پیشش که تنها نباشه شبها منم ۲ روز مرخصی گرفتم که باهم باشیم
بعد از فرود گاه با سرعت هر چه تمام رفتم سمت خونه پدر زن و موب شنیده بودم شیره تریاک بدجوری کمر و سفت میکنه یخورده شیره تهیه کرده بودم که از این دوروز نهایت استفاده بکنم
رسیدم دم در خونه کلیدو انداختم رفتم داخل دیدم با یه لباس سکسی دخترونه دامن کوتاه که لپای کونش بیرونه با یه تاب خوشگل که نصق سینه هاشو بیرونه منتظر منه با اون چشمای سبز خمارخوشگل و موهای لخت خرماییش زل زده به چشمای من لبای قلوه ای نازش
پرید تو بغلم لب تو لب زبان به زبان انگار ساعت از کار افتاده بود لب میگرفتیم و حرکت میکردیم سمت اتاق خوابش من که اصلا باورم نمیشد هیچ لبی تا به حال انقدر بهم حال نداده بود سینه هام از شهوت میسوخت پر از آب منی بودم زنم قبل رفتن به شیراز پریود بود زمانی هم که خوب شد عازم شیراز شد به همین خاطر من سر شار از منی بودم کیرم از همیشه بزرگتر شده بود رگهاش پر خونتر کله ش گنده تر و سیاه شده بود
به تخت رسیدیم لباسای منو از تنم در اورد فقط شورت پام بود شورتمو بو میکرد میگفت قربون کیرت بشم چقدر حسرت این کیرتو داشتم (چند بار موقع سکس من وخواهرش ظاهرا مارو دید زده بود)
شورتمو در اورد با ولع تمام کیرمو میخورد خیلی حرفه ای کیرم تو دهنش بود تخمام توی دستش با اون دستشم دست میکشید روی شکم و سینه هام (تعریف نباشه باشگاه میرم سیسبک و سینه های عضلانی دارم)
وااااای چه حالی میکردم چقدر شیره خوبه بر خلاف اسپری که حسو از شما میگیره شیره شهوتو زیاد میکنه هیچ آبتم نمیاد (البته چیز خوبی نیست بخوایین بهش عادت کنین فقط بدرد یه همچین سکسایی میخوره که دلتون نمیاد زود تموم بشه)
حالا نوبت من بود شروع کنم به خوردن همچین جیگری از سر و گردن و چشماش گوشاش لیس بزنم بخورم تا شکم و عرق زیر بغلش که آدم مست میکرد تا اون کص خوشگل صاف وتپل سفیدش زبونم که به کصش خورد برای بار اول ارضا شد جوری که نتونست رو پاش وایسه افتاد روتخت یخورده که اروم گرفت شروع کردم باز به خوردن چه بوی کصی میداد من اصلا دوست ندارم کص لیسی کنم بار اولی بود که کصو کون لیس میزدم برای زنمو شاید چندبار اونم خیلی کوتاه خورده بودم ولی این فرق میکرد
زبونمو چنان تو سوراخ کونش فشار میدادم که میرفت تو سوراخ کونش
به حال ۶۹ شدیم واااای نگاه میکردم از پشت به کص وکونش هیچی کم نداشت ندیده بودم تا به اون روز همچین چیزی از زنمم خیلی بهتر بود آخه باشگاهم میره خواهر زنه
دیگه وقتش بود بکنم تو کونش از کردن تو کص که محروم بودم کونم آخه سخت بود براش جنده نبود که بخوام کونشو پاره کنم ‌‌بهشگفتم گفت بکن توش فقط یواش بکن خلاصه با روغن آرگان که کنار تختش بود کیرمو کونشو چرب کردم یواش یواش با هزار بدبختی کله خاندایی رو جاکردم اولش از زیر کیر در میرفت بعدش یواش یواش که چندبار عقب گلو کردم صداش جیغ ودادش کمتر شد گریه میکرد و ناله لبمو میخورد گاز میگرفت وااااای وااااای چه حالی چه سکسی خدا نصیب همه بکنه این حالو …
دیگه داشت ابم میومد کیرم چنان باد کرده بود که یاد مار آناکاندایی افتاده بودم که یه گراز بلعیده بود
یادم میاد خواهر زنم ۴ بار ارضا شد تا منم ارضا شدم ابمو چنان تو کونش ریختم که میگفت سوختم چقدر داغه آبت
کیرم همونطوری تو کونش بود که یواش یواش کوچولو شد در اومد بیرون پشت سرشم آب منی از کونش بیرون میومد یک ساعتی خوابیدیم باهم بعد حمام و ناهار بعد ناهار این سکس ادامه داشت تا شب و فردای اون روز و تا امروز که من سر کارم و تصمیم گرفتم این ماجرا رو براتون بنویسم
البته خانمم یخورده شک کرده به خواهرش بخاطر اینکه هیکلش از حالت دخترونه در اومده سایز سینه هاش ۸۵ شده کونش تپل و سکسی تر شده ولی اینکه به من و رابطه من با خواهرش شک کرده یا نه در پاره ای از ابهاماته …خنده
دوستان ممنون از اینکه داستانمو گوش کردین امیدوارم توانسته باشم آتش شهوت رو درون شما شعله ور کرده باشم و شرمنده اگه بعد نگارش کردم و نظم خوبی داستانم نداشت
امیدوارم کصی که مدتها تو کفش هستینو بهش برسین که هیچ سکسی لذتبخشتر از این نیست

درووود

نوشته: سعید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها