داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

همش تقصیر زنم بود

این قضیه که براتون تعریف میکنم کاملا واقعیه و برام اتفاق افتاد تو زندگیم
بیرون مغازه ایستاده بودم پریسا خانومم آمد بیرون صدام زد گفت شیما میگه این مانتو که پرو کرده به نظرش یه خورده اندامیه شاید رضا شوهرش نزاره بپوشه بیا تو ببین به نظر تو چطوره ، منم وارد مغازه شدم شیما در اتاق پرو ایستاده بود داشت تو آینه روی در پرو خودشو برانداز می‌کرد ، پریسا گفت ببین من به شیما میگم عالیه میگه میترسه رضا نزاره بپوشه یهو شیما چرخید مثلا پشتشو تو آینه ببینه دیدم وای مانتو چقدر رو باسنش چسبیده و فرم کونش و محشر کرده یه لحظه مسخ شدم شیما انگار فهمیده باشه یه نگاه شیطنت آمیز بهم کرد پریسا خانومم یهو انگار فهمیده باشه چه غلطی کرده گفت تو به نظرت خوبه گفتم از نظر من عالیه ولی مهم رضاست ، یهو شیما گفت خوش بحالت پریسا محمد اصلا گیر نیست.
شب رو تخت پریسا بی مقدمه گفت فرم کون شیما خوبه ولی یه عیب بزرگ داره گفتم چی گفت روی کونش جوش میزنه گفتم تو از کجا دیدی گفت خودش بهم گفته ، حس کردم فهمید بدجوری کون شیما آمده به چشمم میخواد یه جور از چشمم بیفته آخه میدونه از جوش بدم میاد
شیما و رضا کنار مغازه ما شال فروشی داشتن منم کیف و کفش ، البته مغازه اصلی خودم تو یه پاساژ دیگه بود این مغازه کوچیک رو یک ماه پیش راه انداختم و سپردمش به زنم تا اون برگردونه فقط شبا که میومدم دنبالش تا بریم خونه شیما و رضا رو میدیدم رابطه پریسا با شیما هر روز گرم‌تر میشد و منم به همین واسطه با رضا بیشتر دوست میشدم تازه وارد بازار شده بودن و خیلی دلش می‌خواست هر تجربه ای دارم بهش بگم.چند بار بعد از بستن مغازه چهارتایی شامو رفتیم بیرون یه خورده صمیمیت بیشتر شده بود شیما چهره معمولی داشت ولی اندامش محشر بود از اون طرف زن خودم چهرش عالی ولی اندامش معمولی ، یه شب بعد از بستن مغازهامون رفتیم تو پارک بستنی بخوریم یهو بحث هیزی مردا شد نمیدونم چی شد یهو رضا خاطره دوست صمیمیش رو گفت که بعد ۸ سال دوستی یه روز که خونه نبوده میاد در خونه زنگ میزنه شیما خونه بوده بعد که بهش میگه رضا نیست اصرار که بیام داخل و من عاشقتم و از این حرفا شیما هم راش نمیده و بعدم به رضا میگه و دوستیشون از بین میره … شبش تو خونه پریسا گفت خیلی عجیبه دو نفر بعد این همه دوستی بعد دوست صمیمیت به زنت نظر داشته باشه ولی شیما خیلی با آدم گرم میگیره بعضی از مردا جنبش ندارن ممکنه فکر بد کنن ، گفتم با این حال نامردیه… همچنان رابطمون ادامه داشت تا یه روز جمعه پریسا نرفت مغازه من رفتم سمت مغازه خودم ظهر یه ساعت زودتر رفتم مغازه زنم گفتم بزار کلیدی میدم به شیما و رضا که مغازه باز باشه رفتم دیدم رضا نیومده شیما تنهاست شیما با دیدنم خیلی خوشحال شد نمیدونم چه قدرتی تو نگاهش بود خلاصه من موندم همونجا گرم صحبت شدیم که دیدم همش از زندگیش میناله و ناراضی هست از رضا منم یه خورده تعریف کردم دیدم رفت یه شال کرد سرش آمد گفت محمد این به من میاد گفتم آره خشکله گفت بیا تو مغازه رفتم دیدم شال درآورد یکی دیگه کرد سرش شال و که درآورد یقه مانتوش خیلی باز بود کامل خط سینش معلوم بود ناخواسته چشمم میخ شد اونجا شیما خیلی کند شال بعدی سر کرد ولی جلو سینشو نگرفت کاملا متوجه نگاهم شد گفت نظرت چیه گفتم خشکله گفت چی خشکله گفتم شال دیگه گفت آها آخه نگاهت جای دیگست اینو با خنده گفت ، گفتم به هرحال خشکله ، شال درآورد گفت اون از اون روز تو اتاق پرو اینم از امروز محمد تو دلت میخواد باهم باشیم ؟ گفتم من دلم میخواد؟ گفت خوب منم دلم میخواد ولی میترسم گفتم ترس داره ولی احتیاط کنیم کسی نمی‌فهمه این حرفارو که زدیم یه لحظه به خودم آمدم دیدم کاملا تو صورت همیم لبمون گره خورد و چند ثانیه لب تو لب و یهو جدا شدم بدون حرف رفتم تو مغازه
بعد چند دقیقه آمد گفت حالمو خراب کردی رفتی شلوارمو نشونش دادم ، گفت ببین چقدر باد کرده جلو شلوارش الان مشتری بیاد که زشته بزار درو ببندم گفتم نه میخوام برم خونه خطرناکه اینجا همسایه میبینن گفت اوکی رفتم ولی همه فکرو ذکرم دیگه پیش شیما بود از اون روز رابطه مخفیمون شروع شد.سکسامون به خودم آمدم دیدم مثل خر تو گل گیر کردم و عاشق هم شدیم شیما تو سکس بی نظیر بود ساک زدنش خشونتی که تو سکس ازم میخواست فحشای که بهش میدادم تو سکس کلا یه مرد با همه وجودش ارضا می‌کرد.دیگه اصلا حوصله زنمو نداشتم ، انگیزه واسه خونه رفتن نداشتم فکر و ذکرم شده بود سکس با شیما…زندگیم نابود شد . هم من جدا شدم هم شیما ولی نه الان اون مال منه نه من مال اون

نوشته: سروش خان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها