داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

حشری شدن زن همسایه

سلام بچه ها ، من بهروزم ۲۸ سالمه ، این داستان مال چند روز پیش و خودمم هنوز تو شوکم که چجوری یه دفعه اینجوری شد ، ما توی یه آپارتمان دو طبقه زندگی میکنیم و کلا دو واحد بیشتر نداره ، ما طبقه اول و همسایمون که زن و شوهرن طبقه دوم که رابطمون باهاشون خیلی خوبه و رفت و آمد زیاد داریم ، من یه دوست دخترم دارم که اونم ۲۸ سالشه اسمش سیما و خیلی دختر خوب و نسبتا خوشگلیه که چند ساله باهمیم و واقعا درکنار هم لذت میبریم ، در ضمن خیلی هم دختر خوش سکسیه و تو این چند سال هر دفعه که باهم سکس میکنیم از دفعه قبل بیشتر لذت میبرم ولی مشکلی که دارم اینه که خونمون خیلی کم مکان میشه و بیشتر من باید برم خونشون ، چون اون تک دختره و معمولا مامان باباش نیستن . هفته قبل خانواده من تصمیم گرفتن برن مسافرت و منم که حسابی کار داشتم باهاشون نرفتم و ازینکه چند روزی خونه خالی میشه حسابی خوشحال بودم و صبحش به سیما گفتم بعد از ظهر بیا خونمون که حسابی عشق و حال کنیم ، عصر که از سرکار اومدم دیدم خدا رو شکر ماشینهای همسایمونم تو پارکینگ نیستن و همه چیز برای یه بعد از ظهر سکسی داره مهیا میشه ، از زن همسایمون بگم که یه خانم ۴۳ سالس قدش متوسط و هیکل و قیافشم معمولیه ولی صدای خیلی سکسی داره و خیلی با ناز و ادا حرف میزنه ، یه مدتی بود احساس میکردم یه حسی بهش پیدا کردم ، البته رفتارای اونم کاملا تو این موضوع نقش داشت چون چندباری بهم گفته بود تو خیلی پسر جذابی هستی و خوش به حال زن آیندتو از این حرفا البته شایدم من بد برداشت کردم ??? من هیچ وقت برای نزدیک شدن بهش تلاش نکردم چون مطمئن بودم آخرش شر درست میشه ، خلاصه اون روز عصر سیما اومد خونمون و حسابیم به خودش رسیده بود ، سیما خانم تو سکس خیلی آه و ناله میکنه و سر صداش زیاده اون روزم که من بهش گفتم هیچ کس تو آپارتمان نیست خیالش راحت بود و دیگه خیلی جنده واری آه و ناله میکرد آخرشم رفتیم حموم و تو حمومم حسابی عشق و حال کردیم و آخرشب رفت خونشون ، منم که حسابی تخلیه انرژی شده بودم رفتم بخوابم که یه دفعه دیدم خانم همسایه پیام داده که “چه خبرت بود امروز ؟ “ من حسابی جا خوردم و فهمیدم این احتمالا تمام مدت خونه بوده ، ازش کلی عذر خواهی کردم و بهش گفتم من دیدم ماشینهاتون نیست فک کردم کلا نیستید ، اونم گفت “شوهرم رفته شهرستان پدرشوهرم بستریه اون یکی ماشینمونم صبح بردم تعمیرگاه و ماشین موند تعمیرگاه و منم دیگه خسته شدم اومدم خونه بخوابم ولی جنابعالی بدجوری داشتی دختر رو میکردیش و صداتون نذاشت من بخوابم “ این حرفو که زد من خیلی تعجب کردم که چطوری یه دفعه اینجوری شد ، بازم ازش عذرخواهی کردم ولی اون ول کن نبود همش پیام میداد و میپرسید دختر کی بود و از کجا پیداش کردی و ازین حرفا ، بنده خدا فک کرده بود جنده پولی زدم ، منم بهش گفتم دوست دخترمه و خیلی دوسش دارم و یه کمی باهاش حرف زدم و خوابیدم ، فردا ظهرش به من پیام داد که اگه میشه بیا باهم بریم و من ماشینمو از تعمیرگاه بگیرم و منم باهاش قرار گذاشتم و رفتیم ماشینو گرفتیم ، اون روز همش ازش خجالت میکشیدم ولی اون انگار یه مدل دیگه ای شده بود و خیلی میخواست بحث بکشونه به روز قبل و اون سر و صداها و اون دختره ، منم هی میخواستم بپیچونمش تا اینکه گفت راستش دیروز به اون دختر خیلی حسودیم شد ، من که حسابی ازین حرفش هنگ کرده بودم یه کمی چرت و پرت گفتم تا رسیدیم به خونه . تا رفتیم تو به من گفت بیا بریم یه چایی بخوریم و منم قبول کردم ، رفتیم تو نشستیم به حرف زدن که یه دفعه گفت امشبم دوست دخترت میاد که من گفتم نه امشب مهمونی دعوت بعد گفت پس آزادی و میتونی به من کمک کنی ، منم گفتم آره چه کار دارید که یه دفعه رفت دوربینشو آورد و گفت من میخوام ازم عکس بگیری ، قبول کردم و رفت تو اتاقش و تا لباساشو عوض کنه وقتی برگشت دیدم یه لباس مجلسی پوشیده و یه کمی ژست گرفت و منم چنتا عکس ازش گرفتم ، دوباره رفت یه لباس دیگه پوشید که یه کمی لختی بود و منم کم کم داشتم هیزی میکردم ، یکی دوبار دیگه رفت لباس عوض کرد تا اینکه رسید به یه لباس خواب خیلی سکسی و من تازه فهمیدم چه گوهر نابیه ، پوست بدنش فوق العاده صاف و تمیز بود و سینه های نسبتا بزرگش تو اون لباس سکسی بدجوری منو هوایی کرده بود ، خودشم فهمیده بود که من کم کم دارم حشری میشم که یه دفعه گفت میخوام چنتا عکس کاملا لخت ازم بگیری ولی قول بده شیطون نشی که منم یه باشه ی آروم گفتم و لخت لخت شد ، هنوز عکس سوم یا چهارم نگرفته بودم که بهش نزدیک شدم و گفتم بیا ببین اینا خوبه ؟ تا دوربین دادم بهش تا عکسارو ببینه یه دفعه بغلش کردم و اونم هیچ مقاومتی نکرد ، خیلی خیلی داغ بود و لپاشو گل انداخته بود ، شروع کردم به لب گرفتن که یه دفعه از حال رفت و بردمش رو تخت خوابوندمش و پریدم روش حدود دو سه دقیقه هیچ واکنشی نداشت تا اینکه صدای آه و نالش یه کمی بلند شد منم که داشتم کار خودمو میکردم و هم باورم نمیشد دارم چه کار میکنم و هم داشتم حسابی لذت میبردم‌ که یه دفعه انگار ارضا شد و دوباره از حال رفت بعد از چند دقیقه هم خودم ارضا شدم و آبمو ریختم رو شکمش و همونجا بغلش خوابیدم ، بعد که بیدار شدیم کلی بغلم کرد و ازم تشکر کرد و بهم گفت ازت خجالت میکشم ولی این بهترین سکسم بود منم که تو حال و هوای خودم نبودم ازش تشکر کردم و پاشدم رفتم . تو این چند روزم هر دفعه میبینمش یه جوری به من نگاه میکنه که انگار داره میگه بازم بیا منو بکن . ببخشید اگه طولانی بود.

نوشته: بهروز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها