سلام این خاطره برا وقتیه که ۱۵ سالم بود
میخواستم از کلاس زبان برگردم سوار بی ار تی شدم
خیلی شلوغ بود که همون اولش وایسادم برای که با بقیه صورت به صورتم نشم برگشتم رو به در بعد من ترنسم باسنم بزرگ و کمر باریکی دارم خیلی تو چشم خلاصه
یه ایستگاه که گذشت اومد در باز شه منو در پرت کرد عقب تر که باز شه
من به آقای پشت سرم برخورد کردم و یه جسم بسیار داغ چسبید پشتم فهمیدم کیرشه به رو خودم نیوردم
بعد که دوباره شروع له حرکت کرد این آقا شروع به انگشت کردن من کرد
من خیلی خجالتیم فقط میخواستم سریع تموم شه کسی نبینه
از ترس هم داشتم عرق سرد میکردم
البته انگشت زیاد شدم ولی هر بار هم میترسم
خلاصه این آقا همینطوری ادامه داد به یکی دو استگاه آخر که داشتم میرسیدم خیلی محکم شد یهو گاهی شپ شپ صدا میکرد انگشت کردنش
رسیدیم به ایستگاه من طبق تجربه ای که داشتم خب تموم شه مثل قبلیا ولی فرقش اینجا بود اون آقا هم با من پیاده شد
ترسم دوبرابر شد
داشت همینطوری پشت من میومد
منم چون آبروم نره یا کسی نبینه سمت خونه نرفتم
رفتم تو پارک بغل خونه نشستم
اونم اومد اول ازم پرسید دستشویی کجاست😂
نمیدونم چرا شاید میخواست سر حرف و باز کنه شایدم منو ببره
بعد نشست بغلم گفت میشه باهم دوست بشیم
من هیچی نمیگفتم اصلا نمیدوستم چی باید بگم
گفت شمارتو بده
گفتم نه شما شمارتو بده
ترسیدم بگم نه😂
خیلی اصرار کرد من دلم نمیخواست واقعا بدم بعد گفت باشه من میدم ولی حتما زنگ بزنی گفتم باشه خلاصه شمارشو گرفتم گفت دو ایستگاه اضافه اومدم برا تو😂
بعد دوباره گفت حتما زنگ بزنیا
رفت سوار اتوبوس شد و رفت (این آقا ۳۰ ۳۵ سالش بود با کت و کیف خیلی مرتب اصلا بهش نمیومد)
منم رفتم یه محلو دور زدم یه وقت کسی پشتم نباشه خونمونو پیدا کنه بعد رفتم خونه
وقتی رسیدم دیدم شورتم خیس خیس
ترس اصلا نزاشته بود بفهمم😂
اینم از خاطره من
نوشته: NUNA_SLUT_REAL