داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

غیرت یا علاقه به دادن

سلام اسم من حامد هست منم قدم178 وزنم73کیلو هست من این اولین داستان من هست داستان از جایی شروع میشه که من با یکی از دوست های قدیمی روبرو شدم بعداز سلام واحوال پرسی با هم رفتیم خونه چون خونه من نزدیک بود رفتیم خونه ما {من سال ها قبل کون داده بودم} و شنیده بودم این رفیقم {اسمش محمد بود} کیر بزرگی داره و چون با هم خیلی صمیمی بودیم و میدونستم دهنش قرص هست یه جور جلوش رفتارکردم که بفهمه حشری شدم بعداز چند دقیقه فهمید که حشره من زیاده به شوخی گفت مثل این که مونت میخاره گفتم اره زیاد منو بلند کرد خوابوند رو تخت شلوارم رو کشید پایین چون منم قبلش رفته بودم حموم تمیز و بدون مو بودم دست انداخت لپ کونم بازکرد گفت جون چه تمیزه منم گفتم همیشه تمیزم گفت تو جنده ای گفتم اره خودش کشید پایین کیر رو دیدم ترسیدم 22سانت کلفت گفتم نه نمیدم گفت خودت شروع کردی گفتم گوه خوردم گفت مادرت گاییدس گفتم جون بکن دهنم فهمید من دوست دارم
بعداز اون ساعت شروع کرد به گفتن مادر جنده مادرت گاییدس مادرتو میگام چون منم دوس داشتم هیچی نمیگفتم بعد نیم ساعت ساک زدم به حدی که خسته شدم کیرشو از دهنم کشید بیرون یهو فرو کرد تو کونم صدام رفت هوا اونم از ترسش دستشو گذاشت جلوی دهنم 3/4 تا پوزیشن عوض کرد بهش گفتم چی خوردی که کمرت سفته گفت اسپری زده بوده گفتم از کجا میدونستی میخوای منو بکنی گفت داشتم میرفتم پیش یه زن سن بالا خلاصه ابش اومد اونم خیلی زیاد بهش گفتم عکس اون زنه رونشون بده ببینم شاید منم بیام بزنم وقتی که عکس رو نشون داد قلبم داشت از حرکت می ایستاد بهش گفتم این مادر منه{مشخصات مادر من قدر 168 سن 48 سال سایز سینه 80 کون خوش فرم خلاصه جنده ای هست برای خودش} داشت دعوا میشد گفتش این جنده مادرته گفتم درست صحبت کن گفت حقیقت تلخه این جنده خانوم سه ماه با من و رفیق هام رابطه داره گفت مگه تو نمیدونستی گفتم نه به جان خودم گفت جنده خانوم گفته پسرم میدونه منم چون عصبی شدم باهاش هماهنگ کردم یه بار باهم بریم پیشش ببینم اگه منو ببینه چیکار میکنه منم اول محمد رو فرستادم محمد رفت سلام دادن محمد شروع کرد به لب گرفتن یهو من رفتم تو جمع هشون ترس و تو چشمش میشد دید داشت گریه میکرد یدونه سیلی زدم تو صورتش بعداز یه زدو خورد بین ما یهو محمد گفت اشکال نداره به هم شروع کنید به دادن بعد مادرمن فهمید که منم جندگی بلدم و باهم شروع کردیم به دادن والان 3سال میشه که داریم به محمد و رفیق هاش میدیم.
نوشته: حامد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها