داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

به دادم برس شیطان 5


کمال به خوبی متوجه شده بود که برای دید زدن منیره پس از تغییر جا نیاز به یه شکاف دیگه داره . ولی می ترسید از باباش حساب می برد اگه می خواست یه شکاف دیگه درست کنه . اگه بابای پرهیز کارش می فهمید که تقوای پسرش دچار تزلزل شده خیلی واسش بد می شد و اون هرگز نمی تونست خودشو ببخشه .فکری به خاطرش رسید . با همون کاسه ای که قرار بود منی خودشو بریزه داخلش راه پشت بوم ایزوگام شده شونو پیش گرفت و خودشو رسوند بالا واز انتها فضای اونجا رو تحت نظر گرفت . یه خورده منیره رو ریز تر می دید ولی با این حال می دید . کاسه رو گرفت دست چپش و اونو گذاشت زیر کیرش و شروع کرد به جق زدن . یکی نبود بهش بگه بنده خدا همون پشت بوم خالی می کردی آفتاب می خورد خشک می شد با پا لگدش می کردی . زن همسایه یه لحظه بی اختیار سرش رفت طرف خونه شریف خان و پشت بوم . به نظرش اومد یکی اونو زیر نظر داره . کمال که متوجه ناشی گری خودش شده بود فوری خودشو کنار کشید ترسیده بود . جلقشو زده بود و آب کیرشو تو کاسه خالی کرده گذاشته بود یه گوشه ای . منیره که به وجد اومده بود و هوسهای جوانی در این میانسالی گل کرده بود می رفت کناره های استخر و با شیرجه های مخصوص خودشو مینداخت توی آب . لخت لخت بود . دوست داشت تن و بدنشو اونی که اون بالاست ببینه فکر می کرد باید ملا شریف باشه هرچی نگاه کرد اثری از اون ندید . با این حال نا امید نشد و با ایما و اشاره به طرف بالا می خواست طرفو متوجه کنه که اونم تمایل داره و منتظرشه . کمال به شدت ترسیده بود هم دلش می خواست دید بزنه و حال کنه و هم از این هراس داشت که نکنه یه وقتی منیره خانوم بخواد بیاد شکایت . قوز بالا قوز این که از اون طرف جمال از خواب بیدار میشه و داداششو نمی بینه . اولش فکر می کرد رفته دستشویی . هرچی دنبالش می گرده اونو پیدا نمی کنه . از راه پله که داشت به طرف اتاق میومد صدای سوت و های و هی منیره خانومو می شنوه . یعنی چه گوششو تیز کرد ببینه چی داره میگه شنید که خیلی آروم داره میگه بیا جلوتر نترس بیا دنیا رو بهت نشون بدم . عشق کن . حالشو ببر صفا کن .. تنش مثل بید می لرزید . یعنی چه این زنه داره با کی حرف می زنه . اگه یکی باشه که پیشش باشه لزومی نداره که با این حالت حرف بزنه  . بایکی داره حرف می زنه که شاید نزدیکش نیست . رفت یه نردبون آورد و اونو به دیوار حیاط تکیه داد . خودشو رسوند بالای دیوار سرشو خم کرد تا تابلو نشه . می دونست که داداشش خونه نیست . ریسک عجیبی بود . پنجاه درصد احتمال داشت که منیره اونو ببینه . یه لحظه سرشو آورد بالا . همونجا روی دیوار داشت از حال می رفت . یه نوجوون در نخستین سالهای بلوغش . تماشای یه زن لختی که پشت کرده به اون و یه دستشو رو کوسش قرار داده اونم با یه کون درشت و وسوسه انگیز واقعا چه حالی می تونه به اون نوجوون بده . دیگه به خودش اجازه فکر کردن نداد . حس کرد که دیگه چاره ای نداره . احساس نیاز شدیدی می کرد . کیرشو در آورد کف دستشو دورش حلقه زد و با این تصور که پریده توی حیاط و از پشت کمر منیره رو گرفته و کرده تو کونش همونجا خالی کرده با لذتی زیاد آبشو ریخت رو حاشیه دیوار . بدنش سست شد و یه لحظه به خودش لرزید . احساس شرم و گناه می کرد . از خودش خجالت می کشید . واسه حسن ختام سرشو آورده بود بالا تا یه بار دیگه منیره رو دید بزنه متوجه چیز عجیبی شد و دید که زن همسایه از اون پایین به پشت بوم خونه اونا اشاره می زنه و با اشاره دست داره یکی رو صدا می کنه . دیگه دوزاریش افتاد . حس کرد که این دیگه باید کمال باشه که از اون بالا داره زنه رو دید می زنه .. ای داداش حالا داری تنهایی می خوری و به ما نمیگی ;/;  اومد پایین و نردبونو جا به جا کرد . از اون طرف هم کمال که صدای منیره رو می شنوه اولش می ترسه . دومش باورش  نمیشه سومش به هیجان میاد و چهارمش که خجالتش می ریزه و پنجمش وعده یه توبه دیگه رو به خودش میده و از مخفیگاهش خارج میشه . دلش می خواست از اون بلندی خودشو پرت کنه توی بغل منیره خانوم . باورش نمی شد . اصلا نمی دونست باید چیکار کنه . باید خودشو یه جوری می رسوند پایین و از طرف در وارد خونه همسایه می شد . ولی اگه داداشش بیدار شده باشه چی . تازه اگه از همه این موانع رد شه چه طور می تونه با منیره خانوم سکس کنه و به اون حال بده . اون که تجربه سکس نداره با این حال باید می جنبید . هرگز شدت و سرعت تپش قلبشو تا به این حد احساس نکرده بود . سرشو که بر گردند تا بیاد پایین خشکش زد . جمال روبروش وایساده بود از خجالت داشت آب می شد وکمال لالمونی گرفته بود -پس راسته که میگن داداش بزرگتر همیشه حق داداش کوچیکه رو می خوره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها