داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

به دادم برس شیطان 36

دیگه یواش یواش دوتایی شون کاملا لخت شده بودند -حاج آقا نمی دونین که من چقدر سکس در فضای باز و طبیعت رو دوست دارم . کاش به اتاق بر نمی گشتیم -منیره خانوم . این اصطلاح سکس یک کلام غربیه ما بهتره بگیم آمیزش یا هم بستری .. -آقا شریف اختلاط چطوره . حاجی یه نگاهی سیاستمدارانه به منیره انداخت و ادامه نداد . فقط حس می کرد که خیسی کوس منیره بد جوری ریش و صورتشو خیس کرده ولی از این همه تنوع لذت می برد . ارزششو داشت که به خاطرش این همه صبر کنه و هیجان نشون بده . چقدر تا بهشت می خواست صبر کنه . یه پیش پرداخت هایی هم باید بهش می دادند تا به خاطر این همه ثواب کاری دلش خوش باشه دیگه . چقدر وعده و وعید . -منیره جون منیره  جان تو برام مثل یک حوری بهشتی عزیزی -حاج آقا نکنه شبا خواب حوری رو هم می بینی . -خب دیگه مقربان درگاه با قلب پاک و صاف و ایمان قوی خودشون خیلی چیزا رو می بینن . منیره شیطون یه بار دیگه کوسشو گذاشت رو دهن و بینی ملا شریف و گفت آخوند خوشگله من تو با درایت و چشم بصیرت و برزخی خودت می تونی تا ته کوسمو ببینی ;/; -خیلی تنگه منیره جون .. همه جا ظلمته . -آره حاجی خوشگله من . همه جا ظلمته ولی ظلم نیست . این عدالته که تو داری همدم یک زن تنها میشی . بیا بیا جلوتر .. شریف دستشو دوباره گذاشت رو قاچای کون منیره و با جفت سوراخاش بازی می کرد .. جون جوووووون هر دو تا رو میخوام -حاج آقا سوراخ بالایی کراهت نداره ;/; -نخیر اتفاقا همت مضاعف کار مضاعف .. -ببینم حاج آقا نکنه یه وقتی هوس تولید ملی و خودکفایی به سرت بزنه -منیره جان من و تو به رشد اقتصادی و نسلی رسیدیم همین دو تا بچه برامون کافیه .. حالا منیره دو تا دستاشو رو دو تا کپلش قرار داده اونا رو به پهلو ها بازکرده گذاشتشون رو دهن شریف -بخور بخور حاجی جون نوش جونت .. بخور ..یادت باشه که همش مال توست . یه وقتی فکر نکنی که باید صدقه بدی تا برکتت زیاد شه . شریف با حرص و ولع کوس و کون منیره و دور و برشو لیس می زد . زن بازم دچار هیجانات شدیدی شده بود . کونشو دور سر شریف می گردوند و حاجی هم زبونش بند اومده بود . حس می کرد که به این زودیها از این کوس و کون و اندام آبدار و گوشت آلود نمی تونه دل بکنه . کاش اون جرات و شهامتشو داشت که این زنو می آورد خونه شون و رسمی ترش می کرد . ولی خیلی ناجور می شد . کبری پوست از سرش می کند . تازه پیش بچه هاش نمی تونست سر بلند کنه . اما اگه می تونست کار خیر رو بهونه کنه خیلی خوب می شد . -بسه شریف این افکاررو از سر خودت دور کن و حالا حالشو ببر . کیر ملا دیگه توپ توپ شده و آماده شلیک شده بود . با این که منیره اونو می خواست فرو کنه تو دهنش و بهش یه حال حسابی بده ولی از بس این شریف خان حشری و بی طاقت شده بود دیگه نتونست آروم بگیره . محکم با دستاش کمر منیره رو گرفت و با انگشتاش لاپای زنو به دو طرف بازش کرد و کیرشو روونه کوس این زن هزار داماد کرد . -جااااااااان شمشیر اسلام بالاخره در سرزمین پاکی و نجابت فرو نشست .. -حاجی تا دلت می خواد شمشیرتو فرو کن تو قلب این سر زمین و درش بیار. بزن و درش بیار . این سرزمین و ملک تمیز و پاک کوس و کون من همه مال توست . تو مالکشی . هر کاری که دلت خواست می تونی باهاش انجام بدی . می تونی شمشیرتو همون داخل تیزش کنی . آبدیده اش کنی .. وای چقدر کیف داره .. شریف حس می کرد که کبری هرگز تا به این حد اونو سر حال نیاورده و واسش عشوه گری نکرده . در هر حال با خودش می گفت حالا حاجی ولش کن داری  دور از چشم زنت زن همسایه رو با یه خطبه کوس شری بی سر و ته می کنی اون وقت از زنت گله هم داری .. معلوم نبود چی خونده بود و خودش و منیره رو صیغه کرده بود .. خودشو هم با این قانع کرده بود که اگه یه مرد و یه زن از نظر قلبی راضی باشند از نظر جسمی و جنسی هم مانعی نیست . به دیدن کون درشت منیره و سوراخ وسطش چشاش گرد شده بود . شبیه به یک سیبل میدان تیر اندازی بود که باید یه تیری به طرفش شلیک می شد . منیره چشاشو بسته بود و رفته بود تو عالم خماری و لذت . دلش می خواست فقط به تنها چیزی که فکر می کنه لذت سکس باشه و اون لحظاتی رو که داره با مرد همسایه کیف می کنه . دیگه دوست نداشت افکار مزاحمی رو به سراغ خودش بفرسته . حاجی بد جوری هوس کون منیره رو کرده بود . باید یه کاری می کرد که دیگه این زن بهش این متلکو نگه که چه طور شما آخوندا میگین گاییدن و کردن کون خوب نیست ولی بی میل هم نیستین . البته اون که روی سخنش فقط با من بود . طبع بقیه آخوندا رو که نمی دونه چیه . نمی دونه چه زجرایی می کشن تا به درجات ثقه الاسلامی و حجه الاسلامی نائل شن و با ایثارگریها و جانفشانیهای خودشون جامعه رو از آلودگی و انحراف نجات بدن …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها