داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

به دادم برس شیطان 20

کبری تعجب زده شده بود . اصلا فکرشو نمی کرد که سلمان این قدر راحت از این مسائل حرف بزنه . طوری هم تسلیم شده به نظر می رسید که انگار منیره می خواد از دستش در بره . باورش نمی شد . مخش داشت سوت می کشید . -خواهرکبری ! اگه امکان داره یه دو دقیقه ای خصوصی باهاتون صحبت کنم . منیره خانوم می بخشید . -خواهش می کنم سلمان خان هر چه مصلحت می دونید همان طور عمل کنید . من اصلا ناراحت نمی شم . سلمان و کبری در گوشه ای به دور از دید و شنود منیره پنهان شده و سر گرم صحبت شدند . -کبری خانوم امیدوارم این حرکت منو حمل بر احساسات و خواسته های شخصی من تصور نفرمایید -حاج آقا چوبکاری می فر مایید مگه ما این چند سالی که از شما شناخت داریم عمل خلافی از شما دیدیم که بخواهیم بر داشت بد کنیم ;/; فقط یه خواهشی از شما داشتم و این که همه اون درایت و درک بالای شما رو ندارند و به هر حال فکر و بر داشت مخصوص خودشونو دارن می خواستم از این موضوع یه وقت به خانومم چیزی نگین . اون خیلی حساسه و ممکنه تعبیر دیگه ای بکنه . اون وقت زندگی ما از هم می پاشه -اتفاقا نظر منم همینه سلمان خان . این فقط یه شرط داره . اگه می خواین که من چیزی نگم شما هم نباید در این مورد با ملاشریف مرد شریفی که دوست شماست حرف بزنین . کاری که شما دارین انجام می دین یا می خواین انجام بدین یه نوع واجب کفاییه . یعنی خودتون بیشتر به احکام دینی آشنایی دارین و نیازی به توضیح من نیست . واجب کفایی رو خب اگه یکی انجام بده از گردن بقیه ساقط میشه . -ولی کبری خانوم اگه این واجب همیشه واجب باشه و در بر هه خاصی انجام دهنده واجب نتونه اون کارو انجام بده کس دیگه ای هم می تونه  اونو به بالفعل برسونه -سلمان خان من به همسرت چیزی نمیگم ولی اگه بفهمم ملا شریف هم چیزی از این جریان می دونه اون وقت تو که خودت زنا رو خوب می شناسی . در هر حال یه جوری با هم کنار اومدند و منیره هم از این فرصت استفاده کرد و بهتر و بیشتر خودشو آراسته کرده تا باز هم جوونتر به نظر برسه . هیجان یه کیر تازه داشت اونو حالی به حالی می کرد . صداش به یه طرز خاصی می لرزید . حالا کبری رفته بود بیرون تا سلمان و منیره دقایقی رو با هم تنها باشن و سنگاشونو وا بکنن . منیره وقتی دید که کبری دیگه دور و برش نیست و رفته اون اتاق .. چادر و روسریشو داد عقب و گفت سلمان جان -جاااااااان -ببینم میگن توی خواستگاری , مرد می تونه یه جاهایی رو از زن رو که در شرایط عادی نمی اونه دید بزنه ببینه . -کاملا درسته . -ببینم تو حالا نمی خوای این کارو بکنی . -اوووووووفففففف چرا منیره خانوم . -ببین  شاید نپسندی -چرا قبلا رویت شد .. یهو سلمان فهمید که سوتی داده .. -ببینم سلمان خان شما کی تونستین اون ور حجاب منو ببینین . -منظور خاصی نداشتم . من  حس درونی خودمو گفتم . زنی   مثل شما که باطنش این قدر زیبا و خواستنی باشه و شخصیت بالایی داشته باشه ظاهر و چیزهای ناگفتنیش هم حتما خیلی زیبا و خواستنیه . منیره یه قر و غمزه ای اومد و گفت حالا حاج آقا چه تصمیمی داریم . سلمان یه آهی کشید و گفت من دستور صیغه نامه و این جور مسائلو از بر هستم و همراه منم هست . نظر شما چیه .-من که یه بار گفتم هرچی شما صلاح بفر مایید من نمی خوام گناه کنم . می خوام همه چی شرعی باشه . -یه مدت معلوم هم باید در نظر بگیریم .  شما دوست دارین چند وقت باشه . -من اگه دست خودم باشه دوست دارم تا آخر عمرم کنیز شما باشم . ولی خب شما هم زن و بچه دارین یه سری مشکلات و دردسر های خودتونو دارین . به نظر من علی الحساب یک هفته ای رو به هم حلال شیم و اگه تونستیم این مدت رو تمدیدش می کنیم . منیره دوست داشت کیر های متنوع بخوره . اگه اون و سلمان بیشتر از یه هفته صیغه هم می بودند اون وقت در صورتی که جمال و کمال می خواستن اونو بکنن و مادره هم در جریان قرار می گرفت محال بود که اجازه بده یه زن شوهر دار بره زیر کیر پسراش . کبری خیلی پایبند اعتقادات دینی خودش بود و سعی می کرد در جاده تقوی لغزشی نداشته باشه و پسراش هم به گناه کشیده نشن . درهر حال زن ملا شریف رفت خونه اش و سلمان و منیره تنها شدند -منیره خانوم اجازه هست من برم یه دوشی بگیرم و بر گردم ;/; برای منیره فرقی نمی کرد که صیغه سلمان بشه یا نه .. چون می دونست هر دوتاش یکیه .. اون جوری فقط سند جندگیش امضا می شد . اگه بعد از رفتن سلمان جمال و کمال بدون اطلاع به مادرشون میومدن و می خواستن با منیره حال کنن  بهشون این اجازه رو می داد . -حاج آقا -جان حاج آقا -می تونم یه خواهشی از شما بکنم ;/; -شما جان بخواه . منیره روسری خودشو از سرش انداخته بود و چادر هم که دیگه نداشت و دگمه بالایی بلوزشو باز کرده بود طوری که نفسهای سلمان به شماره افتاده بود -حاج آقا شما چرا این قدر دستپاچه هستین . منیره بمیره و نبینه که شما به خاطر ترس از آتش دوزخ دارین آتیش می گیرین و خیس عرق شدین . خب صیغه رو همین حالا جاری کنین تا ما دونفری باهم بریم زیر دوش … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها