داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

به دادم برس شیطان 49

منیره و عارف دو تایی شون از حال رفته بودند . عارف تا حالا این جوری نگاییده بود . هر چند لذت می برد از این که یه زنو تا حدی حشری کرده که هنوزم بعد از ارگاسم هوس داره و بازم کیر می خواد ولی فکر کمر و آب  کمرش هم باید می بود . با این حال اونم حس می کرد بازم دلش می خواد منیره رو بگاد ولی دو تایی شون نمی خواستند که از نون خوری بیفتن . خودشونو جمع و جور کرده و کمی هم راستکی مشغول تعلیم و تعلم شدند و ساعتی بعد منیره و عارف پس از مرتب کردن خودشون از ستاد رفتن بیرون . اونجا رو کرده بودن جنده خونه . چقدر خسته بود این منیره . رفت خونه و یه چیزی خورد و خوابید . روز خوبی بود . لذت بخش . پریز تلفنو کشید و موبایل خودشو هم بیصداکرد و بازم در خواب می دید که چند تا مرد اومدن دارن اونو میگان .. در همین کیف و حال خواب دیدنها بود که دید یه دستی اونو تکون میده . کبری بود -منیره جان معلومه کجایی هر چی تلفن می زنم به موبایلت زنگ می زنم زنگ خونه اتو می زنم جواب نمیدی . نمی دونم چرا این جوری شدی . باز خوبه که سه چهار ساعت بیشتر سر کار نمیری -کبری جون ببخشید خسته بودم . امروز آموزش کار با کامپیوتر رو داشتم .. -منیره جان اسلامی بگو رایانه .. – تو رو خدا دست از این بازیها بر دار . مگه پدر جد ما این مجتهدین ما اینو اختراع کردند که اسمشو بذاریم رایانه . از این مسخره تر هم اسم نداریم . هر کلثوم ننه ای میاد و واسه هر چی یه اسمی میذاره . انگار که می خوان اتم بشکافن . همون پول ما رو به بهونه انرژی هسته ای می چاپن بسه . -منیره جون حرف سیاسی نزن . ما الان داریم در جبهه های مختلف با امریکا و اسرائیل و انگلیس می جنگیم .. -کبری جون با چی میرن به جنگ اونا ;/;  با کوس ننه شون ;/; کل پول مملکتو دارن باج و رشوه میدن به خارج توچرا این حرفو می زنی  . جدی میگم . کارو رسوندن به اونجا که حالا باید به جای صادرات نفت جنده صادر کنیم -منیره جان تو چت شده امروز یه کار خیلی مهمی باهات داشتم . ببینم یه شوهر موقت خوب برات گیر آوردم . منتها یک روزه و یک وعده ای نیست .. -کبری جون من نمی خوام واسه خودم دردسر درست کنم . -چطور من برای خودم دردسر درست کنم و اون وقت تو می خوای چند روز بیشتر باهاش باشی ناز داری ;/; -ببینم آخونده ;/; -آخوندکه .. طلبه هست . برادر زاده  شوهرمه . خیلی ماهه . -ببینم بچه مچه گیر آوردی ما رو . -ببین خواهر مگه کمال و جمال من کم سن نبودند . اتفاقا اون عطش و نشاط جوانان خیلی بیشتره . منم در اصل دارم این کارها رو برای ثوابش می کنم . امر خیر و جلوگیری از گناه . اون جوون زن نداره . اون با من که زن عموش باشم خیلی صمیمیه و همش در مورد مسائل مختلف اسلامی و احکام حرف می زنیم . واونم درددل هاشو پیش من می کنه . با من راحت تره تا با مادرش . اون دفعه در مورد گناه و نیاز های جوانان و همسر داری صحبت شد و من متوجه شدم که راضیه که یه همسر موقت داشته باشه . -ببین کبری جان من توانشو ندارم که هر شب پذیراش باشم . -تو که تمایلت برای این کار ها زیاد بود . اتفاقا کمیل هم پسر خوبیه . اونم باید به درساش برسه و شاید نخواد هر یک هفته رو پیشت باشه . اینم عکسش .. منیره وقتی عکس کمیل رو دید هوش از سرش پرید . طلبه خیلی خوش قیافه ای بود . با ریش های سیاه و پری که داشت . با همه اینا صورتش از روشنی  برق می زد . -کبری جان  نور ایمان از سر و صورتش می باره . گفتی که فقط یه هفته .. حالا کجاست .. -گفتم اول با تو مشورت کنم اگه دوست داری برای شب بیاد و بر نامه رو ردیف کنیم .. منیره با این که خسته بود و تا حدودی سیر ولی می دونست که اشتهاش تا شب باز میشه . -کبری جون من یکی حموم برم و به خودم برسم و تو اونو برای دو ساعت دیگه بیارش . عجب جوون خوش تیپی بود . ریشهای توی عکس نشون می داد که باید خیلی نرم باشه . اونو می مالم به کوسم و همه ریشاشو خیس می کنم . چه حالی میده . از اون عطر های سر درد آور نزنه خوبه . علاوه بر هوش , خواب از سر منیره هم پریده بود . دیگه بی اراده شده بود . خیلی زودتر از اونچه که فکرشو می کرد آماده شده بود . به صورتش توی آینه نگاه می کرد . مدتی بود که از کرم حلزون استفاده می کرد تا با چند تا لک و چروک خفیفش مبارزه کنه . فانتزی ترین لباساشو به تن کرده بود . روسری هم سرش نذاشته بود . وقتی کبری اونو به این شکل و شمایل دید گفت تو که محرم اون نیستی همون اول می خوای با این وضع جلوش ظاهر شی .. -خب میشم و بعد عطف به ما سبق میشه و لحظات قبل هم حلال در میاد . این قدر سخت نگیر . منیره حس می کرد که اگه همون اول بخواد پوشیده ظاهر شه نتونه زیبایی و طراوت خودشو نشون بده از هیجان داشت دیوونه می شد . بالاخره صدای زنگ در به صدا در اومد . دو سه ساعتی بعد از اذان شب بود که کمیل خان وارد شد . منیره نتونست لبخند  و خوشحالی خودشو پنهون کنه . دلش می خواست زودتر برن سر اصل مطلب . کمیل سرشو انداخته بود پایین -سلام علیکم -سلام علیکم برادر . خوش تشریف آوردین . بر دیده ما منت گذاشتین -منیره جان این کمیل رو من از همون بچگی می شناسم . جوونیه که تا حالا ندیدم گناهی ازش سر بزنه هر چند فقط این معصومین هستند که گناه نمی کنند … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها