داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

به دادم برس شیطان 1


منیره خانوم از وقتی که شوهرش مرده بود تنها زندگی می کرد . دو تا بچه داشت یکی دختر و یکی پسر که هر دو تاشون ازدواج کرده بودند و رفته بودن سر خونه زندگیشون . هنوز سالش نشده بود . دو سالی می شد که شوهرش مرده بود و از اون مر حوم کلی ارث بهش رسیده بود که غیر منقول ها رو غیر از این خونه شو فرو خت و پولشو گذاشت بانک . یکی دو سفر هم به کشور های خارجه داشت . خیلی دلش می خواست به نوعی حال کنه و یه دوست پسر واسه خودش بگیره . یه خورده روش نمی شد و هم این که دو تا بچه متاهل هم داشت . به تنها زندگی کردن عادت کرده بود . این جوری راحت می تونست خودشو با تماشای فیلمهای ماهواره و سکسی و خوندن داستانهای سکسی از اینترنت که علاقه خاصی به وبلاگ امیر سکسی هم داشت سرشو گرم کنه . به خاطر همین هر جا هم که می رفت مهمونی دوست داشت سریع بیاد خونه تا با دنیای خودش تنها باشه و از این زندگی که واسه خودش درست کرده بود نهایت لذتو ببره . در همسایگی اونا آخوندی زندگی می کرد به اسم شریف که ظاهرا هم سن منیره خانوم بود . این حاج آقای ما یه خانوم داشت به اسم کبری که یه ده سالی از شوهرش کوچیک تر بود و اونا دو تا پسر داشتند به اسامی کمال و جمال که مثل باباشون اهل عباد ت بوده و سرشون تو لاک خودشون بود . منتهی این باباهه که یه دفتر عقد و ازدواج هم داشت و پیش نماز مسجد محل هم بود اگه پاش میومد اهل حال و طرف شدن با خانومای بی سر پرست هم بود و دوست داشت که یه ثوابی بکنه و گناه در جامعه رو به حداقل برسونه . معمولا شرعی کار می کرد . نمی خواست گناه کنه و هدف و نیتش پاک بود . یکی دو تا از دوستاش که از حال و روزش خبر داشتند بهش می گفتند که حاج آقا بهشت آخرت و دنیا مال خودته . فقط مال خودت . هم دراین دنیا کیف می کنی و هم اون دنیا . این کمال خان و جمال خان ما یک سال اختلاف سنی داشتند کمال بود و جمال . حاج آقا شریف از اون ملاهایی بود که بر خلاف فر هنگ و فلسفه شیوخ خیلی دیر از دواج کرده بود .. در هر حال تو کوچه شون یه ردیف خونه ویلایی بزرگ با متراژزیاد و نقشه های یکسان ساخته شده بود که این ملای قمی ما با منیره خانومشون همسایه بودند . از اونجایی که منیره خانوم اهل حال بود و بیخیال پس از این که شوهرش مرد واسه این که خودشو رو فرم داشته باشه وقت و بی وقت تو فصل گرما میومد و بیخیال تو استخر خونه شون شنا می کرد و راه پله خونه ملا شریف در جوار دیوار مشرف به استخر منیره خانوم بود و از اونجایی که خانوم بیوه قصه ما بی هوا تنشو به آب می زد و آدم خیلی داغ و به قول ما امروزی ها هاتی بود و این خانواده مومن هم از شیطان گریزان بودند به هزینه خودشون این فاصله باز دو تا خونه رو با ورقه آلومینیوم طوری پوشوندند که دید نداشته باشه و خواهر منیره بتونه راحت باشه .. هر چند منیره ته دلش راضی نبود و می خواست خودشو وا بده و همه اونو ببینن . منتهی این حاج آقا شریف ما که به اصرار زنش و برای حفظ سیاست به این کار تن داده بود مجبور شد یه شکاف ها و درزهایی در حد فاصل این ورقه ها ایجاد کنه که خودش می دونست چه جوری دید بزنه وکسی هم جز اون جرات نداشت و به عقلشم نمی رسید که بخواد از این حفره ها نگاهشو معطوف استخر و تن و بدن منیره خانوم کنه . البته منظور از جرات همون ریسکه چون اون خودشم پنهونی از این کا را می کرد . ملا شریف با چهار پنج تن از دوستان پنجشنبه بعد از ظهر ها یه دوره و جلسه ای داشتند .بیشتر دوستاش هم مث خودش آخوند بودند . تو این جلسات بحث های مذهبی می کردند و از آخرت و توشه ای که باید تو این دنیا جمع کنند صحبت می کردند . هر هفته جلسه تو خونه یکی از اونا بود و اوایل تابستون بود وفصل گرما وجلسه هم تو خونه شریف خان بر گزار می شد . یه دعایی خوندن و در مورد مسائل دینی و یه خورده رویداد های روز صحبت کردند و بحثو کشوندند به محرم و نا محرم و چند تا آیه هم خوندند در مورد این که اگه آدم چشمشو از نامحرم بپوشونه اجرشو تو اون دنیا می گیره و در های بهشت به روش باز میشه وحوری های بیشتری نصیبش میشه . شریف خان بلبل زبونی رو شروع کرد . اگه انسان ارزش خودشو بدونه و چشماشو به روی نا محرم ببنده در واقع چشماشو به روی شیطان بسته . در همین لحظه صدای تالاپ تولوپ آب و شنای منیره خانوم حواسشو پرت کرد و نتونست ادامه بده و بعد که به خودش اومد معلوم نبود چی داره میگه . دوروزی بود که این صدا رو نمی شنید و از این که زنه رفته باشه مسافرت خیلی نگران و ناراحت بود . وقتی سر و صدا رو شنید هیجان زده شد -پاشم برم چایی بیارم -حاج آقا چایی که پیش ما هست عجله نکنین . این داغه هنوز -اجازه بدین برم میوه بیارم -حاج آقا چه عجله ایه . امروز دو تا مهمون داریم که می خوان از بیانات شما مستفیض بشن .. آدم که همش نباید فکر شکم باشه . اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی ..-پس با اجازه به قضای حاجت برم بر گردم . یکی از اون جوونا که به عنوان مهمون افتخاری اومده بود موقع خروج شریف از اتاق گفت تقبل الله حاج آقا … ملا کریم با آرنج زد به پهلوی جوونه که اسمش بود داود گفت حاجی داره میره دستشویی هر جایی که هر اصطلاحی رو به کار نمی برن .  ملا شریف رفت طرف ورق آلومینیوم که مرز بین خونه اش و استخر منیره بود زن و بچه هاش که خونه نبودند . اون روزنه ای رو که می تونست ایجاد کنه واسه خودش آماده کرد و شروع کرد به دید زدن وایییییی چه تن و بدنی . انگار هر دفعه از دفعه پیش ناز تر و خوشگل تر می شد . اوخ حاجی دیگه هوش و حواس خودشو از دست داده بود و نمی دونست چیکار کنه . منیره سوتین نداشت و پشت به حاجی با یه تیکه مایویی که بیشتر کونشو انداخته بود بیرون دل آخوند ما رو برده بود . چند لحظه بعد منیره رفت یه گوشه استخر و در سایه دراز کشید و دستشو گذاشت توی مایو و با کوسش ور رفت . تن و بدن شریف از هیجان و هوس می لرزید . دستش بی اختیار رفت رو کیرش . از پشت عبا این کاررو انجام داد . دوست داشت دستشو بذاره داخل و مستقیما با کیرش در تماس باشه . در همین لحظه حس کرد که یه دست مردونه ای رو شونه اش قرار گرفته .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها