داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

به معتاد کون دادم

سلام

من مبین هستم ۲۳ سالمه ساکن شمال ، گرایش زیادی به مفعول بودن دارم.
بدنم سفید سفیده و همیشه موهای بدنمو میزنم، من به دلیل گرایش و تفاوتی ک با بقیه برادرام داشتم نتونستم با خونوادم بمونم و چند سال پیش خونه ای مستقلی برای خودم گرفتم و الان هم تنها زندگی میکنم، تا حالا هیچ رابطه ای با کسی نداشتم و فقط با خیار و یا سوسیس خودمو راحت میکردم ، خییلی هم از رابطه برقرار کردن با یک مرد علاقه مند بودم و بیشتر وقتام این لحظه رو تو خیالاتم تصورسازی میکردم و به این یاد به خواب میرفتم.

ناگفته نماند که خیلی استرس داشتم و وحشتناک میترسیدم ک مبادا پاره بشم و یه جورایی از خوابیدن زیر یک مرد دلهره داشتم و بدتر از اینا همیشه فکر میکردم ک اگه با کسی رابطه ی جنسی کامل داشته باشم اون یارو میره و جلو ی هر کس میگه ک من فلانی رو کردم و آبرو من رو ببره و رسوام کنه. همین دلیلم بوده ک تا حالا با کسی وارد رابطه ی جنسی نشدم ، دنبال یه کسی میگشتم ک اگه حرفی از کردن کسی بگه، مردم حرفشو باور نکنن مثلاً یا دیونه بوده یا معتادی ک همیشه چرت و پرت میگه…

اما بدجوری اذیت شدم اخه تا کی باید با خیار خودمو آروم کنم، منم انگار منتظر یه موقعیتی بودم ک بتونم شخص مورد نظر خودم رو پیدا کنم ، تا اینکه یه روزی ک بازار بودم تو یک مغازه ی ساندویچ فروشوی مشغول خوردن ، ک یه لحظه یک مرد ۴۲ ۴۳ ساله قد بلند و لاغر با ریش پروفسوری و پوست سبزه ک تابلو بود معتاده و مواد مخدر مصرف میزنه چشاش هم افتضاح تو سیاهی رفته با دو تا پسر ۸ و ۷ ساله داخل شدند ،

باور کنید با دیدنش حس میکردم دهنم خشک شده ، دلمم تند تند میزد ، اون مرد هم ک اسمش کامران بود سلام کرد و دو تا ساندویچ کالباس سفارش داد و بعد بهم خیره شد ولی من خجالت کشیدم و سرم رو پایین بردم ((نمیدونم چرا یه وقتایی از بعضی مردا خیلی خجالت میکشیدم)) از ظاهر و لباسی ک پوشیدن فهمیدم ک وضع مالیشون بد جوری داغوونه ،
من ساکت بودم پسرا ک باهاش بودن گفتن: بابا ما نوشابه میخواییم بهشون گفت بخدا پول ندارم خودتون ک میدونین پولایی ک همراهمن فقط دو تا ساندویچ بیشتر نمیارن ، اگه داشتم ک خودمم برای خودم میگرفتم منم خیلی گرسنه م یه لحظه یکی از بچه هاش گریه کرد و گفت خواهش میکنم، پدرش گفت ای بابا عجب بدبختی داریما اخه از کجا بیارم برات؟ گدایی کنم؟

بلافاصله من به صاحب مغازه گفتم آقا این مرد و بچه هاش هر چی میخوان ببرن خودم بجاشون حساب میکنم صاحب مغازه گفت باشه حتما ، کامران یه نگاهی تعجب آور بهم کرد و گفت : دستت درد نکنه عزیزم، خیلی ممنونیم ،گفتم خواهش میکنم
غذاشونو ک اوردن دقیقا روبرو ی من نشستن طفلی بچه ها اینقد خوشحال شده بودن ک نزدیک بود گریه م بگیره ولی جلو خودمو گرفتم ؛
کامران هم هر گاه به گاه به من نگا میکنه و لبخند میزنه ، حس عجیبی آمیخته از استرش و شادی داشتم ، خواستم بلند بشم ک یه لحظه کامران گفت ببخشید آقا پسر شمارتونو بهم بدین ک هر وقت پول دستم اومد پولاتونو بدم گفتمش اختیار دارین این حرفا چیه کاری نکردم ک وظیفس ، خیلی اصرار کرد منم شمارمو دادم ، حس کردم شمارمو برای منظور دیگه ای میخواسته ، گوشیش از این گوشیای کتابی قدیمی بود، واقعا آدم دلش میسوزه وضع خودش و بچه هاش رو ببینه،

خلاصه خریدامو کردم و برگشتم خونه نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحال بودم اون روز، تا اومدم خونه شب شده بود ک زود کارای خونه رو انجام دادم و رفتم رو تخت همه ی فکر و ذهنم شده بود کامران فقط خدا خدا میکردم ک پیام بده یا زنگ بزنه ، شب ساعت ۱۲ ۱۱ بوده ک یک شماره ی ناشناسی بهم زنگ زد گوشیمو برداشتم، یک صدای مردونه بود…

گفت سلام خوشکل چطوری؟ خوبی؟ من کامران م همونی ک امروز تو ساندویچی… خواست ادامه بده ک من گفتم

سلام آقا کامران خوبین، بله شناختم، من یه چیزی ازتون میخوام اگه انجامش بدین پولی ازت نمیخوام هیچی ، پول از خودمم بهت میدم
گفت جدی میگی؟؟؟چیه؟ گفتم منو بکُنین
کامران: ای جانم حتما میکنمت چرا ک نه ولی خب کی و کجا بیام؟؟
من : خودم بهت میگم فردا صبح بیا، آدرس خونمو بهش دادم و خداحافظ کردم
اینقدر خوشحال شدم ک خواست گریه م بگیره زود رفتم خوابیدم تا برای فردا آمده بشم هی فقط غلطت میزدم و خوابم نمیبرد تا اینکه بلاخره خوابیدم، ساعت ۹ صبح پاشدم زود رفتم صورتمو شستم و اول خودمو خالی کردم ، بدنمم همیشه سید شده و تر وتمیز بوده تا داخل هال شدم دیدم گوشیم داره زنگ میزنه برداشتم گفت من پشت در هستم.

تا در در و باز کردم و اوردمش تو ، دلم نخواست ازش لب بگیرم چون دندوناش کثیف بودن از مواد مخدر یی ک میزنه و واقعا چندشم میشد‌.فقط باهاش دست دادم
تا رفتیم تو اتاق رو مبل نشست منم روبروش نشستم بعد کم کم لباساشو در آورد و فقط شورت پاش موند بدنش زیاد مو نداشت ولی لاغر بود دیگه…
بعد خودم لباسامو در آوردم بهم گفت بیا درش بیار منم ساکت بودم اولین بار خیلی استرس داره خودش فهمید ک ترسیدم به همین خاطر خودش پاشد و اومد دقیقا روبروم ایستاد و شورتشو کامل کشید پایین بهم گفت چرا اینقد میترسی پسر؟ مگه خودت نمی گفتی منو بکُن؟
با صدایی لرزان گفتمش اره بعد اونو گرفتم دستم و یه خورده سرشو لیس زدم مزش بد نبود ولی زیاد بلد نبودم ساک بزنم فقط یکی دو دقیقه ای دهنم کردم و بعد گفت حالت داگی شو منم قنبل کردم دلم محکم میزد ، بدنم سرد شده بود تا سوراخمو دید گفت بدجودی گشادی تو !! گفتمش اره با خیار خودمو ارضا میکردم اول یه تف رو کونم ریخت و با یه فشاری راحت تموم کیرش داخل کونم رفت منم آاااه بلندی کشیدم چه حس زیبا وتوصیف ناپذیری بوده کامران جلو و عقب میکرد و منم اه و ناله میکردم، ۱۰ ۱۵ دقیقه ی بعد گفت حالا پاشو سر پا بکنم تو رو،

ایستادم رو به دیوار دقیقا دستام به دیوار چسبیده بودن، دوباره کیرشو تف مالی و داخل میکنه و بیرون میبره این حرکت رو بیشتر از ۱۰ بار انجام داد و بعد دوباره برگشت به محکم تلمبه زدن تا اینکه اه اه اه ش بلند شد گفت آبمو کجا بریزم گفتم تو کونم و یه دفعه لرزید و کامل از پشت بهم چسبید تا آبش کامل تو کونم تخلیه شد و منم همونطوری ک بهش قول داده بودم پولا رو دادمش اونم گفت هر وقتی دلت خواست بهم زنگ بزن تا بیام… منم گفتمش اوکی خبرت میکنم زود لباساشو پوشید و خدا حافظی کرد و رفت… از اون موقع به بعد هر وقت ک دلم هوس کیر میکرد بهش زنگ میزدم اونم میومد و با هزارتا روش های سامورایی منو میگایید 🙂

نوشته: مبین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها