داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اونجوری که فکر میکنی نیست! (۱)

این داستان زندگی یه همجنسگراست.

آرشم،تو شهر ارومیه زندگی میکنم. در شاید فکر کنید دروغه ولی وقتی 12 سالم بود فهمیدم گِیم.
برا خودمم خیلی زود بود حتی هروقت تو مدرسه دوستام درباره سکس یا پورن حرف میزدن بیشتر جذب اونا میشدم تا دختری که درباره اونا حرف میزدن. خودتون میدونید دیگه کرونا اومدو مدرسه ها تعطیل شدن. تا دوسال سرم تو گوشی بود و از رفتن به بیرون می‌ترسیدم. میدونستم امکانش زیاده که بیرون یه پسر پیدا کنم برا رابطه اما از یه طرفی یه ترسی تو دلم بود که می‌گفت:(تو هنوز بچه ای یکم بزرگ شو بعد).
یروز که تو یه بازی بودم یه بازیکن که اسمش (Lonely Gay)بود دیدم. جالب اینجاس که منم اسمم (lonely) بود. پرچمشو آمریکا زده بود ولی من ایران بعد اینکه بازی تموم شد خواستم فالوش کنم ولی ترسیدم و کلا اون تو آمریکا بود اما اون فالوم کرد و بهم پیام داد.
+سلام…
-سلام
+این گِیو گذاشتم اسمم واقعی ها

یکم شوک شدم وقتی سلام نوشت، فهمیدم ایرانی بود. وقتی گفت گِیم بیشتر ترس دلمو برداشت و دلمو زدم به دریا گفتم:

-راستش شاید باور نکنی منم گِیم
+حدس میزدم از اسمت
-چطوری؟
+همینطوری😁
-آها
+بچه کجایی؟
-ارومیه.تو؟
+تهران
+چند سالته؟
-١۴
+خدایییی؟ پشمام منم ١۶
+رل داری؟
-نه

وقتی گفت (رل داری) قلبم داش میومد تو دهنم. هیچی ننوشت یکم بعد نوشت:

+میای باهم باشيم؟ ❤️

اونم بدون هیچ قرآن و اسلامی
دیوونه شدم نه اینکه اینارو گفت ازینکه اون حرفارو گفت ازینکه اون تهرانو منم ارومیه و اینهمه فاصله.
+آخه تو تهران من ارومیه
-مشکلی نیس همینکه حالا قبول کنی باهام باشی خودش خیلیه

گفتم باید وقت بدی. رفتم یکم گریه کردم تو پشت بوم آخه اتاق ندارم خودمم زمین میخوابم. بعد کلی فکر گفتم باشه ولی باید صبر کنیم چند سال که حداقل ١٨ بشه سنمون بتونیم خودمون کاری کنیم اونم قبول کرد.
اولا کلی تو واتساپ حرف میزدیم و حرفای عاشقونه میزدیمو دعوا میکردیمو آشتی میکردیمو اینا. گاها حتی حالم بد میشد کنار هم نبودیم. راستی یادم رفت بگم اسمش (امیر) بود. دوتا داداش بزرگتر از خودم داشتم که یکی از اونا باید میرفت عمل چشم اونم دکتر گفت اینجا عمل نکن برو تهران پیشه دکترای ماهر خلاصه بعد کلی روز انگار قطعی شد رفتنشون منم اینو فرصت دونستم که امیرم ببینم. باور کنید از وقتی اونو دیدم دیگه از رفتن به بیرون نمی‌ترسم چون دیگه کسیو دارم و راحت شدم. بعد بهش گفتمو بعد کلی زورو شوق با اتوبوس راه افتادیم بریم تهران. رسیدیم رفتیم یچی خوردیم و بیمارستانی که داداشم قرار بود بره رو پیدا کردیم. طرفای تجریش بود فک کنم. بعد بهم پیام داد گفت:

+کجایین؟ پیدا کردی بیمارستان رو؟
-آره تو کدوم منطقه بودی؟
+من نیرو هوایی

یکم ترس دلمو برداشت چون خیلی دور بودیم. خواستیم بریم مسافر خونه بگیریم که تجریش خیلی گرون بود نتونستیم. بعد کلی پیدا کردم رفتیم امام علی اونجا ها نسبت به تجریش بهتر بود قیمتش. یه مسافر خونه پیدا کردیم خوب بود ولی کوچیک دیگه.
بهش پیام دادم رسیدیم گفت:

+عیول.بیام؟
گفتم راه زیاده میتونی بیا ولی مراقب باش جون من
+به بچه تهرون اینو میگی حاجی. مَپ بفرس تو واتساپ بیام
فرستادم ولی داشتم میلرزیدم دیگه از ترس.
یکم گذشت پیام داد:
+شارژم کمه مَپ می‌فرستم تو بیا از اینجا تکون نمیخورم.
-باشه اومدم واسا

با کلی دروغو خواهشو تمنا تونستم از دست بابام در برم.
یه حس عجیبی داشتم عین تو فیلما که انگار داری میری عشقتو بعد کلی سال ببینی.
رسیدم هیکلش کوچیک بود ازم قدشم کوچیک بود نه بغل نه حرف فقط نگا کردیم به همدیگه. بعد حرف زدیم و اینا گفت:

+بریم یجا خلوت
-کجا مثلا تو باید ببری حاجی من اینجا مهمونما 😂
بردتم یه کوچه پس کوچه و یدونه دسکشت داد بهم گفت
+ببخش دیگه چیز زیادی نیس اما بگیر
دلم رفت که شرمنده شد گفتم:

-فدای سرت همینم عالیه برام
+سخته ولی بگم ع… شقمیی
-توهم نفسم. منم یچی دارم برات
+نگوووووووو اون…
-چی؟😁
+حلقه؟
-آره عشق

داستان این حلقه هم برمی‌گرده به زمانی که بچه بودمو ارباب حلقه ها دیده بودم میگفتم باید بهم بخرید.
دستش کردم حلقرو و گفت:

+بریم یجایی خلوت
-چرا؟

میدونستم میخاد یکاری کنه باهام دلمو دادم و گفتم بریم باشه.
رفتیم یه کوچه نسبتن خلوت چون بلخره تهرانه دیگه.
گفتم:

+میخای چیکار کنیم
-میخوام یه ما… چ… ت کن… م

یه حرف چرتی زدم بهش😂😂 با اینکه جوابشو میدونستم.

-از لُپ یا لب؟
+از لب

باور کنید اصلا راحت نبود نمیتونست چجوری بره منم میخاستم اون بره اول بهش گفتم.

+چشاتو ببند 😂 تا سه میشمرم برو تو کارش
-باش

یک… دو… سه

نمیدونم چطوری بگم حشریتم زد بالا از یه طرفیم میخواستم از خنده جر بخورم چون بلد نبودیم لب بگیریم داشت با دندوناش لبمو جر میداد😆
بعد لب همو محککمم بغل کردیممم یه بوس از گردنم زد بهم منم از گردن اون. یه حس عالی بود دوستان تموم حس بدم رفت دلم قرص شد که کسیو دارم و عاشق همیم.

ادامه داستان رو بعدأ میگم چون خیلی زیاده دوستان ❤️

نوشته: MHD

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها