داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اگر مهر مادری نیست مهر به همخوابه هست (۱)

به نقل از شهین: سوم راهنمایی بود که پدرش اونو به یک مرد با بیست سال اختلاف سنی داد و شونزده سالش بود که منو به دنیا آورد ،
من سه سالم بود که بابام فوت کرد و چند ماه بعدش شهین زن عموم شد و یک سال بعدش سام رو باردار شد ،
بارها و بارها من تنبیه میشدم و سام نه ،
شهین یادش رفته بود من پسرشم و عموم انگار نه انگار من برادر زادشم ،
یاد گرفتم که اگه میخوام تنبیه نشم باید مراقب سام باشم تا اتفاقی براش نیفته که منجر به تنبیه من بشه ،
یاد گرفتم از اتاق خواب فقط برای خوابیدن استفاده کنم و در طول روز آرامش سام رو به هم نزنم ،
یاد گرفتم برای صرف غذا تشکر کنم و ظرفام رو خودم بشورم ،
یاد گرفتم محبت فقط برای سام هستش و من فقط باید منطقی فکر کنم ،
یاد گرفتم در ایام تعطیلات مزاحم خانواده نباشم و به خونه مادربزرگم برم ،
دیپلم گرفتم و شهین و عمو جلسه گرفتن که به دلیل مشکلات مالی بهتره ادامه تحصیل ندم و کنار عمو در مغازه ابزار فروشی مشغول کار بشم ،
نمی‌دونستم ازشون نفرت دارم یا نه ولی اون حس محبت آمیز رو نداشتم ،
قرعه بخت به کام من برگشت و چیزی که حتی در رویاهام نبود اتفاق افتاد ،
عمو فوت کرد و حالا عمه ها و مادربزرگم شهین رو بد یمن و شوم و به چشم قاتل دوتا پسرشون میدونستن و دعواها بالا گرفته بود ،
ده روز از مرگش گذشته بود و مدام شهین بازخواست میشد و میخواستن که نوه ها و املاک پسرشون رو ازش بگیرن ولی قانون چیز دیگری میگفت ،
پونزده روز گذشته بود که من با اجازه شهین و مادربزرگم موقتا مغازه رو باز کردم ،
دو ماه گذشت که قرار شد به صورت توافقی دو دانگ از مغازه رو به مادربزرگم بدند و باید مغازه رو می‌فروختند و از هم جدا میشدن ،
ولی حالا که صلاحیت من رو در چرخوندن مغازه رو دیدن راضیشون کردم که ماهیانه بهشون اجاره بدم ولی بعد از احساسی شدن مادربزرگ سهم مادربزرگ به نام من شد و البته وارث پسری جز منو سام نداشت و حالا من و شهین شریک شدیم ،
چون قرار بود من مغازه رو بچرخونم درآمد مغازه نصف نصف بود و حالا باید هر ماه با شهین حساب و کتاب میکردم ،
شرایط فرق کرده بود و شهین مجبور شده بود به من اهمیت بده و محبت کردن رو من باید یادش میدادم ،
به هیچ وجه حس نمیکردم مادرم باشه و فقط به عنوان شریک زندگی نگاهش میکردم ،
خیلی زود بزرگ شده بودم و بعد از گذر یک سال و نیم حضور در بازار تقریباً پوز همه رقیبان رو به خاک مالیده بودم و در کنار ابزار آلات پیچ و مهره فروشی رو هم باز کردم و دوتا شاگرد داشتم و از طرفی به شهین فهمونده بودم که من مرد خونه‌م و جدا از سهمیه ماهانش برای خودش و سام از من پول و مشورت میخواست ، ولی هنوز درآمدمون بخور و نمیر بود و شهین نگران دانشگاه و آینده سام بود،
طی این یکسال و نیم بهش یاد داده بودم بهم محبت کنه و ظاهراً پسرم صدام میزد ولی این من بودم که محبت رو گدایی میکردم وگرنه محبتی در وجودش نبود ،
هنوز مهر مادری در وجود شهین نمیدیدم و این منو برای کاری که شاید نمیخواستم مصمم کرده بود و وقتی به یاد ناز کردنش توی بغل عموم میوفتادم میخواستم که حالا که محبت مادریش رو ازم دریغ میکنه جای عموم رو بگیرم ،
من عظیم و حالا بیست و یک سال داشتم و انگار که شهین از قصد طوری تنظیم کرده بود که برعکس خودش و سام و خانواده پدری پوست سبز تیره ای داشتم و کیرم در بزرگترین حالت به یک وجب نمیرسید ، اندازه نگرفته بودم ولی چون با متر سر و کار داشتم میدونستم حدوداً هجده سانت طول داره ولی شهوتم به شدت سرکوب شده بود و از یاد برده بودم که جوونم ،
شهین در سی و هفتمین سال زندگیش هنوز هم دختری بود که نمیتونستی تشخیص بدی از من بزرگتره و پوست سبز و روشنش و موهای بلند و مشکیش و قد کوتاهش و مقدار کم شکمش و سینه هایی که به زور به هشتاد میرسید برای دیگران قابل حضم نبود که این خانم یک پسر بیست و یک ساله داره ،
به شهین تحمیل کرده بودم که هر وقت بخوام بغلش کنم و بوس و نوازشش کنم ولی در مدت کوتاه و به معنای مادر و پسری ،
انگار شهین ترجیح میداد که رابطه مقطعی داشته باشیم تا اینکه رابطه مادر پسری و وقتی بغلش میکردم تا لحظه ای که ازش جدا میشدم نفسش در سینه حبس میشد و حرفی نمیزد تا از بغلم جدا بشه و تقریباً بیشترین دغدغه زندگیش آینده سام بود چون سال آخر دبیرستان بود ،
بعد از چندی که متوجه شده بودم تلاش من برای برگردوندن مهرش بی‌فایدست با انگیزه نزدیک شدن بهش بغلش میکردم و رفته رفته عادت کرده بودم موقع بغل کردنش بهش بچسبونم ،
طی یک ماه برای هضم بهتر رابطه دیگه مامان صداش نمیزدم و اوایل مامان خوشگلم و بعد خوشگلم و بعدها خوشگل خانم و این اواخر در خلوت خانمی صداش میزدم ،
بعد از کلی بغل کردن های با منظور می‌دونستم که شهین منظورم رو فهمیده و در مواقعی که در زوایای مختلف بهش میچسبوندم هیچ عکس‌العملی نشون نمیداد و باور داشتم که میتونم بهش برسم ،
برای ناهار اومده بودم خونه و خالم دختر چهار سالش (سارا)رو به شهین سپرده بود ،
سام بعد از یک ساعت که کنارمون بود به اتاقش برگشت و من مشغول بازی با سارا بودم، چند دقیقه بعد بچه بهونه گیر شد و شهین بغلش کرد و به اتاقش برد و چند لحظه بعد که صدای گریه های سارا بلند شد منم رفتم تا آرومش کنم ،
شهین و سارا روی تختخواب کنار هم دراز کشیده بودن و شهین می‌خواست با وعده دادن خوراکی آرومش کنه ، منم با شروع بازیهای خنده دار هواسش رو پرت کردم و در ادامه کنارشون دراز کشیدم و شهین بین منو سارا قرار گرفت ،
وقتی بازی به اوجش رسید من و بچه بحثمون شد که شهین خاله کیه و من و بچه بغلش کرده بودیم و هر کدوم می‌خواستیم که شهین ما رو انتخاب کنه و بگه که خاله کدوممونه ،
مشخصاً شهین وارد بازیمون شد و به سمت سارا چرخید و بغلش کرد و گفت من فقط خاله سارام ،
برای اینکه سارا نارحتی و گریه های ساختگیم رو ببینه در حالیکه به شهین چسبیده بودم سرم رو روی بازوی شهین گذاشتم و مشغول بازی با سارا شدم ،
شهین توی بغلم بود و بی شک رشد تدریجی کیرم رو روی لمبر کونش حس میکرد ،
دیگه مغزم به چیزی جز لذت فکر نمیکرد و کیرم به اوج خودش رسیده بود و سکوت شهین بهم جرأت داد تا فاصله بگیرم و با جابجایی کیرم توی شورت و پیژامم برای لذت بردن بیشتر کیرم رو لای کونش گذاشتم و بغلش کردم ،
لایه های لباسامون نازک بود و کیرم شاید دقیقاً روی سوراخ کونش نشست که شهین شوکه شد و به جلو پرید و طاقباز شد ،
سریعاً عقب کشیدم و منتظر واکنشش شدم و سارا هم از جهشش به جلو ترسیده بود و پرسید خاله چی شد ؟
دو روز منتظر واکنشش بودم ولی هیچ به روم نیاورد و همون رفتار سرد همیشگیش رو داشت ،
شب که برای خوردن شام توی آشپزخونه بودیم یکی از بوسه های همیشگی رو ازش طلب کردم و مانعم نشد و بعد از شام بغل و بوسه ای دیگه ازش گرفتم ،
چند روز بعد کارم شده بود بهش چسبیدن و بوسیدن و نوازشش ،
یکبار ظهر که سام توی اتاقش بود وسط هال نگهش داشتم و موقع رفتنش از پشت بغلش کردم تا شدت آتش پسرش رو لای لمبرای کونش به خوبی حس کنه و دستم کاملاً زیر و روی سینه هاش قفل شده بود ،
چشمش به در اتاق سام بود و بدون کلام دستام رو باز کرد و رفت ،
فهمیده بودم که از ترس با خبر شدن سام هم که شده صداش در نمیاد و بی وقفه بغلش میکردم ،
شب جمعه بود و تازه از بیرون اومده بودیم سام جلوی تلویزیون نشسته بود و سرش مشغول گوشی و تلویزیون بود، من دقیقاً پشت سرش شهین رو بغل کشیدم و دستم رو با جسارت بیشتری روی سینه هاش گذاشتم و سینه هاش رو توی دستام گرفتم ، شهین دستام رو با خشوند پس زد و رو به من با بالا انداختن ابروهاش و اخم گفت میبینه ،
شهین بغل منو نه برای لذت بلکه برای اینکه نونش آجر نشه قبول کرده بود و تنها ترسش سام بود و این مشکل فردا که سام شیفت ظهرانه بود حل میشد و من میتونستم با پیچوندن مغازه شاید پنج ساعت با شهین تنها باشم ،
فردا ساعت یک رسیدم و در حالت طبیعی باید ساعت سه برمیگشتم ،
بوی کتلت خونه رو برداشته بود و شهین توی آشپزخونه بود و منتظر من بود ،
صدا زدم سلام خانمم ناهار آماده کن دارم میام ،
لباس عوض کردم و بعد از شستن دست و صورت به آشپزخونه رفتم ، شهین هم منتظر بغل یا بوسه های همیشگیم بود ، جلو رفتم و بغلش کردم سرم رو خم کردم و کنار سرش گذاشتم و دستام رو روی کمرش کشوندم و سرش رو بو میکشیدم و برای بوسیدنش عقب رفتم صورتش رو پر از بوسه کردم ،
نمیدونستم چطوری شروع کنم و منتظر شدم و بعد از خوردن ناهار موقع شستن ظرفها کنار ظرفشویی گیرش انداختم و بغلش کردم و در اولین حالت به صورت واضح کیرم رو لای کونش کردم و دستام رو دورش حلقه کردم و یکی از سینه هاش رو توی دستام گرفتم و دست دیگرم رو زیر تاپش و روی شکمش گذاشتم و گفتم خانمم امروز تنهای تنهاییم و میخوام کلی بغلت کنم ،
باز مثل همیشه شهین سکوت کرده بود و شاید فکر راه و چاره ای برای فرار از دستم بود ولی ظرفای توی سینک تموم شده بود و من ول کنش نبودم و گفت عظیم کافیه میخوام برم ،
در حالی که کیرم کاملاً سیخ شده بود و سینه ش رو میچلوندم گفتم امروز جایی نمیریم و کاری نمیکنیم و میخوام فقط خانم خودم باشی ،
اونقدری محکم بغلش نکرده بودم که اذیت بشه و تونست با تکونی از بغلم جدا بشه و بدون نگاه کردنم گفت که خسته ام باید بخوابم و به سمت اتاقش حرکت کرد ،
اعصابم خراب شده بود و باز شهوتم سرکوب شده بود و از بهونه ای که آورده بود کفری شده بودم آخه هیچوقت یادم نمیاد ظهر خوابیده باشه ،
بعد از ده دقیقه کلافگی تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم و به اتاقش رفتم ،
شهین گوشه تختخواب و پشت به در دراز کشیده بود و با اینکه تازه دراز کشیده بود واکنشی به حضور من نداشت و به بهانه‌ی آشتی روی تختخواب رفتم و نزدیکش شدم و دستم رو روی بازوش گذاشتم و گفتم خانمم باهام قهر نکنی که میمیرم ،
شهین انگار سالهاست که خوابیده و نمیخواست بیدار بشه ، صورتم رو روی صورتش گذاشتم و بالا تنم رو بهش چسبوندم و گفتم خانمم باهام قهری؟
شهین که نمیتونست صدام رو نشنیده بگیره گفت عظیم خسته ام و میخوام بخوابم ،
گفتم باشه پس باهم میخوابیم ،
اولش فکر کردم علت اینکه خودش رو بخواب زده اینه که نمیخواد بغلش کنم ولی بعدها گفتم شاید خودش رو به خواب زده که اینجور عنوان کنه که من خوابم و متوجه بغل کردنت نشدم ،
کیرم رو بهش چسبوندم و کاملاً بدنامون رو به هم چسبوندم و شروع کردم به بازی کردن با سینه هاش ،
پنج دقیقه ای گذشته بود و هیچ عکس‌العملی انجام نمیداد ،
حالا که دیدم از این همه فشار کیرم لای پاش و فشار دستم روی سینه هاش واکنشی نشون نمیده دستم رو به زیر تاپس بردم و لبام رو به گردنش رسوندم و با دستم تا روی سوتینش پیش رفتم و هنوز هم شهین سکوت کرده بود ،
از اتصال دستم بر روی سینه هاش عملاً سکس رو پیش روم حس کردم و فهمیدم امروز روز رسیدنه ،
با اینکه نمی‌خواستم ولی عجول شده بودم و دستم به زیر سوتین رفت و برای اولین بار سینش رو بدون واسطه توی دستم گرفتم ، داشتم گر میگرفتم و میخواستم که هر چه سریعتر وارد سکس بشم و کیرم رو داخل کُسش ببینم ولی باید طوری پیش میرفتم که شهین بتونه خودش رو به خواب بزنه و مانعم نشه ،
با بالا دادن سوتین و لمس سینه های داغش همینجور داشتم آهسته قربون صدقش میرفتم و لابلای دکلمه هام گردنش رو میخوردم ،
بابد سریعتر فکری به حال کیرم میکردم پس دستم رو لرزون لرزون از سینه هاش پایین آوردم و به روی شکمش کشوندم و به کش شلوارش رسوندم ، مطمئن بودم که شهین نیم نگاهی به دستم داره و منتظر عمل بعدی منه ،
شاید اون لحظه دچار ترس و تردید شده بودم ولی بالاخره تصمیم گرفتم شانسم رو از روی شلوار امتحان کنم و دستم رو به لای پاش بردم و با نگه داشتن دستم روی کُسش شروع کردم و وقتی عکس‌العملی ازش ندیدم شروع کردم به ماساژ و انگشت کردن کُسش ،
شهین روزه سکوت گرفته بود و نمی‌خواست شریک لذتم باشه ولی منم به این قانع نبودم و دستم رو زیر کش شلوار و شورتش بردم و به مقدار موی روی چوچولش رسید و یک بند انگشتم روی درز کُسش نشست ،
باز یک قدم جلوتر رفته بود و شهین همچنان خودش رو به خواب زده بود ،
تپش قلبم بالا گرفته بود و اگر همینجا هم تمومش میکردم راضی بودم ولی آدم ذاتن زیاده خواست و داشتم داغی کُسش رو زیر انگشتم حس میکردم و غافل از اینکه چوچولش میتونه کمکم کنه که شهین رو حشری کنم شروع کردم به بازی دادن انگشتم روی درز کُسش و تا داخل رفتن و خیس شدن انگشتم این کار رو ادامه دادم و از این همه فرصت پیش اومده لذت میبردم ،
هر از گاهی شهین تکون های مختصری میخورد که باعث میشد بترسم و کارم رو استپ کنم و باز دوباره شروع کنم ،
نمی‌دونستم اجازه میده یا نه ولی بالاخره تصمیم گرفتم شروع به پایین دادن شلوارش کنم و دستم رو از توی شورتش بیرون کشیدم و شلوارش رو مقداری پایین دادم ولی از اونجایی که مقدار کمی پایین میرفت نشستم و با دو دستم شلوار رو از زیرش می‌کشیدم که تا حدی شلوار از لمبرای کونش پایین اومد ولی زیرش گیر افتاد و نمیشد پایین تر بکشم ،
سعی در طاقباز کردنش داشتم که شهین عین غلتیدن تکونی خورد و شلوار تا رونش پایین اومد ، تا چند ثانیه پیش به همین قانع بودم ولی حالا حریص شده بودم و شلوارش رو کامل از پاهاش جدا کردم و سراغ شورتش رفتم ،
دستم به شورتش که رفت نارضایتی رو توی صورتش دیدم ولی چون نمیتونست ممانعت کنه شورتش رو پایین کشیدم و حالا شهین با پایین تنه لخت در اختیارم بود و چیزی که که برای ماه‌های آینده برنامه ریزی کرده بودم جلوی چشمم بود ،
عجولانه لباسام رو درآوردم و پشتش دراز کشیدم و کیرم رو بدون مانعی لای پاهاش گذاشتم و با فشار بین روناش گذاشتم و از گرمای بین پاهاش لذت بردم ولی طولی نکشید که دنبال آخرین دستاوردم گشتم و بالاتنم رو فاصله دادم و کیرم رو توی دستم خیس کردم و ناشیانه لای پاهاش گذاشتم و به سمت کُسش فشار میدادم ، هنوز یک ثانیه طول نکشیده بود که احساس کردم کیرم داره وارد کُسش میشه و فشار کیرم رو کمتر کردم و با فشار کم متوجه شدم که کُسش داره کیرم رو به داخلش میکشه و گرمایی کلاهک کیرم رو پوشوند و فشار روی کیرم کم شد ،
فشار کیرم رو نگه داشته بودم ولی کمی بعد از کلاهک کیرم انگار دیگه نمیشد کیرم رو داخل بدم و شروع به تلمبه زدن های ریزی کردم ،
شهین بیش از پیش تکون میخورد و پاهاش رو جابجا میکرد و دستش بیقرار شده بود ،
نمیدونم بعد از فوت عموم سکس داشته بود یا نه ولی انگار که نمیتونست کیرم رو توی کـُسش جا بده و مرتب جم میخورد، از یک خانم با دو شکم زایش به صورت طبیعی شاید بعید بود که درد داشته باشه یا شاید کُسش توی این سالها جمع شده بود ،
حس فوق العاده م رو جز با نوازش پهلوهاش نمی‌تونستم بروز بدم و کیرم دیگه از دیدم خارج شده بود و کمی مونده بود تا کاملاً جا بشه ،
دست شهین به روی پهلوش نشست و وقتی تلمبه هام هر لحظه مقدار بیشتری فشار برای جا باز کردن کیرم توی کُسش میاورد دستش به بین بدنمون افتاد و روی شکمم نشست و مانع فشار بیشترم شد ،
من که در فضا به سر میبردم دستم رو روی دستش گذاشتم و پنجش رو گرفتم و به روی لگنش بردم و خودمو به پشتش چسبوندم و دیگه لمبرای کونش مانع رفتن مقدار بیشتری از کیرم میشد و به آرومی تلمبه میزدم و دستم رو زیر تاپش بردم و به سینه هاش رسوندم و به استرسم غلبه کردم تا سکس طولانی تری داشته باشم ،
باز لای موهاش دنبال گردنش میگشتم و شروع کردم به قربون رفتن بدنش و بی توجه به اینکه شهین می‌خواست خودش رو خواب جلوه بده حرف از کُس تنگش میزدم و سینه های سفت شدش و جذابیت بدنش برام ،
دیگه لبام با کمک دست زیریینم به گردنش رسیده بود و لابلای خوردن گردنش چیزی از حسم بهش میگفتم و واقعا هم بهترین لحظات عمرم رو در حال سپری کردن بودم ،
هر از گاهی ارضا شدنم رو حس میکردم و با شل کردن ماهیچه های بدنم به تاخیر مینداختمش و حالا هم نشانه هایی از ارضا شدن در شهین میدیدم و لذت بردن از سینه هاش رو بیخیال شدم و با بازی کردن با نوک سینه هاش به شهین حال میدادم و اوایل ناشیانه فشارشون میدادم که دست شهین برای چند ثانیه از روی تاپ به روی دستم نشست و یاد گرفتم که آروم تر باهاشون بازی کنم ،
بدن شهین اونقدر زیر تلمبه هام تکون میخورد که نقش بازی کردنش برام خنده دار بود و حالا از شدت لذت و تکون خوردن جفتمون به نفس نفس زدن افتاده بودیم ،
شهین باید قبل از این علایمی نشون میداد ولی در لحظه ای که من هم دیگه توان مقاومت نداشتم پاهاش خم و راست شد و بعد ی کوچولو بدنش تعادلش رو از دست داد و در عین حال منم دیگه توان مقاومت نداشتم و برای ارضا شدن ماهیچه هام رو منقبض کرده بودم و تلمبه هام رو سرعت دادم و کف دستم رو روی نوک سینش میاوردم و گردنش رو به نیت کبود کردن میخوردم ،
برای ی مرد اونم با سن من دیدن ارضا شدن زنی به سن و سال شهین لذت بخش هستش و سکس رو براش شیرین میکنه ،
نمیدونم چی فکر میکردیم که جسارت اینو پیدا کرده بودم که تلمبه های بی‌امانم رو با وجود شروع ارضا شدنم ادامه بدم و تا آروم شدنم توی همون پوزیشن موندم و بی توجه به خیس شدن احتمالی تشک بغلش موندم و همچنان کیرم توی کُسش و دستم روی سینش و لبام روی گردنش موند ،
شهین تکونی به خودش داد تا بهم بفهمونه باید اتاقش رو ترک کنم باید چیزی میگفتم که بتونم یخش رو آب کنم و سکسمون رو مهیج تر کنم و نمیدونم که چطور شد که مامان خطابش کردم و چیزی رو که دوست داشت گرو گذاشتم و گفتم مامان میخوام برای تنها شدنمون کمک کنم تا سام به دانشگاه بره تا بتونیم کنار هم راحت باشیم ، ته حرفم ی کم سیاست به خرج دادم و جمله‌م رو سوالیش کردم و گفتم خوبه ؟
شهین که آرزوش شنیدن همین جمله بود با کمی تعلل زبون باز کرد و گفت خوبه ،
جگرم حال اومده بود و همه چیز رو برای تکمیل کردن سکسمون آماده دیدم و گفتم نظرت چیه بری دوش بگیری و برگردی تا بیشتر صحبت کنیم ،
شهین ی باشه آروم گفت و دستم رو از توی تاپش درآوردم تا بتونه بره و بدون اینکه نگام کنه شورتش رو پوشید و شلوارش رو توی دستش گرفت و به سمت حمام رفت و وقتی برگشت که من تنها پیژامم رو بدون شورت پوشیده بودم و بعد از دستشویی رفتن روی تختخوابش منتظرش بودم تا مثلاً حرف بزنیم ،

نوشته: عظیم

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها