داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن‌دایی ، محرم ما نیست

خـــب بازم تصمیم گرفتم یکی دیگه از خاطرات سکسیمو بنویسم
من فــــــربــــــد هستم ۲۰ ساله از یکی از شهرای کوچیک شمالی
مطمئنا خیلیاتون کم و بیش ، خاطرات سکسی داشتید و شایدم یه سریا فقط الکسیسو نکردن ! من فعلا جز دسته ی اولم
این داستان در مورد سکس با زن دایــی‌ـه
همونطور که از اسم داستان پیداس ، زن دایی محرم آدم نیس ؛ پس جو گیر نشید و تو کامنتا چرت و پرت ننویسید
داستان دقیقا برا یک سال پیشه
داییِ من و خونوادش تو تهران زندگی میکنن و قبل اون داستان ، داییم تنهایی میومد شمال و فقط سالی دو دفعه یا سه دفعه زنداییم و بچش میومدن شمال (معلومه که خیلی خوشش نمیومد از اینجا اومدن)
عید پارسال بود که طبق معمول هرسال اومدن خونه ی مادربزرگم و من و مادرم خونه ی مادربزرگم بودیم برا این که دایی و خونوادش و مادربزرگمو ببریم دور دور
از زنداییم بگم : اسمش ناهید ، سن ۳۸-۳۷ ، قد فکر کنم ۱۷۰ ، اصلا خوشگل نبود ، همه جای بدنش متناسب با سنش بود ( تو اون سن اکثرا پُـــرن) به غیر از کون به شدت بزرگش (تو ادامه در موردش حرفهــــا دارم)
صورتش اونچنان زیبا نبود ولی اخلاقش خیلی خوب بود و با ظرفیت بود و بسیار تمیز و مرتب و پوست سفید و تنش بی مو بود , حتی زیر بغلش هم مو در نمیاورد o_O (در ادامه در مورد موی کصش هم میگم)
این زندایی ما ، به خاطر کون خوش فرم و بزرگش ، شلوار جین (لی) یا نخی نمیپوشید که مبادا جــر بخوره
از موقع مد شدن ساپرت ، همیشه ساپرت پاشه
موقعیم که خم میشد ، زانوشو خم نمیکرد و بدنش زاویه قائمه ای میشد و همونطور که میدونید ، کونش پورن استارانه میزد بیرون
پارسال به خاطر این که مهمونای دیگه ای اومده بودن ، وسایل و کیف و اینای من و داییم اینا ، تو یه اتاق مشترک بود
ولی موقع خواب ، اتاقا فرق داشت (اتاق خواب و وسایل جدا بودن)
ینی موقع ورود ب اتاق ، حتما باید در بزنیم تا توش لخت نباشه کسی
صبح زود بود و منم طبق عادت صبح زود پا شدم (دوم یا سوم عید بود)
دیدم صدا آب از حموم میاد (حموم و دستشویی نزدیک هم بودن)
رفتم تو اتاق وسایلمون تا یه کاری با کیفم بکنم (یادم نیس چیکار)
اومدم بیرون از اتاق وسایل و رفتم دراز کشیدم
دوباره نیاز شد برم تو اتاق و چون صدای آب نمیومد ، میدونسم از حموم درومده
در زدم رفتم تو ؛ با صدای نسبتا بلند گفت بیا تو
داخل که رفتم ، موهاشو با حوله بسته بود و یه بلوز و یه ساپرت طرح جین پاش بود
یهو گفت (جمله هامون دقیق نیسن ولی منظور یکیه)در زدن نمیخواد که ؛ گفتم : فک کردم شاید ناجور باشه لباست ؛ گفت من که لباس ناجور نمیپوشم ؛گفتم منظورم اینه لخت باشی ؛ خیلی جدی گفت خب باشم ، زن داییتم ، چیزی نیست که ؛ گفتم میدونم ولی حس کردم خوشت نیاد ؛ این کصخل فکر میکرد زن دایی ، محرم آدمه … از حرفاش فهمیدم میخواد بفهمونه نباید بهش چشم داشته باشم چون محرممه ! یهو بهش گفتم نکنه میخوای بگی محرم منی؟ گفت مگه نیستم ؟ گفتم کلاس دوم یاد گرفتیم که زن دایی بعد طلاقش از دایی میتونه باهامون ازدواج کنه ، پس محرم نیست ! باور نکرد و منم با گوشی تو نت نشونش دادم که محرمم نیست� و یه لبخند جالبیو رو لباش دیدم
من همیشهههه تو کف کونش بودم و نمیگم بعد اون دیالوگمون چشمم کونشو گرفت و اون دیالوگ فقط داغ تـــرم کرد ؛)
باز هم طبق معمول ، شوخیامون سر جاش بود ولی تلاش میکردم شوخیارو یه کم به سمت انگشت کردنش ببرم ؛ مثلا بازوهاشو میگرفتم یا به پاهاش (منظورم مچ پا به پایینه) دست میزدم و در مورد لاکش حرف میزدم یا موهای پاهامو با موهای نداشته ی پاش مقایسه میکردم
دو سه روز گذشت و هنوز نصف عید هم نگذشته بود ؛ پس وقت داشتم
فکر کنم ۶-۷ عید بود که یه سایت خرید اینترنتی (اسمشو نمیگم تبلیغ نشه) سفارشمو آورد
بهش گفتم یه چاقو بیار ؛ آورد و اومد بالا سرم واستاد و کصش دقیقا جلو صورتم بود به فاصله ی ۳۰-۴۰ سانت ؛ بهش گفتم بشین دیگه (فک میکرد نمیخوام ببینه چی خریده) اون موقع تو یه رابطه بودم و براش ازون جعبه موزیکالا خریده بودم و یه سری چیزای دیگه
همرو با تعجب نگاه میکرد و میدونست بیشترش برا دختره
دیدم با حسرت نگاه میکنه ؛ پرسیدم زشتن ؟ گفت نه عالیه ! گفتم پس چرا دَمَقی ؟ گفت خیلی ازینا (جعبه موزیکال) دوست دارم ؛ گفتم خب میخوایش؟ مال تو ! فک کرد دارم مسخرش میکنم عین اغلب وقتا و جوابی نداد؛ بازم گفتم جدی میگم ! گفت خب داییت ببینه چی؟ گفتم چی چی ؟؟ گفت شک میکنه عا ! گفتم بگو هدیه ی دوستانس (البته داییم شکاک نبود) گفت اینو دوستا به هم هدیه نمیدن ! عصبی شدم گفتم بگو دوست پسرم بم داده ، یا بگیر یا نگیر دیگه ؛ گفت وای نزن ازین حرفا ! خندم گرفت و پرسیدم مگه چمه؟ گفت تو که چیزیت نیست و مشخصه با خیلیا دوستی ولی برای من بده ! گفتم خب بدون شوخی بگیرش ولی دورادور ، دو
ست دخترم باش (با حالت تقریبا جدی و خواهشانه گفتم) ؛ گفت حداقل قیمتشو بگو (چیزی در مورد دوست دختر و دوست پسر نگفت) گفتم گرون نیست ، بعدشم مگه دوست دخترم نیسی؟ گفت آروم تر یکی میشنوه (مطمئن بودم دلش همچین محبتی میخواد ، چون داییم خیلی کار میکنه و خیلی خونه نیست)

غروب شده بود و تازه از خواب بیدار شدم و هنوز خواب بود
یه پیام تو تلگرام آماده کردم براش بفرستم با این مضمون : امروز که از حرفام ناراحت نشدی ؟ اگر ناراحت شدی رک بگو تا از دلت در بیارم ، امیدوارم حرفامون بین خودمون بمونه
بیدار شد و پیامو واسش فرستادم (اولین چتمون بود)
خونه تقریبا خلوت بود و مادرمم خواب بود و دختر داییمم با بچه ی یکی دیگه از فامیلا تو حیاط بازی میکرد
پیامو خوند و گوشیو گذاشت کنار بدون جواب دادن و رفت به دخترش (کوچولو بود) برسه که غذا میخوره یا نه و این چیزا
بعدش گوشیو برداشت دیدم is typing… شده !
حسابی کُند بود تو نوشتن و هنوزم که هنوزه ، کنده
نوشت : نه عزیزدلم چرا ناراحت بشم ؟ چیزی نگفتیم که
نوشتم : عه چه خوب! فدای مهربونیات
نوشت : مرسی ؛ اگر ناراحت میشدم چطوری از دلم در میاوردی؟
نوشتم : خب موهاتو ناز میکردم ، بوست میکردم ، انگشتاتو میمالوندم و پشتتو پیش پیش میکردم (اون چیزی از سکس چت نمیدونست ولی خب من خِبره بودم توش:))
نوشت : خوبه که ناراحت نشدم (با ایموجی خنده)
نوشتم : چطور؟ نوشت : این کارارو کجا میخواستی انجام بدی؟
نوشتم : اتفاقا کاش ناراحت میشدی تا جاشو نشونت میدادم
نوشت : خب من ناراحت شدم (با ایموجی ناراحت)
نوشتم : پس من میرم تو اتاق و تو هم چند دقیقه بعد بیا
(دیگه چیزی نگفت و منم منتظر بودم تو اون اتاق و فک کنم ده دیقه یک ربع گذشت که اومد تو) گفتم دیر کردی چرا؟ گفت نمیشد دوتایی یهو بیایم که (دیگه اون حس شهوته میگفت میخاره)
اتاق تقریبا امن بود و اگر دختر داییم میخواست بیاد ، صداشون میومد و بعید هم بود بیاد
گوشیش دستش بود اومد تو صفحه چتمون ؛ نشست کنارم و به پشتی ، پشت داد
گفت خب من ناراحت شدم (با خنده) ! گفتم خب بیا سرتو بذار رو پام تا به موهات دسترسی پیدا کنم
با یه کم مِن و مِن قبول کرد و سرش به حدی به کیرم نزدیک بود که اگه سرشو بر میگردوند ، دماغش میخورد به تخمام :)))
موهای زبرشو میمالوندم و از عمد ولی محتاطانه صورتش و گردنش و تا بالای سینشو میمالوندم با پشت و جلوی دستم
دستای سفیدشو گرفتم و شروع کردم به مالوندن و چشماشو بسته بود و منم از نوک انگشت تا بازوهاشو میمالوندم و بقلای ممشو با انگشتم میمالوندم
هیچی نمیگفت و مشخص بود داره حال میکنه
دستشو گرفتم و بوسیدم و گفت الان میخوای پشتمو پیش پیش کنی؟؟ گفتم چرا که نه ؟؟ چن تا لباسشو قلمبه کرد و گذاشت زیر سرش و دمر خوابید و منم رو دست راستم ، کنارش دراز کشیدم و پشتشو آروم ضربه میزدم
حدود ده دیقه تو همین حالت بودیم و دیدم نفساش سنگین شده و مشخصه خوابش گرفته
دستمو کردم تو بلوزش و بردم پشتش و این دفعه از زیر لباسش ضربات آروم میزدم
بند سوتینشو باز کردم یه دستی و یهو به پشت خوابید و بازم چشماشو بست
بهش گفتم : کجاتو پیش پیش کنم حالا؟ چیزی نگفت
دست کشیدم رو شکمش و آوردم لای سینش دستمو و مشخص بود شل شده بند سوتینش و ممه هاش ریخته بودن بیرون ♥
میترسیدم ممه هاشو بگیرم پاشه بره و از همینم بیفتم ! ولی خب حشر که مراعات سرش نمیشه
کم کم دست میکشیدم رو شکمش و میاوردم پایین تا رسیدم به کص تپل مپلش
از رو شلوار ماساژ میدادم کصشو و پاهاشو نیمه باز کرده بود و مشخص بود چراغ سبزو داده بود تا دستمو بکنم تو
منم بی درنگ ، دستمو کردم تو شلوار و شرتش و کصشو گرفتم تو دستم ؛ یه کص تپل و نرم و با یه کم پشم تو دستم بود ؛ کاملا بزرگ بودن چوچولشو حس میکردم
با دست مخالف ، کیرمو دراوردم کنار صورتش ؛ گفت یه کم کوچیکه 😐 نمیگم خرکیرم ولی نباید میگفت کوچولو :/ چون حداقل ۱۸-۱۹ سانت هس :/ مشخصه داییم کیـــــــــــر داره هاااا
کیرمو میمالوندم به موهای تخمیش و صورتش و حس میکردم خیلی خوشش نمیاد
کصش خیس خیس شده بود و تند تند که میمالوندم ، صدای آب میومد از لای چوچولش
پا شدم رفتم لای پاش و کیرمو مالوندم به رون و کونش از رو شلوار
خیلی خشک و با لبخند نگام میکرد و انگار جندس و منتظر تموم شدن کارمه
نم نم دراوردم شلوار و شرتشو و یه کص با پشمای تقریبا ۲-۳ میلی متری و یه چوچول قرمز بزرگ که شبیه ساندویچ کالباس شده بود
شلوارمو در نیاوردم تا برا سریع پوشیدنش سخت نباشه
کیرمو بدون مکس و مالش کردم توش
به شدت گشاد ولی خیس ، به حدی که اگر روی کیرمو با انگشت میکشیدیم ، آبش قطره ای از رو کیرم میچکید
حدود ۲-۳ دقیقه کردم و آبم اومد (شدیدا حشری بودم) اومدم کنارش تا راهنماییش کنم مدل سگی شه ، یهو دیدم فکر کرد کارم تموم شده داشت شلوار و شرتشو با سرعت میپوشید
گفتم صبر کن شاید دیگه موقعیتش پیش نیاد ، حداقل بذار کونتو ببینم و با یه کم اصرار راضی شد
کون شدیدا درشت و سفیدش جلوم بود که ای کاش لاشو وا نمیکردم … سوراخ پر از چروک و کار کشیده و نسبتا تیره نمایان شد
حس شدیدا کیری ای بهم دست داد و میدونستم یه ساعت بعد که کمرم پر شه ، بازم میشه همون ناهیدِ سکسی من
کیرمو مالیدم رو چروک کونش و با یه کم مکث ، کردم داخلش ؛ به قیافش نمیخورد تنگ باشه ولی خب پوست کیرم سرخ سرخ شده بود و بوی مطلوبی هم نمیومد
بلخره صدای ناهیدو شنیدم و آه آه های خفیف و آرومش باعث شد حس غرور کنم و با قدرت بیشتر تلمبه میزدم
اونایی که کمرشون سفته میدونن یه پوزیشن سخت و تکراریه و یه کم بگذره حال نمیده (البته من چون بار دومم بود کمرم سفت شده بود) ولی به هر حال ، کردم و کردم و موقعی که داشت آبم میومد، خودمو روش انداختم و سینه هاشو با قدرت چنگ زدم و آبمو خالی کردم تو کونش و کیرم رنگش بنفش شده بود و خالی شدن شهوتم و اون بوی نامطلوب از کون ناهید و احساس گناه تاریخ انقضا دار بعد سکس ، باعث شد سریع از اتاق بیام بیرون …
دیگه حتی مالش هم تومون وجود نداشت و تا تابستون گذشته ، تو تلگرام تا میومدم حرفای سکسیو پیش بکشم ، میپیچوند و نمیذاشت جلو تر برم
داستان تابستون رو تو قسمت بعد تعریف میکنم
تشکر که تا اینجا خوندی هموطن :♥

نوشته: فــــــــربــــــــــد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها