داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ضربدری، چیزی که فکر کردم، چیزی که شد (٢)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

در لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه توضیح دادم که چطور تو مسافرت من نتونستم زن امیرو بکنم ولی اون تونسته بود زن منو بکنه و ادامه داستان…
از اینجا به بعد از زبان امیر:
شما که رفتین میدونستم حدود یه ساعت و نیم وقت دارم. پنج دقیقه بعد از رفتنتون رفتم بالا اتاقا رو چک کردم دیدم بچه ها و مادر خانمم تازه خوابیدن فهمیدم حالا حالاها بیدار نمیشن اما بازم محض اطمینان اتاق مادرخانممو قفل کردم به بهانه اینکه بچه‌ها نصف شب از پله‌ها تاریکه نیان بیفتن و اینو اومدم به الهامم گفتم. کلید ویلا هم که داخل بود پس اگه شما به هر دلیلی زودتر میرسیدین علاوه بر صدای ماشین، کلید نداشتین بیاین تو و باید زنگ میزدین. تقریبا خیالم راحت بود حداقل یه ساعتی با الهام تنهای تنهام و تا حالا همچین فرصتی جور نشده بود. از پله‌ها که اومدم پایین رفتم کنار الهام گفتم داری چیکار میکنی گفت هیچی مواد کتلتو گذاشتم میخوام بذارم سرخ بشن منتها کلی ظرف مونده باید بشورم بعدم چون واسه ناهار فردام میخوایم باید یکم دیگه موادشو مجدد آماده کنم. بهش گفتم عزیزم من اینجا باشمو تو تنهایی این همه کارو بکنی؟ بیا با هم بکنیییییییم. “بکنیم” رو دوپهلو گفتم. الهام گفت آرزو که نیست چی رو بکنی؟ تعجب کردم اولین بار بود با این جسارت همچین حرفی زد. گفتم ای بابا بالاخره یه چیزایی پیدا میشه. الهامم گفت آره مامانش بالاست منتظرته. یهو جفتمون بلند خندیدیم. بعد گفتم عزیزم تو ظرفا رو بشور من یکم دیگه مواد کتلت آماده میکنم. گفت باشه. رفت پشت سینک. این وسط چشمم هی به خط سینه یا کون طاقچه‌ایش میفتاد کیرم راست میشد فقط خوبیش این بود همین شلوارک گشاد پام بود تابلو نبود. شروع کرد به ظرف شستن. یادم بود چند وقت پیشا میگفتی الهام با ماساژ و لمس تحریک میشه و کلا نوازش وحشیش میکنه. مخصوصا که دیروز تو دریا نمیدونم متوجه شدی با اینکه غیرعمدی چسبیدم بهش، کیرم رفت لای پاش مماس با شیار کونش اما حس کردم بعد از حفظ تعادلش با مکث خودشو رها کرد. نمیدونم واسه تعادل بیشتر بود یا لذت. خلاصه وقت کم بود و دنبال فرصت بودم یه حرکتی بزنم. اول تصمیم گرفتم برم تو ظرف شستن کمکش کنم تا به بهانه‌های مختلف لمسش کنم حشری بشه. اما یه فکر بهتری اومد سراغم. فاصله سینک تا میز ناهار خوری هم دیدی دیگه کمه، یه آدم به راحتی رد میشه ولی دو نفر به سختی، یخچالم اونور سینکه. بهش گفتم گوشتا تو یخچاله؟ گفت آره. گفتم اجازه بده رد شم. خودشو چسبوند به سینک که رد شم منم از پشتش یه وری شدم رو به میز ناهارخوری به زور با فاصله خیلی کم رد شدم ولی کف دستمو مثلا اتفاقی که جا تنگه زدم به کونش. عکس العملی نشون نداد و اونم وانمود کرد اتفاقی بوده. یادمه گفته بودی دو جاشو لمس میکنی خیلی حشری میشه یکی گردنش یک باسنش. از یخچال گوشتو برداشتم دوباره برگشتم سمت گاز، باز خودشو چسبوند به سینک که رد بشم کیرم راست بود و ضربان قلبم بالا. دوباره یه وری شدم منتها اینبار برعکس و رو به پشتش. به ببخشید ریزی گفتم دست چپمو گذاشتم سمت چپ کمرش که مثلا تعادلمون حفظ بشه گوشتام دست راست، بعد رد شدم سر کیرمو یه لحظه رو کونش مالوندم. یه خواهش میکنمِ آرومی گفت و به روی خودش نیاورد در همون حین رد شدن یه لحظه نفسای گرمم پشت گردنش خورد. نفس اونم تند شده بود. زیرچشمی دیدم سرخ شد. سکوت عجیبی بینمون بود و بجز شرشر آب هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد. بوی شهوت تو فضا داشت می‌پیچید و نمیذاشت راحت با هم حرف بزنیم. یه سیب زمینی پوست کندم اما ظرفا داشت تموم میشد زیر لب اما بلند گفتم: برم از تو یخچال روغن بیارم. دوباره رفتم سمت یخچال بهش که رسیدم باز خودشو چسبوند به سینک. یه وری شدم چون یه دستم کثیف بود گرفتم بالا. موقع رد شدن دوباره دست تمیزمو گذاشتم رو کمرش که تعادل حفظ بشه، کیرم رو باسن اولیش کشیده شد افتاد لای شیار کونش. همون لحظه با یه ببخشید دست کثیفمو بردم زیر شیر که بشورم. صدای قلب جفتمون بلند شده بود شستن رو کش دادم. نفسامون به شماره افتاده بود. حین شستن یه فشار کوچولو دادم دوباره شل کردم. اونم کونشو به لحظه داد عقب دوباره چسبوند به سینک. با این کارش چراغ سبزو نشون داد و منم یه فشار دیگه دادم اما نگهداشتم. با اینکه که نفس نفس میزد و مستی از صداش پیدا بود، با صدای لرزون گفت رد شو دیگه. گفتم نه رد نمیشه گیر کرده. گفت زشته ول کن الان یکی میاد آروم در گوشش گفتم خودت که میدونی اونا تا یه ساعت دیگه نمیرسن، بالام که خوابن تازه درو هم قفل کردم اینجام دید نداره…
ازین به بعدش کلا آروم حرف میزدیم که بیدار نشن بشنون. در حالیکه اینا رو میگفتم نگاهش هنوز رو ظرفی بود که تو دستش بود. ظرفو از دستش به زور گرفتم آبم بستم گفت نههههه. دستامو از رو کمرش بردم رو سینه‌هاش یه آهی از ته دل کشید. گفتم جووووووون دیوونه کردی منو با این هیکلت. اونم دیگه داشت به خودش می‌پیچید. تو اون سکوت شب صدای نفسامون خیلی سکسی شده بود یکم آوردمش کنار که جا بازتر بود برش گردوندم سرش پایین بود. سرشو آوردم بالا تو چشاش نگاه کردم سعی میکرد نگاه نکنه. لبمو گذاشتم رو لبش اولش همراهی نکرد اما کم کم شروع کرد اونم خوردن. بعد دستشو گرفتم بردمش سمت حال رو مبلی که از اتاق مادرخانمم دید نداشت آروم درازش کردم رو مبل. دیگه رام رامم شده بود. تی وی رو روشن کردم ولی صداشو کم کردم که اگه مادر خانمم بیدار شد صدا تو صدا بشه نشنوه. اومدم دراز کشیدم روش و یکم دیگه لب بازی کردیمو سینه هاشو میمالوندم. دستمو بردم تیشرتشو دربیارم. گفت نهههه درنیار همینجوری خوبه دوست ندارم بیشتر ازین پیش بریم. گفتم عهههه تا همین چند دقیقه پیش که مامان آرزو رو تعارفم زدی حالا نوبت به خودت که رسید میگی دوست ندارم بیشتر از این پیش بریم؟. یه لبخند مستانه ای زد منم دیگه دستمو بردم تیشرتشو دادم بالا همکاری نمیکرد ولی به زور درآوردم. سوتینشو دادم بالا سینه هاشو نوازش کردم و گذاشتم دهنم آروم میک زدم. کیرمم از رو لباس روی کوصش بود. داشت بخودش میپیچید زیاد وقت نداشتیم. دمرش کردم نشستم رو روناش. کونشو بغل کردم آخه مدتها تو کف کونش بودم یادمه هر زمان که چشمم به کونش میفتاد با خودم میگفتم اگه یه روزی دستم بهش برسه از رو شلوارش گازش میگیرم. یه گاز ریزی گرفتم و یه جیغ نازی کشید گفتم جووووووون. خط شورت قرمزش از زیر شلوار سفیدش معلوم بود. من عاشق اینم اولین بار شلوار یه زنو بکشم پایین. یکم کمرشو ماساژ دادم دستمو انداختم دو طرف شلوارش که بکشم پایین با دستاش مانع شد گفت نههههههه… ولی از اون نه‌هایی که یعنی جووووووووون. گفتم لعنتی مگه میتونم بیخیالت بشم؟ بعدم دستاشو پرت کردم کنار، سریع بند شلوارو شورتشو با هم گرفتم یه ضرب کشیدم پایین، کونش عین دو تا بادکنک که به زور تو شلوار جا شده هولوپی افتاد بیرون و عین ژله لرزید. اووووف امید! چی میدیدم!!! یه کون گوشتی خوش فرم با پوست گندمی خیلی روشن و صاف و لطیف عین پوست هلو، بدون هیچ لکه و خطی. نگم برات که خودت بهتر میدونی و زیره به کرمان بردنه. وااای امید چی میکنی… کوفتت بشه لامصب. با دستام لپای کونشو باز کردم سوراخ کون آکبندش از اون لا بهم چشمک زد. یکم بازتر کردم یه کوص صورتی تمیز و بدون مو. شروع کردم کونشو مالیدن و ماساژ دادن. بعد سریع شلوار و شورتشو کامل درآوردم از کف پاش شروع کردم خوردن و لیسیدن ساقش، رونای سکسیش، رسیدم دوباره به کونش سوراخ کونشو خوردم قلقلکش اومد. لپای کونشو تند تند میبوسیدم و صورتمو میمالوندم رو کونش. الهام فقط آههه آهههه میکرد. لای پاش از بغل رونش یه گاز کوچولو زدم و شدیدا مکیدم کبود شد. متوجه کبودیش نشد اینو عمدا کبود کردم که تو اولین سکستون ببینی. برش گردوندم چشاشو بسته بود و فقط لذت میبرد. دوباره رفتم سینه‌ها و گردن و گوششو خوردن و از بالای سینش یه گاز کوچولو و میک محکم گرفتم کبود شد، گفت آخخخخ چرا اینکارو کردی جواب امیدو چی بدم. گفتم بگو تو دریا ضربه خورد کبود شد. آروم شد و دوباره چشاشو بست. آخه خیالمم از تو راحت بود که ببینی خودتو باید به اون راه بزنی. سریع تیشرت و شلوارک و شورتمو با هم درآوردم اون فقط سوتین تنش بود و سکسی ترش کرده بود. شروع کردم خوردن کوصش که حسابی رفت تو فضا. همه جوره کصشو خوردم که آهش بلند بلند شد و با یه جیغ کوچیک ارضا شد. گفتم چه زود هنوز اولشه. البته یادم بود گفته بودی تو سکس دو سه بار ارضا میشه. دمرش کردم پریدم رو رونای خوش تراشش. یه تف انداختم سر کیرم بعد لپای کونشو قشنگ باز کردم و یه تفم انداختم لاش گفتم عزیزم آماده‌ای یه مهمون جدید کصتو فتح کنه؟ با اشاره سر تایید کرد. کون گوشتی و گندش تو این پنجه‌های قوی و بزرگ من به زور جا میشد لامصب. با فشار دستام، لاشو بازتر کردم خودمو دادم جلوتر سر کیرم رسید دم سوراخ کصش. آماده فرو کردن بودم، چند ثانیه نگه داشتم تا این صحنه فوق العاده سکسی و باشکوه تو ذهنم بمونه. سرمو آوردم بالا که صورت نیمرخ الهامو ببینم تا خودمو مطمئن کنم خواب نیست و این کص الهامه که دارم فتحش میکنم. واقعا رو ابرا بودم. دوباره تمرکز کردم رو کص و کونش، لاشو با کف دستام خوب باز کردم خودمو جلوتر کشیدم تا سر کیرم دوباره رسید دم سوراخ کصش. یه فشار دادم آروم سرشو فرو کردم تو. چقدرم تنگه ماشالله ولی چون ارضا شده بود لیز بود. یه آههیی از ته دل کشید. لاشو تا ته باز کردم یه فشار دیگه دادم تا نصفه رفت توش. دستمامو گذاشتم دو طرف کمرشو سفت گرفتم یه فشار محکم دادم تا ته هول دادم تو کوصش. یه آهههه سکسیه دیگه کشید. خوب که تمام کیرمو فرو کردم تو، دوباره لای کونشو قشنگ باز کردم کیرم تا ته تو کوصش بود چند ثانیه نگه داشتم تا این زییاترین صحنه‌های آفرینش رو هم دوباره تو ذهنم نگهدارم. بعد آروم شروع کردم تلمبه زدن و همزمان باسنشو ورز دادن. کم کم خوابیدم روش سعی کردم تمام بدنم روش باشه و تک تک سلولهاشو با پوستم لمس کنم و همزمان از نیمرخ بوسش میکردم. انگار تمام فرورفتگیها و برجستگیهای بدنش با فرورفتگیها و برجستگیهای بدن من هماهنگ بود عین قالب مکمل هم بود. تلمبه هام سریعتر شد اومدم بالا رو دستام تا حین تلمبه زدن کونشو نگاه کنم، عین ژله با هر ضربه میلرزید منم حشری تر میشدم و محکم تر میکوبیدم. یه مکث کردم و جا دستمو محکم کردم، شروع کردم شلاقی کوبیدن تا دیدم صدای شالاپ شولوپ داره بلند میشه شل کردم. الهام گفت آرزو میگه مامانم دارو میخوره خوابش عمیقه البته درستم میگفت. این جمله الهام بد حشریم کرد یعنی هم نشون داد چقدر هات و حشریه، و هم با شیطنت بهم فهموند محکمتر بکوبم. گفتم پس داگی شو. بدون اینکه از توش دربیارم سریع داگی رو استایل کردیم، موهاشو که از پشت بسته بود گرفتم عین یه سوارکار و شروع کردم شلاقی تلمبه زدن صدای شالاپ شولوپ بد پیچیده بود. اونم دیگه حسابی مست مست بود و آه آه میکرد. سیلی هم میزدم رو کونش چون یه هفته سکس نداشتم دیگه طاقت نیاوردم و داشتم ارضا میشدم دو سه تا تلمبه شلاقی دیگه کوبیدم و با لذتی غیر قابل وصف ارضا شدم. سریع کونشو با تمام وجود و قدرت بغل کردم و همه آبمو با فشار پمپاژ کردم تو کصش. یه آههههه بلند کشیدم افتادم روش. دراز شد رو مبل منم همچنان که کیرم تو کصش بود روش دراز شدم. الهام گفت چرا ریختی توش؟ هرچند چون پریروز پریودم تموم شد حامله نمیشم؟ گفتم آره روز اول که تو دریا نیومدی آرزو گفت پریودی. حالام اگه شک داری قرص اورژانسی بگیرم برات. گفت نه لازم نیست امیدم همینکارو میکنه. تمام وزنمو انداخته بودم رو بدن سکسی الهام. و در گوشش قربون صدقش میرفتم. هنوز وقت داشتم و دوست نداشتم اون لحظات ملکوتی زود تموم بشه. ضمن اینکه قشنگ یه دور دیگه جا داشتم و کاملا معلوم بود اونم هنوز جا داره. آبم که خوب خالی شد آروم کیر نیم خیزمو کشیدم بیرون و از روش بلند شدم. نشستم رو مبل کنارش همینطور که ماساژش می‌دادم بهش میگفتم وااای خوش بحال امید که تو رو داره. اونم گفت تو هم خیییلی بلدی کثافت. واقعا جلوت کم آوردم نتونستم خودمو نگهدارم من بعد از ازدواجم با هیچکی نبودم نمیدونم چرا اینجوری شدم. تو همین حرفا بودیم دوباره چشام افتاد رو بدنش و دوباره کیرم شروع کرد راست شدن. دوست داشتم چندتا پوزیشنو روش پیاده کنم که حسابی حالشو ببریم. کیرم راست راست ولی خشک شده بود بهش گفتم پاشو خیسش کن هنوز باهات کار دارم. نشست یه نگاهی به کیرم کرد بعد از بیست دقیقه سکس تازه کیرمو دیده بود. با لبخند گرفتش تو دستای لطیف و ظریفش. گفت واااای چه کیری… اولین بار بود تو این چند سال واژه کیرو از دهنش شنیدم و این حشری ترم کرد. گفت واااای با اینکه مثل مال امید کلفت و خوش تراشه ولی انگار طعم دیگه ای میده. بعد با یه شیطنتی ادامه داد پس تو دریا اییییییین واسه من راست بود… گفتم باور کن اون لحظه واقعا عمدی نبود هرچند خیییلی خوشایند بود. الهامم گفت آره فهمیدم واسه همین وقتی ناخودآگاه اومدم تو بغلت خیلی حس خوبی داشتم شبش به شدت دوست داشتم با امید سکس کنم ولی نشد. اصلا فکرشم نمیکردم شب بعدش اینطوری تو بغلت سکس کنم. گفتم عزیزم الان بجاش جبران میکنم پاشو زود خیسش کن وقت نداریم دیدم یه تف انداخت سر کیرم و با دست شروع کرد خیس کردنش. گفتم کثافت واسه امیدم همینطوری خیس میکنی؟ بعد با تحکم گفتم بکن تو دهنت. کیرو گرفت و گذاشت دهنش شروع کرد ساک زدن. گفتم سرتو بالا بگیر تو چشام نگاه کن هنوز یه ذره خجالت تو صورتش مونده بود دوباره لبای قلوه‌ای‌ و درشتشو گذاشت رو کلاهک کیرم و با چشای درشت و خمارش نگام میکرد واااای چه صحنه ای بود. خوب که خیس شد گفتم بسه بخواب که از جلو بکنم. دراز کشید از جلو کردم تو و همزمان سینه هاشو میخوردم گفت پدرسگ چیکار میکنی با من. گفتم همون کاری که تو کردی تو این سالها، با این هیکل تراشیده و رفتارای شیطونیت دل منو بردی. گفت امید سکسش خوبه خیلیم دوسش دارم. ولی سکسمون یکنواخت شده بود اصلانم دوست نداشتم خیانت کنم یا خودم کاری کنم بیفتم دنبال اینو اون. دوست داشتم خودش پیش بیاد میفهمی؟ درست مثل الان. تو دلم گفتم کجا خودش پیش اومد؟ 🙂 کلی با شوهرت نقشه کشیدیم که بتونم بکنمت. بعد ادامه داد: خیلی به موقع کارتو کردی لعنتی انگار ذهن منو میخوندی و باهاش جلو میومدی. همونطور که تلمبه میزدم اینارو میگفت و حشری تر میشد. دیگه وقتمون کم بود باید زود تمومش میکردم بردمش پشت سینک بهش گفتم همیشه دوست داشتم وقتی پشت سینک کار میکردی بیام از پشت بغلت کنم بکنمت دستاتو بذار لبه کابینت. اونم گذاشت. منم از پشت کردم کوصش و سینه‌هاشو میمالوندم. آخر کار دوباره دمرش کردم رو مبل لاشو باز کردم دوباره کیرمو دادم تو. یه دستمو رد کردم رو سینش و دست دیگمو رد کردم گذاشتم رو چوچولش نیمرخشم به من بود و لب و گونه هاشو گوششو بوس میکردم و همچنان تلمبه میزدم گفت عوضی چیکار کردی از همه بدنم استفاده کردی. شدیدا حشری شد نزدیک ارگاسمش رسید هی میگفت بکنم بکنم. که یهو بلندترین آهشو کشید و ارضا شد. دستمو از رو کوصش پس زد و گفت بزن بزن تند تند بکن منم تلمبه‌هامو تندتر زدم و آروم شل شد یه “مرسی” نازی گفتو وارفت. یه مکثی کردم دستامو محکم کردم کنارش با همون پوزیشن دمر، تند تند شروع کردم تلمبه زدن. صدای شالاپ شولوپ مجدد پیچید تو فضا. چشمم به شیار کونش افتاد که تمام کیرمو قورت داده بود. دیدن این تصویر منو برد تو فضا و به نهایت تحریک رسوند دیگه داشتم ارضا میشدم که دو سه تا تلمبه محکم زدم یه دادی کشیدمو تا ته نگهداشتم آبمو با فشار خالی کردم تو کوصش و بی حال افتادم روش. بغلش کردم و یه دو دقیقه‌ای همونطور بی‌حرکت روش بودم گفتم عزیزم تو یه لعبت به تمام معنا هستی. آدم با تو پیر نمیشه. دیدم آروم داره اشک میریزه هیچی نگفتم فقط اشکاشو پاک کردم یکم که حالش اومد سرجاش گفت فقط خواهشی که دارم اینه که این اولین و آخرین بارمون باشه. فقط میخواستم یه تجربه متفاوت با یه مرد سکسی و کاربلد بچشم که بهش اطمینانم داشته باشم. میدونی که من ازوناش نیستم. گفتم باشه عزیزم. مطمئن بودن رو که خیالت راحت ولی بار آخر بودنو قول نمیدم. اینو با خنده گفتم. گفت غلط کردی اونو دیگه من تعیین میکنم. گفتم چشم سرورم امر امر شماست. بعد گفتم حالا از کجا مطمئن بودی کاربلدم گفت مشخصه دیگه از روزای اولی که امید تو رو باهام آشنا کرد نوع نگاهت رفتارهای جذاب مردونت و … آرزو گفته بود که اونو به نهایت لذت میرسونی گفتم آره خییلی راضیه هیچ کمبود سکسی نداره… گفت این متفاوت ترین سکس زندگیم بود مخصوصا که اینجوری شروع شد. گفتم چطوری؟ گفت اینکه مثل خیلیا طرفشونو با حرف و مخ زدن به سکس راضی میکنن نبود، با رفتارها و سیگنالهای به موقع و رفتارهای شهوت انگیز و جسورانت. آخرشم دوست داشتم خودش پیش بیاد و خودت جسارت بخرج بدی و خیلیم خوب انجام دادی.
هنوز کیرم تو کصش بود. به زور از روش بلند شدم کیرم کم کم خوابید و خودش آروم اومد بیرون آبمو دیدم که با آب الهام مخلوط شده بود و از کنار کوصش داشت میریخت رو مبل. سریع دستمو گرفتم زیرش و دستمال کاغذی رو از روی اون میز ناهارخوری بابرکت برداشتم قشنگ تمیزش کردم. زودی لباسامونو پوشیدیم و همه چیو عادی کردیم. الهام خیلی حالش خوب بود و لذت تنوع طلبیش حسابی ارضا شده بود. بعد سریع رفت سراغ شام درست کردن منم اینبار واقعا رفتم کمکش که همه چی عادی باشه. هرچند اینقدر هنوز حشری بودم که موقع رد شدن از پشت سینک بازم میمالوندمش و اونم کونشو میداد عقب حال میکرد. اما دیدم الهام کم کم رفت تو فکر. تقریبا یک ساعت و ربع از رفتن شما گذشته بود. نزدیکای اومدنتون شده بود گفتم چیه عزیزم به چی فکر میکنی؟ دیدم در حالیکه آروم اشک میریخت گفت حس عذاب وجدان. گفتم آره طبیعیه منم دارم گفت آخه دوتاییمون به دو نفر خیانت کردیم. گفتم نمیشه خیانت گذاشت چون این صرفا تنوع سکسیه خیلیا ممکنه داشته باشن. مهم اینه تو و امید عاشق همین. دلتون گرو یکی دیگه نیست. منم همینطور. سکس و عشق با هم فرق دارن.
داشتم همینا رو میگفتم که صدای ماشین از دور اومد سریع رفتم درب اتاق خوابو قفلشو باز کردم اومدم پایین و بدون اینکه زنگ بزنین درو باز کردم خیلی عادی نشستم رو مبل جای قبلیم.
اینا رو که امیر گفت بدجور راست کرده بودم در حالیکه تو کوچه باغهای اطراف ویلا قدم میزدیم زیر نور تیر چراغ برق امیر دید راست کردم. خودشم راست بود. نمیدونم چندتا سیگار کشیده بودم ولی پاکتم آخراش بود. دیگه کم کم رفتیم سمت ویلا به امیر گفتم امیر منم همون شرط الهامو دارم دوست دارم این قضیه تکرار نشه گفت باشه گفتم نه اینکه چون من نتونستم آرزو رو بکنم نه، چون این تجربه رو حس کردم و لذتشو بردم همین برام کافیه. البته تو دلم چیزی دیگه‌ای بود احساس باخت داشتم هرچند از دادن الهامم به شدت لذت برده بودم. تا اسم آرزو رو بردم یهو امیر یاد بیرون رفتن منو آرزو افتاد، امیر اینقدر که از کردن الهام هیجانی شده بود و اینقدر حالش خوب بود، پاک یادش رفته بود از ما. هرچند تقریبا مطمئن بود آرزو پایه این کارا نیست. ولی بازم واسه کنجکاویش گفت آها راست میگی چی شدین شما؟
منم ماجرا رو عینا براش تعریف کردم و اونم ابراز تاسف کرد ولی یه به کیرم خاصی تو نگاش بود. امیر که دید حالم بده گفت مگه تو نمیگفتی اگه الهامو بکنم لذت میبری چون میگفتی هردوتون سکسی هستین؟ گفتم چرا. گفت پس چرا ناراحتی و چرا میگی آخرین بار باشه. گفتم چون لذتش همون یه باره و دیدی که چقدر راست کردم الان. و اینکه چون الهام این شرطو گذاشته. امیر گفت ببین امیدجان رفاقت و دوستی خانوادگی ما همچنان هست و خواهد بود و جریان امشب یه استثنا و یه خاطره خوش برامون خواهد موند و خیالت راحت که دیگه اتفاقی نمیفته. تو دلم گفتم هه… بله خاطره خوش واسه تو و الهام.
بعد ادامه داد منم دوست داشتم بتونی آرزو رو بکنی ولی اون اصلا تو این فازا نیست. در عین حال گفتم یه تستی هم میشه. اینا رو که امیر گفت فکرای منفی اومد تو ذهنم که نکنه این مطمئن بوده خانمش نمیده ولی احتمال زیاد میداده الهام وا بده بعد اومده این نقشه رو با من کشیده تا الهامو بکنه… باز ذهنمو پاک کردم از طرفی خیلی لذت بردم از اینکه الهامو کرده مخصوصا با تصور اون صحنه‌ها. امیرم چنان صحنه رو خوب توصیف کرد که اگه زنده میدیدم اینقدر خوب لذت نمیبردم…
رسیدیم ویلا دیگه سوالی به ذهنم نمیرسید بیشتر ترجیح میدادم تنها باشم. رفتیم تو الهام و آرزو تقریبا رفته بودن واسه خواب. هرکی رفت تو اتاقش. الهام تو رختخواب تو گوشیش بود داشت پستاشو چک میکرد دراز کشیدم بغلش کردم گفتم شبای پیش بچه نمیذاشت سکس کنیم امشب بچه خوابه اینام خوابن. گفت خیلی خستم باشه رفتیم خونه. گفتم اکی و با کیر راست خوابیدم. صبح بیدار شدیم انگار حوادث دیشب خواب بود، سریع رفرش شدیم و آماده واسه برگشتن به شهرمون. دیشب اتفاقاتی واسه هممون افتاده بود که همه‌مونم مجبور بودیم خودمونو عادی جلوه بدیم برای بقیه. امیر سکوتو شکست و با سرحالی خاصی گفت خب اینم از یه سفر خوب میریم که خرکاری رو دوباره شروع کنیم. هرکی سوار ماشین خودش شد راه افتادیم موقع ناهار دوباره یه جای خوش آب و هوا اتراق کردیم دوباره بساط شوخی و خنده راه افتاد و همه چی واقعا عادی شد. انگار نه انگار یه شب پرماجرا که کلا در یک ساعت نیم رقم خورد رو پشت سر گذاشتیم. راه افتادیم و برگشتیم شهرمون.
فردا شبش که خستگیمون دررفته بود و حمومی رفته بودیم رفتم سروقت الهام داشت بهانه میاورد سکس نکنیم و یکم استرس داشت تمام بهانه‌هاشو رد کردم دید چاره‌ای نیست اما سعی میکرد تو تاریکی باشه منم خودمو زدم به خنگی و حساس نشدم. لباساشو درآوردم اصلا به اون نقاطی که امیر کبود کرده بود توجهی نکردم تا خیالش راحت باشه. اما زیر چشمی هردوتا کبودیا رو دیدم. با دیدن کبودیا اون صحنه‌های دیشب از ذهنم رد میشد و حسابی حشری میشدم الهامم واقعا حشری بود و یک سکس توپ کردیم.
یه هفته از برگشتمون گذشته بود و فقط تو گروه طبق گذشته بدون هیچ تغییر رفتاری چت میکردیم و پست میذاشتیم اما چون رفتارامون مصنوعی بود در دراز مدت حس واقعی درونمون بیشتر نمود پیدا کرد.
الان دوساله از اون ماجرا گذشته رفتار
الهام و امیر باهم هیچ فرقی نکرده. اما من با همه متفاوت شدم. آرزو با من یه نمه سنگینتر شده. الهامو خیلی بیشتر دوسش دارم و بیشتر مراقبشم. با امیرم یکم حالتای عجیب داشتم و دارم. وقتی می‌بینمش حسهای چندگانه و ضد و نقیض میاد سراغم: هیجان، استرس، شهوت، حسادت، لذت، ناراحتی… در مجموع یه حسی که دوسش دارم و همین منو بیشتر عاشق الهام کرده ولی اصلا دوست ندارم دوباره تکرار کنن. آخه یه چیزیه که نه میتونم به الهام بگم دوباره این کارو نکن. چون اگه بگم میفهمه نقشه خودمون بوده و حرمتمون شکسته میشه و نه از طرفی به امیر مطمئنم. با اینکه امیر به من قول داده نمیدونم آیا سر قولش بوده یا نه؟ چون این قولو به الهام نداده… آیا بازم فرصتی رخ داده با هم سکس کنن یا نه. این یه دغدغه دوست داشتنیه که همیشه باهاش درگیرم. هرچند کاملا راضیم یک بار اتفاق افتاد و با تصور اون صحنه‌های سکسشون نهایت لذت بهم دست میده ولی اگه اتفاق نمیفتاد مثل یک خوره همیشه ته ذهنمو اذیت میکرد. وقتی آخر هفته میریم خونه همدیگه یا رستوران یا پیک نیک، حس اینکه دو نفر از ما چهار نفر، یه رابطه مخفی دارن همون حسهای چندگانه ضد و نقیض رو میاره تو ذهنم. تصورات مثبت و منفی، شهوت و غیرت، هیجان و استرس، حسرت و لذت. یا زمانیکه الهام لباسهای تنگ میپوشه، وقتی امیر با حسرت به کونش نگاه میکنه، حس لذت منو میبره بالا. اما وقتی که با لذت نگاه میکنه که اینو من کردمش، حس حسادتمو میبره بالا. اما ظاهرا همه چی بینشون خیییلی عادی و روشن بوده تا امروز و از نظر من هیچ فرصتی برای سکس دوباره نداشتن تا حالا. خدا میدونه.

ادامه…

نوشته: امید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها