داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خود کرده را تدبیر نیست

تقریبا ۲۸ساله بودم که برای ادامه تحصیل رفتم دانشگاه ازاد گرگان.تا اون روزها انواع مختلف دخترها و سکسها رو امتحان کرده بودم و تقریبا هیکلهای ریزتر رو بیشتر میپسندیدم .اما نمیدونم چطور شد که تغییر عقیده دادم و یواش یواش به هیکلهای درشت تر علاقه مند شدم. این طرز فکر رو یدک میکردم تا اینکه تو دانشگاه یک دختر ورزشکار توجه ام رو جلب کرد. تهمینه (مستعار)، دختری تقریبا ۲۲ساله با هیکلی ورزشکاری ودرشت تر از خودم که تقریبا یکی دوسانتی از خودم قد بلند تر هم بود. از طریق دختر عمه ام که دانشجوی تربیت بدنی بود آمارش رو در اوردم. تقریبا داشت جور میشد.سوژه، شماره تلفن ، اسم،آمار و اطلاعات بدست آمده باعث شد تا کلید ماجرا زده بشه. بالاخره بعد از ایجاد مزاحمت تلفنی و گپ و گفت طی یکی دو ماه علیرغم مقاومت زیادش موفق شدم و طرح دوستی رو ریختم. اما هر بار که میخواستم رابطه فیزیکی بشه یه جوری حرفه ای میپیچوند. حسابی کف کرده بودم و میخواستم هر جور شده دلی از عزا در بیارم. بالاخره تصمیم گرفتم عملیات جهادی انجام بدم. نقشه شومی داشتم.قرار شد با بچه های دانشگاه قرار بزاریم بریم ویلای کوهستانی و آخر هفته رو خوش بگذرونیم.بالاخره برنامه ها جور شد . قرار شد من و تهمینه و پگاه ،دختر عمه ام با جیپ شوهر عمه من بریم بالا و بقیه بچه ها هم با پاژن علی که صاحب ویلا بود بیان بالا و من توی فرصت یکی دو ساعتی که اونها دیرتر میان ترتیب شدی رو بدم.

یادمه اونقدر حشری بودم حتی قرص خواب هم گرفته بودم که اگه مقاومت کرد به خوردش بدم. و برای اینکه دختر عمه ام هم نپیچونه تا لحظه آخر بهش نگم. و راه افتادیم. میانه راه توی جاده اصلی با همه بچه ها توافق کردیم که همه با هم پول بذاریم و وسیله بخریم. توی یک شهر توقف کردیم و مشغول خرید شدیم و من که اصولا صبرم کمه با خودم فکر کردم الان بهترین فرصته که بخ دختر عمه ام بگم و لعنت به دهانی که بی موقع باز شود. گفتن همانا و مخالفت همانا. کار بالا گرفت و دختر عمه م پاش رو کرد توی یک کفش که من آبروم میره . بالاخره با هزار منت و التماس راضی اش کردم اونمبا علی بیاد. دیگه تابلو تابلو شدم. من و تهمینه و وسیله ها توی یک ماشین ، علی و هشت نفر دیگه توی یک ماشین ،اما میدونید که شهوت این چیزها حالیش نیست. از اصلی به فرعی و از فرعی به فرعی پیچیدیم. قرار بود وارد خاکی شدیم علی به بهانه اب با بچه ها برن چشمه و همینطور هم شد . از وسطهای جاده خاکی داخل جنگل علی که پشت من بود پیچید.و بعد بیست دقیقه به گاز رفتن با اون ماشین قراضه توی جنگلهای شما ل فقط من موندم و تهمینه و یک خونه ویلایی وسط یک ییلاق که توی فصل زمستان حتی نگهبانم نداره. یک ساعت و شایدم کمتر وقت داشتم که تا جابجا شدیم یه بیست دقیقه ای هم ازش رفت. اول تصمیم گفرتم قرص رو به خوردش بدم اما احتمال اینکه وقت کم بیاد منصرف شدم. حالا وقتش بود تا زبونم رو محک بزنم. سریع هیزم ریختم توی شومینه و اتش زدم .گفتم بیاد تا بشینه کنار آتش و اونم که سردش شده بود بی معطلی اومد. نشستم کنارش و بغلش کردم ، شروع کردم قلقلک و شوخی تا گرم بشه، بعد از چند دقیقه خندیدن بی امان ناگهان نگاهمون به هم گره خورد و بی اختیار لب هم رو بوسیدیم! تصور اینکه تا چند دقیقه به چه حالی دست پیدا میکنم داشت دیوونم میکرد. بوسه پشت بوسه، لب روی لب،بی اختیار دستم رو از زیر پیراهنش بردم سمت سینه هایی که توی چند ماهه گذشته توی کفش بود. تصور سفتی سینه اش هنوزهم تحریکم میکنه. وقت مثل باد میرفت و من تازه اول را ه بودم.تقریبا یک ساعت شده بود و هر لحظه ممکن بود طبق قرار علی اول روستا برسه و بوق بزنه. چون بین صدای بوق و رسیدنشون چند دقیقه ای وقت بود زیاد نگران نبودم. یکم خودم رو کنترل کردم وبا این بهانه که هم کلاس میزارم هم از کمبود وقت رنج نمیبرم خودم رو راضی کردم که یه فرصت دیگه سکس کنیم. یک ساعت تموم شد و بیست دقیقه هم ازش گذشت و من هنوز سینه میمالیدم و لب میگرفتم. بیست دقیقه شد یک ساعت ویک ساعت شد یک ساعت و نیم و من پشیمان از نکردن، یک ساعت بود که دست از کار کشیده بودم و بغلش کرده بودم. دیگه نگران شدم بلند شدم که موبایلم رو پیدا کنم،قفل کردم از پنجره چشمم به بیرون افتاد که یکدست سفید شده بود. یک ساعت و نیم بود که برف شدید شده بود و علی بچه ها که دیگه برگشته بودن گرگان حسابی نگران شده بودند که چرا گوشی رو نمیگیرم. این رو بعد از دیدن سی و سه تا تماس بی پاسخ از موبایلم که سایلنت کر ه بودم فهمیدم. به علی زنگ زدم بعد از دریافت تلمبار فحش دیگه نمیدونستم چه جوری ابراز خرسندی کنم. به چشم بهم زدن بساط کباب و شراب پهن بود و آتش داشت بلوا میکرد. سایه من روی دیوار مثل دراکولا شده بود. اس ام اس فحش بود که از علی و دختر عمه ام میومد. اما تصمیمم جدی بود. یا با رضایت، یا با مستی ،یا با خواب کون خوشتراشش حداقل چیزی بود که رضایت میدادم. با شام زیاد مشروب نخوردیم . دوباره آتش و کنارش نشستم. اما تا بغلش کردم مقاومت کرد وبهم نگاه کرد و گفت :بس کن،ما به درد هم نمیخوریم.من پشیمونم و هزارتا حرف دیگه زد که هیچکدوم رو یادم نمیاد چون اصلا گوش نمیکردم. کیرم داشت منفجر میشد. اگه مطمین بودم که زورم بهش میرسه حتی بهش تجاوز هم میکردم. اما هیکل ورزشکاریش منو میترسوند. بالا خره بین قرص و مشروب دومی رو انتخاب کردم. شروع کردم در مورد بچگی های و احساسات پاک و عشق و مزخرفاتی که دخترها دوست دارن قصه بافتن و اونم هم پا شد . بعدی ازخوردن یک بطر ویسکی ویک بطر ابجو دیگه مستی توی نگاهش موج میزد خودمم هم حال درستی نداشتم و میدونستم اگه دست نجنبونم خودمم خوابم میبره. شروع کردم اما باز هم مقاومت کرد و این دفعه یکم فیزیکی تر برخورد میکرد تا فکری به سرم نزنه. از من اصرار و از اون انکار. دیگه داشتم التماس میکردم که یهو زدم به سیم آخر و هرچی تو دهنم بود بهش گفتم. اما بازمشروع کرد به شعر بافتن که نمیشه و ما نمیتونیم با هم باشیم و… آخرین پیک رو با هم زدیم ‌ ، به بهانه آب رفتم سر یخچال و آب لیمو رو سر کشیدم تا به امید این که مستی من بپره و از کرختی بدنش سو استفاده کنم. قصد داشت بکنمش و تجاوز تنها راه باقی مانده بود. قسم خور م که پرده اش رو هم بزنم تا حسابی عقده ام خالی بشه و اونم بفهمه که با بچه های کرج نباید شوخی کرد. اومدم توی هال، دیدم جا تره و بچه نیست. رفته بود دستشویی. جای خوابش رو کنار شومینه انداختم و خودم رفتم توی اتاق که الان دیگه با اتاق خواب اسکیمو ها فرقی نداشت. سردی هوا و ابلیمو اثر کرده بود و یک سا عتی بود که تهمینه مثل خرس قطبی کنار شومینه خوابیده بود. لخت شدم و مستقیم رفتم زیر پتوش. از پشت بغلش کردم ‌ و دستم رو کردم زیر پیراهنش سینهای بلوریش رو محکم گرفتم و کریم رو وسط کونش جا دادم. هنوز منگ بود. دیگه نباید وقت رو ازدست میدادم. از زدن پردش منصر شدم. پیراهنش رو دادم بالا و سوتینش رو که شبیه زره رستم بود پاره کردم. همه زورم رو جمع کرده بودم و حسابی داشتم میمالوندمش. احساس کردم بیداره اما مقاومت نمیکنه. به روی خودم نم آ وردم تا بفهمه جدی ام. دیگه وقتش بود که دستم رو بکنم توی شرتش ،اما تا دستم رفت پایین روی نافش دستم رو محکم گرفت و خیلی واضح گفت بسه، گفتم میخوام، گفت بسه،گفتم خفه شو که دیگه حالیم نیست و میزنم کس و کونت رو پاره میکنم،هنوز اون روی سگ من رو ندیدی.اما دستم رو ول نمیکرد ‌ و انگار با یک رضایت ضمنی بازم گفت بسه. بالاخره با یک حرکت خرکی دستم رو آزاد کردم و گفتم خفه شو تا شتک نکردمت، مکثی کرد و گفت باشه،قبول،خودت خواستی. شلوارش رو کشیدم پایین و کیرم که مثل اژدر زیردریایی شده بود گذاشتم وسط پاهاش که موهای کوتاهی داشت. با یک حرکت فیزیکی چرخوندمش و اومدم روش و دستم رو از دور کمرش چرخوندم تا کسش بیاد تو دستم ، بیست و هشت سال تمام از عمرم گذشته بود و حتی تا الانم همچین تجربه ای نداشت. کس ما از ساعت یک و نیم شروع شد و من تا ساعت ۸ صبح شش بار مورد تجاوز قرار گرفتم. تهمینه یک دو جنسه بود با یک کیر کج سیاه پانزده یا شانزده سانتی نسبتا کلفت و اون فیزیک خوب ورزشی رو مدیون هورمونهای مردانه بود. هیچکدوم از التماس هام کار ساز نبود. هر فنی میزدم ضدش رو میزد و دست آخر من رو میکشید زیرش دست پا میزدم. با هر یک فشاری که می آورد آه دردناکی از نهادم بلند میشد و غرورم بیشتر له میشد. اون روز گذشت و دو سال بعد تهمینه دختر عمه ام‌که دیگه شوهر داشت رو هم با همین ترتیب گایده بود و آبروی من جلوی اون هم رفته. امسال توی روزنامه خوندم که ورزشکاران تیمهای زنان از لحاظ جنسیتی مورد بررسی قرار میگیرند و احتمال میدم تهمینه هم جزوشونباشه. به هر حال،خود کرده را تدبیر نیست!!

نوشته: مبین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها