داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

من و مامان نازم فریده

اسم من نیماست و 14 سالمه و از لحاظ تیپ و قیافه هم تقریبا خوبم و تهران زندگی می کنیم، اعضای خانواده ما 3نفر هستن ، من ، بابام که نگهبان یه شرکت خصوصیه و 24 ساعت نگهبانی می ده و 24 ساعت خونست و مامانم که اسمش فریده هست و 34 سالشه و تیپ خیلی نازی داره ، بدنش اندامی و به نظر من از همه لحاظ نمره 20 رو داره و صورت خیلی نازی هم داره که خیلی ها عاشقشن . ماجرای من با مامانم از اونجایی شروع شد که اواخر اسفند 92 خالم اینا از شهرستان اومده بودن خونه ما برای میهمانی ، خانواده خالم متشکل از خالم که 31 سالشه ، پسر خالم که 13 سالشه و دختر خالم که 8 سالشه ، شوهر خالم هم همراه اونها نیومده بود ، اکثر به همین صورت مسافرت می کنن . ماکلا باخانواده خالم خیلی راحتیم حتی باخالم خیلی شوخی می کنیم و گاهی اوقات مامانم هم تو این شخی ها من و پسرخالم رو همراهی می کنه .
خانواده ما و فامیل هامون خیلی راحت هستن ، یعنی لباس های خیلی عادی می پوشن و اصلا به پوشوندن خودشون اهمیت نمی دن . مامانم جلوی مهمونها با یک دامن کوتاه تا زانوهاش و تاب می گرده و خاله ام هم با یک شلوار و پیراهن و این نوع لباس پوشیدن بین فامیل های ما عادیه ، یه روز عصر من و پسر خالم روی کاناپه نشسته بودیم و داشتیم فیلم نگاه میکردیم و مامانم با خالم هم روی یکی دیگه از کاناپه ها نشسته بودن و داشتن با هم صحبت می کردن و دختر خالم هم داشت گوشه بازی می کرد و مشغول بود ، من همینطور که مشغول فیلم نگاه کردن بودم دیدم که پسر خالم به یه نقطه دیگه ای خیره شده و داره نگاه می کنه اولش فکر کردم داره به صحبت های مامان و خاله گوش می کنه ، ولی بعدش که نگاهم رو به سمت مامان و خاله چرخوندم دیدم نه خیر آقای به حرف های اونا گوش نمیده هیچ هواسش اصلا جای دیگست . مامانم پاش رو روی پاش انداخته بود و داشتن صحبت می کرد و اصلا هواسش نبود که لای پاش از زیر دامنش پیداست و اون شورت سیاه رنگش داره خود نمایی می کنه ، یه لحظه حالت عجیبی به خودم دست داد ، آخه صحنه خیلی جذابی شده بود ولی یه لحظه به غیرتم برخورد که پسر خالم داره اونطوری لای پای مامانم رو با نگاه هاش می خوره . نمی دونستم چطوری حالیش کنم که خودشو جمع و جور کنه که تابلو نشه تا اینکه که مامانم خودش به من نگاه کرد و من هم با چشم ها اشاره کردم ولی متوجه نمی شد ،تا اینکه بلند شدم و رفتم آشپزخونه یک لیوان آب خوردم و وقتی بر می گشتم به بهانه بوسیدن رفتم طرف مامان و لوپشو بوسیدم و در گوشش گفتم پاهاتو جمع کن مهران هواسش پرت شده که یه لحظه مامانم قرمز شد و آروم پاشو انداخت پایین . بعد من هم رفتم نشستم روی کاناپه و فیلمم رو نگاه کردم . ناخود آگاه هر بار به پای مامان نگاه میکردم ببینم باز هم اون صحنه رو می بینم یا نه ولی دیگه خبری نبود بعد از چند مرتبه نگاه کردن دیدم مامان هواسش به منه و همش منو نگاه می کنه که داشتم پاهاش رو نگاه می کردم .
بعد از چند ساعت مامان برای آماده کردن شام به آشپزخونه رفت و بعد از چند دقیقه من هم رفتم آشپزخونه که اگه کاری داشت انجام بدم . بعد به مامانم گفتم موقع نشستن یکم خودتو جمع جور کن ، مامانم گفت اشکالی نداره چیزی نشده که ، گفتم چطور چیزی نشده لای پات معمول بود، حتی رنگ شورتت هم مشخص شده بود ، مامان گفت حالا اشکال نداره بعد از این هواسم هست . شب شد و با کمک مامانم و خاله داشتیم سفره رو آماده می کردیم ، آشپزخونه ما مسیر رفت و آمد خیلی باریکی داره و به همین دلیل فقط دو نفر راحت می تونن حرکت کنن ، داخل آشپزخونه خالم ایستاده بود کنارگاز و داشت غذا می کشید و مامانم هم پشتش رو به اوپن بود و سالاد آماده می کرد، من رفتم از یخچال آب و نوشابه رو بردارم بیارم سر سفره که بین هر دوشون گیر کردم و مجبور بودم که از بینشون رد شم و پشتم رو به خاله کردم و جلوم هم رو به مامانم افتاد به همین خاطر وقتی از بینشون رد شدم که خالم یکی از شوخی هاش گل کرد و من رو با باسنش به سمت مامانم فشار داد و مامانم هم از اونطرف دید خالم سر شوخی رو باز کرد من رو به سمت خالم فشارداد ، دادم رفت هوا ، گفتم که نامرا ولم کنید ، دارم له می شم ، خالم گفت هرچقدرمی خوای داد بزن ، ما که مرد نیستیم ، ناخود آگاه دست رو مجبور شدم بگیرم به کمر مامانم و شوخی اونا هم اونقدر بالا گرفت که خالم منو به سمت مامانم فشار می داد و مامانم هم منو به سمت خالم و همین باعث شد که کیرم از روی شلوارم به دامن و لای پای مامان مالیده بشه و چون شلوارمم پارچه ای بود بلند شدن کیرم رو نشون داد که وقتی کیرم راست شد دقیق رفت لای پای مامان که مامانم متوجه شد و خودشو بیشتر به سمت پایین می آورد تا قدم برسه و کیرم به لای پاش بخوره ، بعد پاهاش رو سفت کرد تا کیرم لاش گیر کنه منم با تعجب به کارم ادامه می دادم و لذت می بردم که یک هو مامانم دیگه خودشو تکون نداد ، ولی خالم که متوجه نشده بود همینطوری منو فشار می دادم به مامانم ، در اوج لذت بودم و خودم هم ناخودآگاه خودمو بیشتربه لای پای مامان فشارمی دادم که دیگه مامانم خودش رو به سختی کنار کشید و حتی به صورتم هم نگاه نکرد و سالاد رو که درست کرده بود برد سر سفره گذاشت ، بعد از اینکه شام خوردیم سفره رو جمع کردیم و من و پسر خالم نشستیم فیلم نگاه کردن ، که بعد ازشستن ظرفها هم خاله و مامانم که اومدن و پیش من روی کاناپه نشستن مامانم کنار من نشست و خالم هم کنار مامانم ، طبق عادت مامان بعداز چند دقیقه دوباره پاش رو روی اونیکی پاش انداخت و پسر خالم هم بعد از چند دقیقه متوجه شد و به همه دری زد تا بتونه لای پای مامان رو ببینه که نمی شد . وقتی که همه مشغول بودن و هواسشون نبود من دامن مامان رو دادم پایین تر که دوباره پسر خالم هوس نکنه لای پاشو ببینه که مامانم متوجه شد و برگشت یه نگاهی بهم کرد و لبخند زد و برگشت به سمت خالم شروع به تعریف کردن .
موقع خواب که رسید قرار شد خالم اینا داخل اتاق من بخوابن و چون بابام شیفت بود من هم با مامان تو اتاق خودشون بخوابیم ، مامانم طبق عادت لباس هاش رو پشت در اتاق عوض کرد و با لباس خواب اومد بخوابه ، لباس خوابش پارچه براق یک تیکه تا بالای زانوش بود . وقتی که اومد بخوابه من با تعجب به رونهای مامان نگاه کردم و اصلا هواسم نبود که مامانم داره به من نگاه می کنه ، در این حال بودم که مامانم گفت حواست کجاست بچه ، اگه خیلی اذیتت میکنه می خوای برم لباسمو عوض کنم ،گفتم نه بابا من که لای پای شما رو دیدم این که چیزی نیست ، گفت دیگه پرو نشو حالا هواسم نبوده یه اتفاقی افتاده ، گفتم دوباره این اتفاق ممکن بود بیفته اگر من دامن شما رو پایین نمی دادم ، گفت خبه حالا خودمم هواسم بود ، بدتر از اون نبود که توی آشپزخونه برای من راست کرده بودی و داشتی منو می مالیدی ، یه لحظه قرمز شدم و ساکت موندم، مامان چراغ رو خاموش کرد و اومد رو تخت درازکشید و منو پیش خودش خوابوند و گفت اشکال نداره ، عمدی که نبوده ، اتفاق پیش میاد دیگه ، برای اینکه من رو ناراحت نکنه گفت تازه خودمم یه جوری شدم ،شاید اگه بیشتر ادامه پیدا میکرد من کارهای بدتری می کردم ، من با شنیدن این حرف پروشدم و گفتم مثلا چه کاری شیطون ، مامانم گفت پرو نشو شوخی سرت نمی شه حالا من یه حرفی زدم ، بعد مامانم پشتش رو به من کرد ، من از موقعیت استفاده کردم و از پشت بقلش کرد و خودمو چسبوندم بهش و گفتم بگو دیگه ، چیکارمی کردی ، مامانم گفت داری رودارمی شیها ، فاصله بگیر تا کار دست خودت و خودم ندادی ، بعد حرکت شب رو گفتم که مامانم ساکت شد و حرفی نزد ، من ادامه دادم که مامان چرا خودت هم ادامه دادی بعد کارمون رو متوقف کردی ، مامانم بعد از یک مکث چند ثانیه ای گفت داشتم شوخی می کردم ، شوخی هم سرت نمی شه بی جنبه بازی درمیاریا ، منم گفتم خب دست خودم نبود یه لحظه به خودم اومدم دیدم کار به اونجا کشیده ، مامانم گفت پسر منو باش اول گیر میده که پاهاتو جمع کن بعد خودش …
گفتم بابا دست خودم نبود اتفاقی بود ، در حال این صحبت ها بودیم که مامانم گفت ببین یعنی الان هم هواست نیست ، با تعجب پرسیدم به چی هواسم نیست ، گفت به خودت نگاه کنی متوجه میشی ،که خودمو کشیدم عقب دیدم بله باز کیرم راست شده بود و لای پای مامانم قرار گرفته و من اصلا هواسم نبود ، برای اینکه سرپوش بذارم روش گفتم از بس که از این حرفها زدی بازم اینطوری شد ، مامانم با صدای آرومی گفت اشکال نداره اگه میبینی نمی تونی خودتو نگه داری مشکلی نداره ، ولی زیاده روی نکن ، منظورش رو نفهمیدن و پرسیدم یعنی چکار کنم ! مامانم آروم گفت بذار لای پام ولی فقط از روی شلوار ، منتها از این موضوع هیچکس نباید چیزی بدونه ، اولش فکرنمیکردم مامانم این حرف رو بزنه بعد ازش پرسیدم ناراحت نمی شی اگه اینکار رو بکنم ، مامانم با مکث کوتاهی گفت تو زندگی من هستی ، دوست ندارم فردا برات مشکلی پیش بیاد و کار دست خودت بدی ،ولی همونطور که گفتم زیاده روی نکن ، پرسیدم یعنی چیکار کنم که زیاده روی نشه ، مامانم گفت از روی لباس بذار لای پام ، اولش نمی دونستم دارم خواب میبینم یا نه ، وقتی به مامانم چسبیدم ، آروم گذاشتم لای پاش وای چه لذتی داشت ، آروم عقب جلو میکردم ولی چون از روی شلواربود کیرم داشت میسوخت که به مامانم گفتم و گفت خب آرومتر عقب جلو کن ، ولی باز هم نمی شد ، مامانم گفت در بیار و از روی لباس خوابم بذار لای پام ، وقتی اینکار رو کردم بهتر شد لباس خواب مامانم یه نرمی خاصی داشت که همین باعث می شد خیلی لذت ببرم و چون خیلی نازک بود گرمی لای پای مامان و کسش رو به خوبی احساس می کردم ، خیلی بهم مزه می داد ، تا اینکه نفهمیدم چطور شد که تابه خودم اومدم آب کیرم ریخت لای پای مامان روی لباس خوابش ، مامانم از روی دراور کنارتخت دستمال کاغذی برداشت و لباسش رو تمیز کرد و بعد با یه دستمال دیگه هم کیر منو تمیزکرد و خوابید ، من هم که دیگه نا نداشتم کنارمامانم خوابم برد ، صبح شدو روم نمیشد به مامانم نگاه کنم و اون هم همینطور اصلا بهم نگاه نمی کرد و فقط برای صبحانه اسمم رو صدا کرد، صبح هم لباس های خیلی جذابی پوشیده بود ، شاید هم من اینطوربه نظرم میومد یه دامن کوتاه تا بالای زانوهاش و یه تاب خیلی چسب که فکر کنم زیرش سوتین هم نبسته بود. بعد ازظهر شد و بعد از خوردن ناهار خالم اینا رفتن خونه داییم که دو شب رو هم اونجا باشن ، قرار بود امشب بابام خونه باشه و به خاطر پایان سال حجم کارها زیاد بود و مجبور بود جای دیگه شیفت باشه ، به همین دلیل بازهم امشب من با مامان تو خونه تنها بودیم ، شب موقع دورمیز غذا خوری نشسته بودیم و داشتیم شام می خوردیم که که همش به چشم های مامان نگاه می کردم ولی مامانم اصلا به من نگاه نمی کرد ، بعد مامانم گفت چیه چرا اینطوری نگام میکنی ، من هم گفتم چیزی نیست همینطوری ، مامانم با لبخند گفت فکر کردم به چشم خریدار نگام میکنی ، منم ندونستم خریدار یعنی چی و گفتم آره دیگه ، مامان با خنده گفت خیلی روداری ، و بالاخره این سکوت بین ما شکسته شد . گفتم ناقلا امروزتیپ زدی ها ، مامانم گفت بی جنبه بازی در نیاز خواهشا فکر نکنی خبریه ها ، من هم گفتم اطاعت قربان و با خنده مامان ازمیز غذا کناررفتم و نشستم پای کاناپه و مشغول فیلم نگاه کردن شدم ، مامانم هم بعد از شستن ظرف ها اومدو روی کاناپه ای من نشسته بودم نشست منتهابا فاصله ، ولی چون من خیلی روداربودم خودم رو نزدیکش کردم و بدنم رو بهش چسبوندم ، مامانم گفت ممکنه کار دست خودت بدی ها بد نیست یکم فاصله رو رعایت کنی ، منم گفتم کاردست خودم بدم یا شما ، مامانمم گفت هردومون، و بعد خندیدیم ، مشغول فیلم دیدن بودیم که مامانم طبق عادت پاش رو انداخت روی پاهاش و دامنش بالا رفت ، البته جایی که من نشسته بودم چیزی معلوم نمی شد ولی اگه کسی روبرو بود می تونست شورت یا کس مامان رو ببینه ، به مامانم گفتم شیطون بازم که اینطوری نشستی ، مامانم گفت دیگه کسی که روبرو نیست که لای پام رو ببینه ، منم گفته آخه من وسوسله می شم که ببینم ، وقتی که پاهای مامان اینطوری روی هم قرار می گرفت خیلی آدم رو حشری می کرد مخصوصا بااون پاهای خیلی لطیف و دوست داشتنی ، مامانم گفت خواهشا وسوسله نشو و خوتو کنترل کن وگرنه مجبور می شم برم اونطرف بشینم ، ولی نمی شد که وسوسه نشم به خاطر همین وقتی که جذب فیلم ترسناک ناخواسته دستم رو گذاشم روی پای مامان ، البته اونم جرفی نزد و آهسته شروع کردم به مالیدن ، مامان فریده گفت ممکنه حالتبد بشه ها بچه جون ، این کارو نکن ولی من بدون توجه به کار ادامه دادم ، تا جایی که به خودم اومدم دیدم دستم رویکس مامانه و دارم کسش رو می مالم و مامانم که پاهاش روبی اختیار باز کرده و داره فیلم رو نگاه می کنه ،فکر کنم اونقدر مالیدم که مامانم ارضاء شد و گفت بسته پسر جان و بلند شد رفت آشپزخونه و خودش رو مشغول کرد منم چون آمپرم بالا رفته بود رفتم دستشویی و شروع کردم با خودم ور رفتن و خودم روارضاء کردم ، بعد خودم رو جمع و جور کردم و اومدم بیرون که دیدم مامانم داخل آشپزخونه داره آب می خوره و بعدخودرم آب گفت بریم بخوابیم ، من باشادی از جام بلند شدم تلویزیون رو خاموش کردم و آماده شدم که بریم و بخوابیم ، مامانم با تعجب گفت کجا ، گفتم بریم بخوابیم دیگه ، با انگشتش اتاقم رو نشون داد و گفت اتاق خودت ، منم گفتم ای بابا و با ناراحتی سرم روچرخوندم و داشتم می رفتمبه سمت اتاقم که مامانم صدام کرد و گفت فقط امشب رو بیا پیش من بخواب ، بعد از این اتاق خودت و رفت داخل اتاق ،منم با شادی برگشتم ووقتیوارد اتاق شدم دیدم مامانم دامنش رو درآورده و داره سوتینش رو در میاره ، با تعجب گفتم مامانم خجالت نمی کشی ، مامانم گفت پسر جان دیشب لای پام آبت رو ریختی از این دینگه خحالت بکشم و لباسش رو عوض کرد ، دیدم راست میگه و رفتم رو تخت دراز کشیدم ، مامانم هم لباس خوابش رو پوشید و اومد کنار من دراز کشید و بعد از چند دقیقه پشتش رو کرد و گفت اگه خواستی شروع کن و بعد سریع سرشو برگردوند و گفت فقط همین امشب دیگه بعد از این خبری نیست و روش روبرگردوند و با رحیه ضعیفی شلوارم رو کامل درآودم که مامانم گفت چیکار میکنی قرار اینطوری کارتو انجام بدی ، منم گفتم اخه امشب آخرین شبه گفتم یکم بهتر کارم رو انجام بدم مامانم دیگه حرفی نزد و ساکت شد و من هم بعد از در آوردن لباس هام خودم رو به مامان چسبوندمو کیرم رو آروم گاشتم لای پاش ، و شروع کردم عقب جلو کردن ، کم کم سرعتم رو بیشتر کردم طوری که حواسم نبود ، طوری شده بود که لباس خواب مامان به بالا جمع شده بود و کیرم روی شرتش کشیده می شد و مامانم هم آروم آه آه می کرد ، خیلی مزه می داد ، یکم جرعتم رو بیشتر کردم و شورت مامان رو از کنارش جمع کردم و آروم کیرم رو گذاشت لای شورتش مامانم هیچ حرفی نمی زد فقط گه گداری تکونی به خوش می دادم ، چقدر لذت بخش بود خیلی خیلی لزج بود و همینهم باعث می شد که کیرم خیلی نرم تر کشیده بشه لای پای مامان ولی شرتش از زیر کلافم کرده بود ، کیرم رو درآوردم و آروم شرت مامان را تا بالای زانوش پایین کشیدم ، مامانم هم هیچ حرفی نزد و من دوباره به کارم ادامه دادم ، خیلی نرم لای پاش کیرم رو عقب جلو میکردم ، جرعتم بیشتر ش که کیرم رو بکنم تو کسش ولی کیرم نمی رسید و فقط به دیواره های کسش کشیده می شد . کم کم سرعتم رو بیشتر کردم و سریع عقب جلو میکردم تا اینکه ناخودآگاه احساسکردم کیرم داغ شد و مامانم یه دادی زد و خوشو پرت کرد جلو ، نگو وقتی سریع عقب جلو می کردم کیرم رفته بود تو کونش و مامانم هر دردش گرفته بود ، مامانم گفت بچه درد نگیری داغونم کردی و بلند شد نشست و از درد چشماش رو به هم فشارمی داد و با دستش داشت کونش رو می مالید ، من با ترسگفتم ببخشید مامان اصلا حواسم نبود ، عذر میخوام و بعد منم شروع کردم به مالیدن سوراخ کونش که مامانم گفت نمی خواد خودم میمالم ، ولی من اصرار کردم که خودم میمالم که اونم چیزی نگفت و منم شروع کردم به مالیدن ، مالیدن هم مزه داشتا ، به کارم همینطوری ادامه دادم و بعد به مامانم گفتم حالت چهار دست و پا خودتو قرار بده تا بهتر بمالمش و اونم خیلی آروم این کار رو کرد ، بعد از چند ثانیه سرش رو گذاشت زمین و کونش رو قنبل کرد و من هم همینطوری داشتم می مالیدم ، بعد از خودم جرعت دادم رفتم پشتش و آروم کیرم رو گذاشتم لای پاش و شروع کردم لاپایی مامان رو کردن ، مامان هم از فرصت استفاده کرد و خودش رو جمع کرد و خیلی لذت داشت منم تا فرصت رو غنیمت شمردم آروم کیرم رو گذاشت لبه کس مامان و خیلی آروم کردم داخل که مامانیه آهی از ته دل کشید و من شروع کردم به تلنبه زدن ولی چون کیرم کوچیک بود زیاد به من حال نمی داد ، فقط گرماش لذت بخش بود ،مامانم دیگه خسته شد و گفت چرا ارضاء نمی شی ، گفتم آخه خیلی گشاده و نمیتونم ارضاء بشم ، مامانم آروم گفت خیلی خب دربیار آروم بذا تو کونم ، فقط آروم بذاری که داغون نشم ، منمکیرم رو درآوردم و گذاشتم جلوی سوراخ کون مامان و آروم آروم هول دادم داخل مامانم همش می گفت یه لحظه وایسا ، آروم آروم و آخ اوف می کردتا اینکه کیرم کامل رفت تو کون مامان فریده ، وای چه اذتی داشت ، سوراخ تنگ و داغ ، گرمای لذت بخش ، بعد آروم شروعکردم به عقب جلو کردن ، مامانم هم همش می گفت یواش آروم درد داره ها و آخ و اوف می کرد ، بعد که یکم کون مامان جا باز کرد خودش کونش رو سفت میکرد که بیشتر به من حال بده دیگه به اوج حودم رسیده بودم که به مامانم گفتم داره آبم میاد و مامانم گفت اشکال نداره بریز تو کونم و منم همه آبم رو ریختم تو کون مامان فریده و بعد آروم کیرم رو درآوردم و دراز کش افتادم رو تخت ، مامانم هم روی دو زانو نشست و یک دتمال انداخت زیرش و شروع کرد و با سوراخش ور رفتم،من گفتم مگه قانع نشدی ؟ مامانم گفت قانع چیه دارم آبی که ریختی تو کونم رو در میارم و دیدم بله چند قطره ایآبم ریخت روی دستمال و بعد دستمال رو جمع کرد و گذاشت روی دراور و افاد روی تخت و لخت خوابید و منم دوباره خودم رو انداختم روش و خوابیم ، صبح با صدای فریاد مامانم بیدار شدم که ما گفت نیما تا از بین نرفتی بیاد صبحونه ، ظهر شد الان بابات میاد ، بعد از این ماجرا مامانم دیگه اجازه نداد که با اون بخوابم ولی اگه دوباره راضی شد حتما براتون مینویسم …

نوشته: نیما

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها