داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مامان پریسا تنها در خانه


من اسمم پدرامه و چند وقته که دیپلممو گرفتم .این داستانی رو که میخوام تعریف کنم یه ماجرای واقعیه که از نزدیک شاهدش بودم و مربوط میشه به چند سال قبل . مامان پریسای من یک زن با ایمان و با اخلاق و خوش بر خوردی بود . زنی که همیشه محرم و نامحرم حالیش بود و واسه تر بیت من هم از هیچ کوششی دریغ نمی کرد . در رسیدگی به کار های خونه و شوهرش هم تک بود و از همه مهمتر این که یه زن تپل و خوشگل و خوش اتدام و گوشتی بود و من کیف می کردم از این که با همه خوشگلی خودش نجابت و حجاب خودشو حفظ می کنه و خیلی باوقار و متین و سنگین منشه . مامان پریسای من با این که اون موقع سی و پنج شش سال بیشتر نداشت ولی خیلی کمتر از سنش نشون می داد . خونه ما هم یه خونه دو طبقه بود و بهتره بگم یه حالت دوبلکس مانند داشت که از طبقه بالا راحت می شد فضای هال و پذیرایی پایینو دید و زیر نظر داشت . مامان حتی جلوی من که پسرش بودم مراعات می کرد و خودشوپوشیده نگه می داشت . عبادتشو به موقع انجام می داد و در مراسم مذهبی شرکت می کرد . من به اون افتخار می کردم وهمه فامیل هم از ایمان و تقوای او صحبت می کردند تا این که یه روزی از این روز ها که امتحان ترم داشتم یعنی همون نوبت اول بعد از امتحان برگشتم خونه . کسی نبود رفتم طبقه بالا اتاق خودم که یه استراحتی بکنم . در یه حالت بین خواب و بیداری بودم که صدای زنگ در خونه رو شنیدم تا رفتم جواب بدم دیدم مامان که ظاهرا از بیرون بر گشته بود جواب داده . خواستم بر گردم به اتاقم و استراحت کنم که دیدم امیر پسر همسایه مون که جوون خوش تیپ و چهار شونه و قوی هیکلی هم بود و یه سالی هم ازم بزرگتر بود اومد تو هال ما -امیرخان امرتونو بفر مایید . مامان حالش خوبه . ;/; نمی دونم چه کمکی از دستم بر میاد که شما خواهان صحبت با من شدین -پریسا خانوم شما یه زن مومن و با ادب و نزاکت هستین و همه شما رو می شناسن وگره از مشکلات خیلی ها باز کردین و امیدوارم که بتونین گره کور مشکل منم باز کنین . ما جوونا نباید به راه گناه کشیده بشیم . خیلی سخته این دوره و زمونه آدم خودشو نگه داشته باشه -آفرین پسرم می تونی هر شب بیای مسجد محله حاج آقا روحانی که خودشم روحانیه هر شب در مورد جوانان و راه مبارزه با نفس سرکش صحبتای جالبی داره . حالا من باید چیکار کنم از من چه کاری ساخته هست -همه کار . همه کار پریسا خانوم . شما زن خوشگل و ناز و تپلی هستید شوهرتونم که ده سالی ازتون بزرگتره . هم ثواب می کنین و منو از گناه دور می کنین و هم خودتون حالشو می برین . اگه بخواهین و می دونم کم میل هم نیستین می تونیم با هم باشیم .-آشغال عوضی به من پیشنهاد گناه میدی ;/;برو گمشو تا با لگد بیرون ننداختمت . برو تا من بعدا آدمت کنم حیوون عوضی -عصبانی که میشی خوشگل تر میشی نازتو بخورم خوشگله .. مامان پریسا دستشو بالا آورد ویه کشیده محکم گذاشت زیر گوش امیر .. من از اون بالا شاهد جریان بودم . نمی دونم چه عاملی باعث شد که نتونم برم جلو کمک مامان . مسخ شده بودم . شاید می ترسیدم . شاید خجالت می کشیدم . شایدم فکر می کردم که مامان از پسش بر میاد و من نباید خجالت زده بشم . امیر که یه خورده عصبی شده بود و ظاهرا خیلی هم هوس مامان منو کرده بود دستای پریسا جونمو محکم گرفت و اونو به بغلش فشرد . زورش خیلی زیاد بود و مامان گوشتالو و خوشگل منم نتونست کاری بکنه . پسر همسایه با یه دست مامانو نگه داشته بود و با دست دیگه اش یه چیزی از جیبش در آورد . از داخل فریز یه دستمال سفیدی بیرون آورد و اونو گرفت جلو دهن و بینی مامان . فکر کنم ماده بیهوش کننده بود . مادر گلم هر چه دست و پا می زد فایده ای نداشت . بالاخره ساکت یعنی بیهوش شد و امیر همون جا رو زمین دراز کشش کرد . یه نگاهی به ساعتش انداخت و به نظرش اومد که وقت زیاد داره . شروع کرد به لخت کردن مامان که طاقباز رو زمین افتاده بود . اول روسریشو بر داشت . بعد دگمه های مانتوشو یکی یکی باز کرد . دوست داشت اونو لخت لخت ببینه . ولی خودش فقط شورت و شلوارخودشو در آورد . مامان بیهوش رو زمین افتاده بود . برای اولین بار بود که بعد از بچگی سینه های درشت مامانو می دیدم . ولی از اون دور کوسش خوب مشخص نبود . امیر پشت به من قرار داشت ولی اگه مامان بیدار بود شاید منو می دید . امیر به تنهایی داشت هیجان و احساسات خودشو نشون می داد -جووووووون کوسسسسستو بخورم ممه هاتو بخورم . اگه بیدار بودی با کیرم حال می کردی و مشتری همیشگی من می شدی .. بریم سر اصل قضیه شانس که نداریم دیدی یه سر خر پیداش شد . کیرشو مالید به دهن مامان و گفت بیهوشی هم بد دردیه اگه بیدار بودی یه ساکی واسه مون می زدی . هیکل توپ و گوشتی مامانو تکون دادن کار حضرت فیل بود . دوتاپای پریسا جونو به دو طرف باز کرد . لبه های کوس خشکشو گرفت و به دو طرف بازشون کرد و کیر دراز و کلفتشو که دوبرابر کیر من می شد گذاشت روی سوراخ کوس مامان -جاااااان داررررره میره . خشکه .عجب کوسسسسسس توپی .! اگه بیدار بودی جیغ می کشیدی . اگه بعدا کوست سوخت و دردت گرفت تقصیر من نیست . می خواستی تسلیم من شی و خیس کنی تا کیرم روون شه و رو غلتک کوس تو بگرده . کوس خل شده بود و واسه خودش حرف می زد و منم رنج می کشیدم . درد عجیبی تو تمام روح و جسمم رخنه کرده بود . عذاب می کشیدم . حالا هم که فکرشو می کنم می بینم اگه صد دفعه دیگه هم همچین بلایی سر مامانم میومد شاید نمی خواستم که اون تابوی بین من و اون و بین من و پسر همسایه و من و شخصیت مامان شکسته شه . بذار هنوزم فکر کنم که مامانم یه زن دست نامحرم نخورده وپاکدامنه که خب این طورم بود چون ناخواسته داشت گاییده می شد . امیر دو تا دستاشو گذاشته بود رو سینه های مامان و کیرشو تا نصفه فرو می کرد تو کوس و می کشید بیرون . ورود و خروج کیر رو به خوبی می دیدم . پسر همسایه از این که چرا مامان بیدار نیست و راضی به این کار که کوسش خیس کنه و راحت تر کیرشو تا ته بفرسته خیلی ناراحت بود . مامان مثل یه جنازه افتاده بود و تکون نمی خورد .-اووووووففففففف نهههههههه نمی تونم آبم داره میاد . اگه از این طرف بریزه گند کاری میشه . یه وقتی این زنه مومن نخواد سقط جنین کنه من چه خاکی تو سرم بریزم . از بس تن و بدنش گوشتیه سوراخ کونش این زیر قایم شده . نمی دونم چیکار کنم . کیرشو از کوس مامان بیرون کشید و رفت از تو آشپز خونه قوطی روغن مایع رو بر داشت که سوراخ کون مامانو با اون خیس و نرمش کنه که راحت کیرشو بفرسته تو کونش . ولی گوشتی و چاقالو بودن مامان و طاقباز بودنش این اجازه رو نمی داد که از همون مسیر کیر بره تو سوراخ کون . چون امیر در این پوزیشن به سوراخ کون پریسا جون تسلط نداشت . دستاشو گذاشت یه پهلوی مامانو بالاخره پس از چند بار زور زدن اونو بر گردوند و از حالت طاقباز دمرش کرد . وایییییی مامان عجب کونی داشت . چه بدن سفیدی . کونش حالا رو به سقف و پذیرایی قرار داشت .-جوووووون پریسا خانوم حالا دارم به کونت مسلط میشم . دستاشو گذاشت رو قاچای کون مامان و اونو به دو طرف بازش کرد تا سوراخشو خوب ببینه . روغن نباتی مایع رو ریخت روی سوراخ و یه خورده هم کیرشو به روغن آغشته کرد و اونو به سوراخ کون مامان مالید -بد مصب عجب تنگیه این مومنا هم بد خصلتی دارن . از کون نمیدن و میگن کراهت داره و بعضی هاشون میگن حرامه . دلم واسه شوهرت می سوزه . بهش حتما کون ندادی حالا مفت نصیب من شده . کیرشو محکم به سوراخ کون مامان فشار داد -جااااااااان چقدر تنگ و کیپه . می دونم تازه داره افتتاح میشه . من می دونم وقتی پلمب کون باز میشه چه حالتی داره .. دلم می خواست از اون بلندی خودمو پرت کنم و کنار مامان بیهوش خودم بمیرم . تحمل این ننگ واسم دشوار بود . راستی راستی چرا من باید این صحنه ها رو می دیدم . شاید از این بیم داشتم که هر لحظه بخواد اتفاق بد تری بیفته و وجود من اونجا لازم شه . امیر کون مامانو می گایید و من درد می کشیدم . کیر امیر می رفت تو کون مامان و من فکر می کردم که داره به قلب من خنجر می کشه . بالاخره طاقت نیاورد و گفت -جاااااان پریسا خانوم کون گنده ! بگیر که اومد داغ کردم . بیدار شی می بینی که کونت سوخته . کف دو تا دستاشو رو دو تا قاچای برجسته کون مامان گذاشته بود و اونا رو به دو طرف بازشون کرد و با چند تا ضربه آبشو ریخت تو سوراخ کون مامان . از اون دور مثل حرکت یه سایه می دیدم که قطره های کیر امیر در حال بر گشت از کون مامان روی پشت رونهای پاش در حال حرکتند . کارش که تموم شد مثل دیوونه ها به تمام تن و بدن مامان دست می کشید و کیرشو به تمام قسمتهای تنش می مالید . یه خورده از کیرشو که به تنش آب منی چسبیده بود همون اول فرو کرد تو دهن مامان . هر چند دهنش خوب باز نمی شد ولی یه تبرکی بهش داد . دنیا داشت دور سرم می چرخید . دیگه نتونستم صحنه رو ببینم . برام کابوس شده بود . به اتاقم رفتم . ظاهرا امیر رفته بود . چند دقیقه بعد که بر گشتم دیدم مامان هنوز رو زمین افتاده و تازه داره یه تکونهایی می خوره . دوباره به اتاقم بر گشتم . داشتم با خودم فکر می کردم که چقدر باید بدبخت و سر افکنده باشم که این صحنه رو دیدم . حالا مامان چی می کشه ;/;یک ساعت و نیم بعد از این جریان دیدم در اتاقم به صدا در اومد -پدرام پدرام جان خونه ای بیداری ;/;پاشو ظهر شده ناهارتو بخور . تو کی اومدی خونه من ندیدمت ;/;با پشت دو تا دستام به چشام فشار آوردم که یعنی به مامان بگم که همین الان از خواب بیدار شدم -مامان خسته ام . اول صبح که امتحان دادم از بس خسته بودم معلوم نشد کی خوابم برد -یعنی الان چند ساعته که یکسره خوابی ;/;-آره مامان چند ساعته که یکسره خوابم و اگه بیدارم نمی کردی تا چند ساعت دیگه هم می گرفتم می خوابیدم -خب خدارو شکر -واسه چی خداروشکر -هیچی پسرم واسه این که تو استراحت کردی و خستگیت در رفت و برای امتحان بعدی حاضر میشی . مامان اون روز و روز های بعد عصبی بود . دیگه همیشه یه غم پنهونی رو می شد تو چشاش خوند و تو وجودش دید . منم همین طور هنوز از شوک  اون روز تلخ بیرون نیومدم . هر وقت امیر رو می بینم سرمو اونور می کنم . چه جوری تونست این کارو بکنه .;/; حتما می دونست که مامان مومن من زن آبرو خواهیه و هرگز رسوایی رو به جون نمی خره . به مامان نگفتم و نخواهم گفت که شاهد چه صحنه ای بودم ولی هیچوقت نمیشه اصل قضیه رو عوضش کرد .. پایان ………..این داستانو به درخواست یکی از خوانندگان خوب این سایت نوشتم ومنتظر نظرات ارزشمند شما هستم …امیر 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها