داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فریده، زن همسایه (۱)

درود بر همه دوستان

ما قدیمها در یکی از محله های پایین شهر تهران زندگی میکردیم تا اینکه دور و اطرافمون پر شد از افغانی
بخاطر امنیت و بد شدن محلمون بابام یه خونه سمت خیابان ایران که پر هست از مذهبی ها خرید و خونه قبلی رو هم داد برای اجاره
من اوایل از اون محل بدم میومد ( بخاطر مذهبی بودن سکنه ) و به همین خاطر خودم یه خونه دیگه سمت پیروزی اجاره کردم ولی بخاطر کرایه سنگینش بعد دو سال دوباره برگشت، خونه پدری
تو اثاث کشی خونه باباینا ، اولین خانمی که دیدم ، همین خانمی بود که داستانشو براتون دارم میگم
که از خرید برمیگشت و دستش پر بود از مایحتاج منزلشون که یهو فردین بازیم گل کردو خواستم خریدهاشو بگیرم و کمکش کنم که با یه لحن تند و خیلی بد نگذاشت کمکش کنم
تا اینکه اثاث کشی باباینا تموم شد و منم رفتم خونه خودم
خانم همسایه چون محجبه کامل بودن پستانهاش و بخاطر چادر گشاد و بزرگش ن کونش اصلآ قابل تشخیص نبود
اما همون صورت بدون آرایشش ولی زیبایش بدجوری روی مخم بود و به همین خاطر به یاد اون زن ، زیدمو میکردم
بخاطر اجاره سنگینی که میپرداختم بعد دوسال دوباره برگشتم منزل پدری
با برگشتن به منزل پدری خاطر اون روز و دیدن خانم همسایه یاد اون روز کزایی افتادم و شروع کردم به خالی کردن وسایلم
چند ماهی گذشت اما تو این چندماه خانم همسایه روندیدم
تا اینکه یه روز از مادرم آمارشو گرفتم و فهمیدم که فریده ، خانم همسایه ۴۸ سالشه ، حدود ۱۵ ساله که ازدواج کردن ، بچه ندارند و شوهرشم هم مداحه و بسیار خشکه مذهبی هستن و …
با این تعاریف متوجه شدم که با چه همسایه ای طرف هستم البته غیر از فریده و شوهرش یه خانم (زهرا خانم ) و آقایی هم بودن که دوتا پسر داشتند که سالها قبل ازدواج کرده بودند ولی به صورت و قیافه زهرا نمیومد که بچه دار باشه
هیچ حسی به فریده و زهرا نداشتم و سعی میکردم زیاد با همسایه ها روبرو نشم مخصوصا با فریده و شوهرش
تا اینکه اون روز دیدم فریده باز با دوتا سبد پر از خرید عرق ریزان داره میاد
سریع از ماشین پیاده شدم رفتم طرفش و گفتم خانم محمدی شما زحمت نکشید و تا اومد اعتراضی کنه سریع زنبیل های خریدشو گرفتم و بردم بالا البته یکی دوباری دستمون بهم خورد اما بخاطر گرما چیزی متوجه نشد
فریده اومد بالا و تشکر خشک و خالی کرد و رفت تو
شب از مادرم فهمیدم فریده آخر هفته میخواد نذری بپزه و چون حیاط خلوت دست ماست اجازه گرفته بود که از حیاط خلوت استفاده کنه و ازم خواست که شعله های حیاط رو نصب کنم
بعد نصب شعله یه فکری به سرم زد و از تو وسایلهام دوربین وب کم لپتابمو برداشتم و پشت پنجره اتاقم جوری که حیاط خلوت رو بگیره نصب کردم و منتظر بودم ببینم فریده خانم چند مرده حلاجه !!!
شنبه از راه رسید و به دستور مادرم تمام مردها باید از خونه میزدیم بیرون سریع لپ تابمو روشن کردم و وب کمو هم باز گذاشتم و در اتاقمم قفل کردم و زدم بیرون
دل تو دلم نبود ۵ ساعت بعد که برگشتیم خانمها رفته بودن سریع رفتم تو اتاقم و نشستم پای لپ تاپ
شروع کردم به دیدن فیلم ، اول از همه زهرا خانم  اومد تو حیاط ولی فریده هنوز نیومده بود ، تا اینکه بعد نیم ساعت ، فریده هم با چادر پیداش شد و تو حیاط اول چادرش رو برداشت و مانتوی بلندش رو هم در آورد
چه بدن ترکه ایی داشت قلنبگی پستانها و کونش تازه مشخص شد ،زهرا خانم که انگار باهاش شوخی داشت با دستاش دوتا زد به کون فریده و گفت جنده خانم این چه کونیه که تو داری ، خجالت بکش
فریده انگار شل شده بود گفت زهرا اینجا خونه مردمه ، شروع نکن
بعد از اینجا بیا بالا
زهرا هم سریع لبی از فریده گرفت و کمی پستوناشو مالید و ولش کرد
معلوم نبود اومدن خونه ما برا نذری پزون یا جنده بازی ؟
چون توی پخت نذری حواس مادرم که پرت میشد یا میرفت چیزی بیاره زهرا ، فریده رو انگشت میکرد یا بهش در کونی میزنه ( نقطه ضعف فریده انگار در کونی زدن بود )
اما چیزی که برام خیلی باور نکردنی بود این بود که وقتی مادرم رفت که چیزی بیاره زهرا یه لحظه شلوار و شورتشو کشید پایین و دست فریده رو گذاشت رو کصشو گفت خیلی حشریم کردی
فریده گفت جمع کن ، الان این پیرسگه ( مادرم ) میاد زشته صبر کن بریم بالا پارت میکنم فعلآ نمیتونم کاری کتم
و سریع شورت و شلوار زهرا رو بالا کشیدو مشغول پخت نذری شدن ولی باز همون بساط درکونی و مالیدن زهرا ادامه داشت ، تا اینکه کار پخت نذری تموم شد و میخواستن حیاطو تمیز کنن فریده مقنعشو باز کرد
چه موهای خوبی داشت بلوند و لخت ، که زهرا دستاشو کرد لای موهاش و بدون توجه کردن به اعتراض فریده شروع کرد ازش لب گرفتن
تا اینکه فریده سریع پسش زد و سریع حیاط رو تمیز کرد
فهمیدم که ظاهرا این دوتا باهم لز میکنن ولی انگار آتیش زهرا از فریده بیشتره
چند بار دیگه فیلمو نگاه کردم ، واقعآ دیوانه شده بودم و دوست داشتم زودتر فریده رو بکنم اما نمیدونستم از کجا باید شروع کنم
از تو گوشی مادرم تونستم شماره فریده و زهرا رو گیر بیارم و سریع تو گوشیم سیو کرد
عکس واتس آپ فریده ازاین کوسشعرهای امام زمانی بود اما عکس واتس زهرا یه عکس از خودش و شوهرش بود
بهرحال بعد از دیدن کارهای دوتا خانم همسایه نمیدونستم چطوری بایدبا فریده تماس بگیرم میدونستم اگر لب تر کنم زهرا خانم میاد اما من هدفم فریده بود
تا اینکه پدرم تصمیم گرفت با مادر و خواهرم بره مشهد برا زیارت و بعد رفتنش سریع دوست دخترمو آوردم خونه و مشغول به سکس شدیم و…
فرداش که میخواستم دوست دخترمو ببرم خونش ناگهان فریده تو راهرو سبز شد و با دیدن من و دوست دخترم ماجرا رو فهمید ، اما چیزی به روم نیاورد
وقتی برگشتم فریده انگار منتظرم بود
تا اومدم وارد خونه بشم اومد جلو و گفت آقا… چرا از این کارها میکنی ، مادر و پدرت آبرو دارن
گفتم چه کاری کردم ؟
گفت اینکه یه خانم نامحدم آوردی تو خونتون
گفتم اگه من خانم نامحرم آوردم بهتر از اینکه تو پختن نذری با یکی دیگه کثافت بازی را بندازم و یه نیمچه لز کنم
فریده تا اومد حرفی بزنه سریع فیلم نذری پزون و رابطش با زهرا رو نشونش دادم
فریده به پته پته کنان افتاد و گفت این چیه ؟
گفتم میخوای نشون شوهرت بدم تا ببینه حاج خانمش چه لزبینی هست ؟
تا اومد حرفی بزنه سریع بغلش کردم و آروم کونشو مالیدم و چندتا در کونی بهش زدم و گفتم اما اگر تو بخواهی هم فیلمو پاک میکنم هم لز بازیت پیشم محفوظه
فریده تو بغلم وا داد و آروم گفت تو زندگی منو نمیدونی اگر میدونستی اینجوری قضاوت نمیکردی
چیزی نگفتمو چسبوندمش به دیوار و آروم با پستوناش بازی کردم و لبامو به لباش چسبوندم
برام جای تعجب بود که اعتراضی نمیکرد
همونجور که ازش لب میگرفتم بهش گفتم میایی خونمون ، منم تنهام
منتظر جوابش نشدم ، در خونه رو باز کردم و آروم آوردمش تو
نشوندمش رو کاناپه و سریع اومدم و براش یه لیوان شربت درست کردم
فریده همونجور نشسته بود و ازم پرسید چجوری فیلم گرفتی ؟
ماجرا رو براش تعریف کردم
کمی از شربتش خورد از علاقم بهش گفتم و چادرشو برداشتم کنارش نشستم و یه کم براش اراجیف عاشقانه گفتم و دوباره بغلش کردم و باهاش مشغول شدم
واقعآ هیکل و استایل خوبی داشت ، روی کاناپه خوابوندمش
فریده چشماشو بسته بود
دکمه های مانتوشو باز کردم ، یه تیشرت نارنجی پوشیده بود ، بوسیدمش و گفتم عزیزم چشماتو باز کن اینجوری دوست ندارم
چشماشو که باز کرد میخواستم کنارش بخوابم که روی کاناپه نشد ، بلندش کردم و بردمش تو اتاق پدر و مادرم و رو تختشون
جالب بود که فریده هیچ اعتراضی نمیکرد نشستم کنارش و دوباره مشغول لب گرفتن شدیم

ادامه…

نوشته: آقای خاص

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها