داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ماجرای ماساژ مامان

سلام
من رضا هستم ۲۳ ساله و مادرم زهرا ۴۹ ساله
اول خودم قدم ۱۸۳ و وزنم ۷۳
دوم مادرم قد ۱۵۷ وزن ۷۹
خب با اجازه شروع کنم
من همیشه به فکر سکس با مامانم بودم و عمدتا همیشه دید میزدم
موقع حموم رفتنش
یک روز مامانی به خاطر کمر دردی که داشت اکثر اوقات داداش کوچیکه (محسن)ماساژش میداد و من حسودیم میشد تا اینکه نوبت من شد و محسن رفت بود کلاس شنا و بابا هم برده بودش و تا آخر کلاس پیش محسن میموند که حواسش به مربی و محسن باشه که یه وقت اتفاقی نیافته
من هم همون روز به مامانی گفتم میخوای کمرت رو ماساژ بدم امروز که محسن نیست اولش نق نوق میکرد تا راضی شد تو اتاق گرفت خوابید من هم شروع کردم
روغن زیتون رو برداشتم و یکم تیشرتش رو دادم بالا و ماساژ میدادم
تیشرت تو دستو پا بود به مامان گفتم دربیاره گفت که نه که زشته و اینا
منم گفتم من رو تو اینهمه حموم بردی بزرگ کردی حالا زشته
که راضی شد در اورد ماساز رو ادامه دادم میرفتم به سمت کتفش که بند سوتینش تو دستو پا بود راستی سایز سینه مامان ۹۵ هستش
که خودم سر خود بازش کردم که یهو بلند شد گفت گمشو اونور بلد نیستی یه اجازه بگیری و بعد گفتم ببخشید با کلی عذر تمنا راضی شد ادامه دادم و همینجور میرفتم به سمت پهلوهاش و یکم بغل سینه هاش رو دست میکشیدم بعد گفت بسه برو کمرم رو بکش گفتم چشم
کمرش رو که میکشیدم میگفت پایین تر رو بکش که رسیدم به باسنش
به مامان گفتم اینجا دیگه کونته گفت خوب پس ولش کن گفتم بزار ماساژت بدم از رو شلوار آروم آروم راضی شد یکم شلوارش رو دادم پایین متوجه شدم شرت نپوشیده بعد به مامان گفتم شورت نپوشیدی گفت کوری نمیبینی نه
همینجوری کونشو ماساژ میدادم هی کرم میریختم و شلوارش رو میدادم پایین تر تا رسید نزدیک رونش که گفت اوی بسه نمیخواد بری پایین تر همینجا خوبه من مثل وحشیا شروع کردم لپای کونشو به هم مالوندن و کیف میکردم که یهو گفت بسه مرسی دستت درد نکنه
گفت بند تکپوش (سوتین) نم رو ببند لباساش رو اوکی کردم اومد که بلند شه یهو مغزم داغ کردم کل شلوارش رو دادم پایین دستم رو کردم لای پاش و به کصش فشار میدادم یهو بنا کرد جیغ زدن که من فرار کردم .
تا چند روز باهام حرف نمی زد بعدم با کلی با عذر تمنا راضی شد و من رو بخشید یواش یواش شروع کرد باهام حرف زدن که دیگه الان اوکی شده
ولی هر دفعه ای به روم میاره که میگه تو حتی به مامانت هم رحم نکردی خاک تو سرت بی غیرت
اینم از داستان ما از اون روز به بعد این شد خاطره برای جق ما

نوشته: رضا کیری

ماساژ
مامان
تابو

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها