داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ماجراهای مامان زبل 3

خب خواهر من ! خیلی خوشحالم که شما رک و پوست کنده حرف دلتونو به من زدین و از این که به من اعتماد کردین نشون میده که شما هنوز هم اون احساس مبارزه با گناه رو در خودتون زنده نگه داشتین و منو به عنوان یک متولی دین می شناسین . اما رفع مشکل شما .  شیعه راه مبارزه با گناه و کنار اومدن با این مسئله رو باز نگه داشته و اون بستگی به شخص شما داره . حتما شما فرزند هم دارین -بله حاج آقا نمیخوام اونا چیزی بدونن که من فکرم این جوریه -حق با شماست درسته که گناه نمی کنین ولی در هر حال من باید محرم اسرار شما باشم . من باید کاری کنم که ازم راضی باشین و جواب اعتماد شما رو بدم . یه خورده لای چادرمو باز کرده و صورتمو بیشتر نشونش داده و بلوزمو هم تو دیدش گذاشتم البته این کارو پشت به منتظرین طوری که نفهمن انجام دادم . حاج آقا توکلی آب دهنشو به زحمت قورت داد و گفت ببخشید خواهر یه سری مسائلیه که نمیشه اینجا بیان کرد اگه بچه هاتون ناراحت نمیشن یه بهونه ای بیارین و منم بعد از چهلم شوهرتون یه شب بعد از نماز مغرب و عشا میام خونه تون و با هم یه مشورتی می کنیم . راستش منظور حاجی رو نفهمیدم ولی چی می خواست بهم بگه . این بچه ها هم هر شب می خواستن پلاس من شن و من باید چیکار می کردم .. بر شیطون لعنت نکنه این حاجی توکلی بخواد خودش باهام طرف شه . شیطونو لعنت کرده ولی یه خورده که بیشتر رفتم تو کوکش حس کردم که بد هم نمیشه اگه از این هوسا به سر حاجی بیفته تازه باید خیلی دلمم بخواد که یک کیر سر  حال بیاد سراغم . آخوند باشه مگه چه اشکالی داره ! مگه آخوند بنده خدا نیست ;/;!  از بس از این قشر بد تعریف کردند و بعد از انقلاب اکثرا بیشتر جاها آبرو خودشونو بردن نظر بیشترا رو نسبت به خودشون منفی کردند . شاید تو هر صد تا یکی از اونا خوب باشه تازه من میخوام با کیرش حال کنم چیکار به خوب و بدش دارم . تو همین افکار بودم که دیدم از اون پشت غر غر بقیه در اومد که بابا نصفه شب شد ما کار و زندگی داریم شوهر داریم .. –حاج آقا من رفتم فقط یکی از این روزا بهتون اطلاع میدم که وقت مناسب کیه تا تشریف بیارین منزل ما که یه مشورتی در این مورد بکنیم . چون دوست ندارم بچه هام خونه باشن . یه برقی تو صورت زیبای حاجی دیدم و چشماشم یه درخشش خاصی پیدا کرده بود -ممنون میشم . چون منم باید با خونه هماهنگی کنم و اونا در جریان باشن که برای گره گشایی ممکنه دیر تر بیام خونه ..  یه بار دیگه چادرمو باز کردم و سینه های نیمه لختمو از اون زیر نشونش دادم طوری که لباشو رو همدیگه گذاشته بود و اونا رو می مکید . -حاج آقا گرسنه تون شده این جور لباتونو می جوین و می مکین ;/; امیدوارم اون چیزی رو که مرادتونه بمکین .. اینو که گفتم دیگه برق شهوتو تو چشاش می دیدم -خواهر من گر صبر کنی زغوره حلوا سازی . -حاج آقا تنهایی حلوا خوردن مزه نمیده .. دیگه جوابی نداشت که در قبال حاضر جوابیهای من روکنه . مراسم چهلم شوهرم انجام شد و از این به بعد باید زبل بازیهای خودمو شروع می کردم . من باید کاری می کردم که احساس جوونی کنم و از بقیه زندگی خودم لذت ببرم . من نمی تونستم بدون کیر و سکس زندگی کنم . زنای شوهر دار بزرگتر از من واسه تنوع میرن دوست پسر می گیرن و آب از آب تکون نمی خوره مگه من چه چیزم از اونا کمتره . به بچه هام گفتم که دوروز می خوام برم خونه یکی از دوستای قدیمم به نام ماه منیر . و فعلا نیازی نیست که شب بیان خونه بخوابن تا تنها نباشم .  واسه این گفتم دو شب که اگه یه وقتی حاجی توکلی یه شبشو نتونست بیاد شب دومشو یه کاریش بکنه . هر چند بچه هام آدرس و شماره تلفن ماه منیر رو نداشتند ولی یه ندایی بهش دادم که اگه یهو سراغ منو ازش گرفتن سوتی نده . فکر همه جا رو می کردم . کار از محکم کاری نباید عیبی بکنه . همه اینا به جای خود خود این حاجی توکلی رو چیکارش می کردم . ماه منیر بهم گفت تا اینجاش که موفق شدی بقیه شو هم می تونی . تا می تونی تو ی تابه هوس سرخش کن . یه خورده که روغن بریزی خوب سرخ میشه . تو که خودت واردی . این آخوندا یکی شکم و یکی زیر شکم . وسوسه شون که کنی خدا و پیغمبر رو از یاد می برن . فکر کردی همه شون حضرت یوسفند ;/; البته این یکی در خوشگلی باید از بچه های اون حضرت باشه .. بااین که ماه منیر تا حدود زیادی به من اعتماد به نفس داده بود ولی بازم یه دلهره خاصی داشتم . آخه هر آخوندی که تا به حال دیده بودم طوری حرف می زد و مسائلو می پیچوند که پیش خودم فکر می کردم هر چی هستند و نیستند همینا هستند و این طایفه هر وقت که بیکار میشن  جایگزین شیطان میرن به فرشته درس میدن .  این حاجی توکلی همون شب اول قبول کرد که بیاد . بهش گفتم چون بچه هام نمی دونن من خونه هستم اگه همسایه ها نبینن بهتره . البته این احتیاط مستحبه و موردی هم نداره . اونم با جان و دل قبول کرد . خیلی به خودم رسیدم . با هوس و حسرت و دنیایی از بیم و امید قبلش رفتم حموم و خودمو حسابی برق انداختم . کوسم دیگه طاقت صبر بیشتر از اینها رو نداشت . یه شلوار لی خیلی کون چسبون پوشیده و یه بلوز فانتزی و چسبون تر از اون ولی آستین بلند هم تنم کردم و دگمه های بلوزمو بستم . روسری هم سرم کردم که تا نصف موهامو نشون می داد . از میکاپ که دیگه نگو به حد اعلا رسونده بودم . شده بودم از اونایی که این برادران منکری و خواهران معروفه بهشون تذکر میدن . می خواستم یواش یواش این حاجی رو آبش کنم و مزه دهنشو بگیرم . درهر حال من که دیگه نمی تونستم از حاجی انتظار داشته باشم که با کت و شلوار بیاد . ولی خیلی مرتب و تر و تمیز اومده بود . خیلی هم به خودش رسیده بود . -حاج آقا عبا و عمامه رو در آرین و راحت باشین . منزل خودتونه .می بخشین اگه یه خورده راحت می گردم . هوا گرمه و منم جای خواهر شمام . راستش این روسری انگار داره رو سر من آواز میخونه -خواهرم  این قدر معذب نباش . هر جور راحت تری عمل کن . از نظر من ایرادی ندارد . -قربون شما حاج آقا جونم برم . کاش همه روحانیون مثل شما این قدر روشنفکر بودند . فوری روسریمو از سرم در آوردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها