داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولین بار که دیدم مامان داد (۱)

این اتفاقا که میخوام براتون تعریف مال سال حدود 75 میشه یعنی از اون سال که اولین سکسش بود شروع شد

مامان من اون سال حدود 27 سال سن داشت ما شهرستان زندگی میکنیم و مادربزرگم اینا تهران زندگی میکردن

مامان من یه زن سفید با سینه و اندام متوسط مثل همه الکسیس نیست

جریان از اونجا شروع شد که ما تابستونا همیشه میومدیم خونه مادربزرگم تهران و 3 ماه رو کلا اینجا بودیم بابام که کارمند اداره بود یه هفته نهایتا میتونست بیاد بمونه و بعد میرفت شهرستان
من نمیدونم مامانم از کجا با یه نفر دوست شده بود به اسم علی اوایل برای اینکه کسی شک نکنه مامان منو همراه خودش میبرد به بهانه خرید اما میرفتیم پیش علی اونم هر دفعه ما میرفتیم در مغازه رو میبست راستی مغازه علی یه مغازه بود که انتهای اون مغازه یه اتاق تقریبا 12 متری بود برای عکس کرفتن یه زیرزمین هم داشت که دمو دستگاهای چاپ عکسو کاترو اینا توش بود ته این زیرزمین یه اتاقک بود که ورودیش همیشه یه پرده جیر مشکی آویزون بود میگفت اینجا تاریک خونس برای ظاهر کردن عکسا خلاصه ما هر وقت میرفتیم مغازه رو میبست میبرفتیم توی زیرزمین اونا حرف میزدن منم به خیال اینکه چیزی نیست دارن حرف میزنن با دمو دستگاهای تو زیرزمین ور میرفتم یه روز مامان صبح اول وقت به همه گفت ما داریم میریم بازار شاید نهارم بیرون بخوریم منم که میدونستم چخبره چیزی نگفتم اما عجیب بود داریم اول صبح ساعتای 9 بود تقریبا میریم خلاصه رفتیم پیش علی کلا مغازه بسته بود فقط درو برای ما باز کرد ما رفتیم تو اون روز تا رفتیم تو علی مثل همیشه یه سری خرتو پرت برای من خریده بود چیپسو پفکو اینا اما اون روز یه دستگاه سگا هم آورده بود گذاشته بود تو اتاقی که مخصوص عکاسی بود اون زمان اصلا سگا یا میکرو رویای تمام بچه ها بود من که دیدمش از خوشحالی بال دراوردم گفت اینو از خونه آوردم بشین تا دلت میخواد بازی کن منم بچه خبر نداشتم چخبره اینا با هم برنامه گذاشتن خوشحال نشستم پای بازی اونا هم مثل همیشه رفتن پایین تو زیرزمین البته بدون سرخر.

نمیدونم چقدر گذشت اما چون فقط یه فیلم تو سگا بود منم از بازی فوتبال زیاد خوشم نمیومد خسته شدم صدای تلویزیونه هم زیاد بود سرسام گرفته بودم اومدم برم پایین که با وسایل تو زیرزمین بازی کنم تا از پله ها رفتم پایین صدایی مثل صدای ناله از مامان شنیدم هنوز نمیفهمیدم چخبره اما آروم رفتم پایین صدا از توی اون اتاق تاریکخونه میومد رفتم جلو صدای مامان تابلو میومد آروم از پشت دیوار اومدم سرمو ببرم جلو ببینم چخبره ترسیدم کسی ببینتم دراز کشیدم روز زمین سرمو آروم کشیدم جلو دیدم به به یه میز ته تاریکخونه بود که سینک ظرفشویی داشت مامان رو لبه میز خم شده بود علی هم شلوارش رو زمین بود پشت مامان بود داشت میکردش من اولش ترسیدم اصلا حس عجیبی داشتم اما نمیدونم چرا همونجوری موندم تا نگاه کنم چون از پایینم داشتم نگاه میکردم کامل هم کیر علی رو هم کوس مامانو میدیدم علی هم هی تلنبه میزد بعد چندتا عقب جلو کردن کیرشو در میاورد دوباره تا ته میکرد تو کوس مامان با هر دفعه این کارو میکرد مامان یه آه میکشید اونم تا دسته میکرد تو هنوز لبه های کوس مامان که دور کیر علی بودو یادمه نمیدونم چقدر گذشت اما علی کم کم تلنبه زدنشو تند ترو تند تر کرد تا میخواست آبش بیاد کیرشو کشید بیرون آبشو ریخت پشت رونای سفید مامان مامانم همونطوری ولو شده بود روی میز تا اینجا رسید من سریع خودمو جمعو جور کردم رفتم بالا اما همش فکرم توی دادن مامان بود که علی چجوری کرده بودش اما از اون به بعد کار مامان شده بود هر چند روز یه بار میرفتیم پیش علی همیشه هم به من میگفت به کسی نگی میریم پیش عمو علی منم نمیدونم چرا اما خوشم میومد میره میده میگفتم نه چیزی نمیگم مامانم که خیالش از من راحت بود یه جورایی کم کم جلو من با علی راحت تر بود یه روز که علی برده بودش منم رفتم پایین نگاه کنم اما نمیدونم از کجا مامان فهمیده بود من میرم دادنشو میبینم موقع برگشت منو برد توی یه پارک کلی باهام حرف زد که همه آدما یه نیازی دارن همش تقصیر باباته که یه سری اتفاقا تو زندگی ما میوفته و خلاصه از این حرفا منم فهمیده بودم میدونه من دادنشو میبینم بیشتر میترسیدم ازش و بیشتر میترسیدم که اگر چیزی به کسی بگم زندگیمون از اون جهنمی که هست بدتر بشه خلاصه با زبون بی زبونی بهش فهموندم که من مشکلی ندارم من به کسی چیزی نمیگم فقط دست از سرم بردار. خلاصه اون روز برگشتیم خونه.

یه هفته بعد شد تقریبا صبح به مامان بزرگم گفت میخوام برای برگشت سوقاتی بخرم و رفتیم بیرون منم که میدونستم چخبره رفتیم تا رسیدیم پیش علی اونم خوشحال در مغازه رو بست اما این دفعه مامان میدونست من میدونم میخوان سکس کنن برای همین خیلی راحت بود جلوی من دیگه تا رسیدیم مانتوشو دراورد شلوارشم دراورد که گرممه با یه شرتو تی شرت به علی گفت گرمه چقدر یه بستنی شربتی چیزی برو بخر بیار مردم از گرما علیم هم تعجب کرده بود هم راست رفت بیرون تا بیاد مامان هی شوخی میکرد با من میخندید آخرشم تا قبل اینکه علی بیاد یهو به شوخی برگشت گفت توام بدت نمیاد خیلی چیزا میبینیا پدرسوخته منم خندیدم تو همین حرفا بودیم علی با چندتا نوشابه بستنی و کسشر اومد تو مامانو علی نشستن رو یه مبل که تو زیرزمین بود بستنی میخوردن حرف میزدن منم بستنیمو برداشتم رفتم بالا پای بازیم البته بیشتر برای این رفتم که اونا به کارشون برسن رفتم سگا رو روشن کردم اما منتظر بودم سر صداشون بیاد خلاصه یه چند دقیقه گذشت برگشتم از راه پله ها رفتم پایین این دفعه دیگه مامان با خیال راحت بود که من از جنده بازیش خوشم میاد دیگه نرفته بودن تو اون اتاق همونجا رو مبل مشغول شده بودن مبله هم یه جوری بود کامل مامان دیده بود من اومدم پایین اما به کارشون ادامه داده بودن من وقتی دیدمشون دیدم دارن از هم لب میگیرن مامانم یه پاشو آورده بود بالا علیم داشت کوسو کونشو میمالوند شک نداشتم مامان منو دیده که از پله ها اومدم پایینو رفتم پشت دیوار اما انگار دوست داشت من تماشاش کنم علی یکم که مالوندش مامان شروع کرد به باز کردن کمربندو شلوار علی همینکه شلوارشو باز کرد کیرشو کشید بیرون خم شد براش ساک میزد اونم سر مامانو گرفته بود رو کیرش عقب جلو میکرد یکم که مامان براش ساک زد علیم لختش کرده بود مامان برگشت به علی یه چیزی گفت که اون یه خنده کیری کرد بعد مامان برگشت حالت داگی لبه مبل نشست علیم اومد بیاد پشتش که از کنار پاش مامان چشم تو چشم به من نگاه کرد لبخند زد علیم اومد جلو گفت از کون بکنمت واقعا؟ مامان همونطور که روش به من بود گفت امروز هر کار دوست داری باهام بکن اصلا جرم بده علیم هیچی نگفت یه توف انداخت لای کون مامان کیرشو گرفت تو دستش کرد آروم تو کونش مامان صورتش قرمز شده بود چشاشو بسته بود فقط آه میکشید میگفت آرومتر اونم کم کم داشت کیرشو فرو میکرد تو کون مامان یکم نگه داشت بعد دوباره فشار دادو عقب جلوش میکرد من کامل کوس مامانو از لای پای علی میدیدم خیس خیس شده بود برای اولین بار حس کردم سر کیر خودمم خیس شده علی یکم کیرشو تو کون مامان عقب جلو کرد تا جا باز کنه کم کم شروع کرد به عقب جلو کردن مامان هم دیگه فکر کنم منو یادش رفته بود چشماشو بسته بود با دهن باز داشت آهو اوه میکرد علی هم تندتر تلنبه میزد مامان هم از درد هنوز صورتش قرمز بودو ناله میکرد لبه مبلو با دستاش فشار میداد من وقتی اون صحنه رو داشتم نگاه میکردم برای اولین بار حس کردم کیرم سرش خیس شده راست شده خودمم دلم میخواست برم بکنمش همینطور که علی داشت از کون میکردش من نگام به تخمای علی بود که موقع تلنبه زدن چجوری عقب جلو میشدنو آب کوس مامان که روی رونش ریخته بودو برق میزد علی علی دیگه داشت کم کم آبش میومد که کمر مامانو محکم گرفت کیرشو تا ته فشار داد تو وقتی داشت آبش میومد مامان دیگه چشماشو باز کرده بود با چشمای خمارش منو نگاه میکردو یه لبخند رو لباش بود منم که حسابی حال کرده بودم از دادنش

ادامه…

نوشته: قورباقه

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها